حاکمیت احزاب یا حاکمیت شورایی! تحولات ژرف و گستردهای که جامعهی ایران را دستخوش دگرگونیهای فراوانی قرار داده، اوضاع سیاسی ایران را با دو روندِ برجسته همراه ساخته است. از سویی، هیمنه و اقتدار سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی عمیقاً تَرَک برداشته و شکاف میان قدرت سیاسیِ حاکم و اکثریت کارگران و مردم فرودست جامعه بیشازپیش تعمیق شده است. موج مبارزات مستمر در گسترهی جامعه و پیشروی مداوم آن و نیز بحرانهای لاینحلِ اقتصادی، سیاسی، بینالمللی و اجتماعی، جمهوری اسلامی را بهسوی سقوط و فروپاشی سوق داده است.
از دیگرسو، این تحولات شکلی از «خلاء قدرت» را در اکنونِ ساحت سیاسی ایران بهوجود آورده و تنشهای طبقاتی و اجتماعی و نیز قطببندیهای سیاسی را تشدید کرده است. در نتیجه، احزاب و جریانهای سیاسیِ فعال در این عرصه را به واکنش و جنبوجوش تازهتری درآورده تا به سهم خود و در راستای منافع طبقاتی و سیاسیشان این «خلاء» را در اکنون و آیندهی محتملِ هر تغییر و تحولی پُر کنند. هم جریانات بورژوایی، راست و ناسیونالیستی و هم نیروها و احزاب چپ و کمونیست، هر کدام به اقتضای استراتژی و سیاستهایشان در تلاشاند تا در همکاری با هم و وارد شدن به ائتلافهای رسمی و غیررسمی، به موقعیت خود در این کشاکش و نزاعها برتری ببخشند. در کلیترین سطح تحلیل، آلترناتیو جریانات راست و بورژوایی عمدتاً کنترل و تقسیم قدرت سیاسی میان احزاب برای «دورهی گذار و انتقالی» و متعاقباً حاکمیت احزاب سیاسی از رهگذر کسب کُرسیهای پارلمان است. در مقابل اما، آلترناتیو نیروهای چپ و سوسیالیستی حاکمیت شورایی و انتقال قدرت به دست شوراهای کارگران و زحمتکشان است. در مسیر پرتحولی که جامعهی ایران بهسوی شرایط انقلابی و تحولات اساسی گام برمیدارد، جدال و منازعه میان نیروهای سیاسیِ چپ و راست نیز بالا میگیرد و آرایش و صفبندیِ این نیروها را دستخوش تغییر قرار میدهد. در چند سال اخیر بخش مهمی از جریانات سلطنتطلب، جمهوریخواه، لیبرال، مذهبی و ناسیونالیستی در مقیاس سراسری ائتلافهای رنگارنگ و متعددی تشکیل دادهاند تا بر پراکندگی خود غلبه کنند و خود را بهسان بدیلِ جمهوری اسلامی عرضه کنند. رکن اصلی استراتژیِ این نیروها این است که «نقشهراه گذار از جمهوری اسلامی» را به کمک تجمع و متحدکردن احزاب بورژوایی با کمک رسانههای دستراستی و در همسویی با قدرتهای امپریالیستی طراحی کنند. آنچه تمامیِ این احزاب را در این همگرایی و ائتلافها گرد هم آورده، آماده شدن این نیروها برای دستبهدست شدن قدرت سیاسی از بالای سر مردم است؛ کوششی است تا در نتیجهی هر تغییر و تحولی در آیندهی سیاسی ایران، این جریانات بتوانند با تصرف قدرت سیاسی، کنترل خود را بر اهرمهای اصلیِ قدرت نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی و کلیهی دمودستگاه دولتی اعمال کنند و منافع طبقاتی و سیاسیشان را تضمین و تثبیت کنند. شاکلهی اصلی این سیاستها به حاشیه راندن مشارکت و دخالت اکثریت کارگران و ستمدیدگان در سرنوشت و آیندهشان است.
در مقیاس محلی نیز، احزاب بورژوا ـ ناسیونالیست در کردستان با تشکیل ائتلاف و مرکز همکاری، خود را برای سهیمشدن در آیندهی قدرت سیاسی آماده میسازند. این نیروها ملزومات مداخله در دورهی متحول سیاسی را تشکیل جبههی کردستانی و همکاریهای استراتژیک میان احزاب میدانند تا در شرایط «گذار» از جمهوری اسلامی، این احزاب «ادارهی مشترک کردستان در دورهی بحرانی و بیثباتی» را به دست بگیرند. پرواضح است که این احزاب در تلاشاند تا بهدور از دخالت مستقیم اکثریت کارگران و زحمتکشان کردستان، موجودیت خود را بهعنوان «امر واقع» بر جامعهی کردستان تحمیل کنند و منابع اصلی قدرت و ثروت و سامان جامعه را میان خود تقسیم کنند. این ائتلاف و اقدامات، برخی نیروها و گرایشات راستگرا در میان جنبش چپ و سوسیالیستی در کردستان را نیز برای سهیم شدن در این معادلات و معاملات وسوسه کرده تا خود را در میان این گفتمان و بدیلسازیها پیدا کنند و از قافله جا نمانند. این جهتگیری غیرسوسیالیستی و راستگرایانه به تبلیغ و ترویج این میپردازد که باید احزاب سیاسی توافق کنند که «پروسهی گذار از جمهوری اسلامی» چگونه باید باشد و برای تحقق آن بر روی جزئیات این فرآیند به توافق برسند. به سیاق آنچه در میان جریانات بورژوایی متداول است، این دیدگاه سیاسی تلاش میکند رویکرد و مواضع راستروانهی خود را در لفافهی «واقعگرایی» عرضه کند. این در حالیست که تجربیات تاریخی در خاورمیانه بیانگر این واقعیتاند که هرگاه احزاب بورژوایی در لوای واقعگرایی بر مسند قدرت سیاسی تکیه زدهاند، هرگز پایین نیامدهاند و هیچگاه «پروسهی واگذار کردن حاکمیت به مردم» جامهی عمل نپوشانده است. طرح چنین سیاست و جهتگیریهایی چیزی جز فریبکاری و توهمپراکنی در میان مردم کارگر و زحمتکش نیست. از آنجا که «حاکمیت احزاب» از مقبولیت اجتماعی در میان اکثریت جامعه برای آیندهی سیاسی ایران برخوردار نیست، این جریانات مدام بر طبل حاکمیت احزاب در «دورهی گذار» میکوبند بلکه به هر قیمتی شده، دستشان به اهرمهای قدرت گیر بیفتد تا منافع درازمدت خود را به این شیوه تأمین و تضمین کنند.
برخلاف استراتژی و سیاستهای جریانات راست و بورژوایی، آلترناتیو و راهحل نیروهای رادیکال و سوسیالیستیْ بر مشارکت مستقیم و تودهایِ کارگران و زحمتکشان در کسب قدرت سیاسی و ادارهی کلیهی امور جامعه متکی است. اگر بدیلسازیهای جریانات راست و بورژوایی در همسویی با قدرتهای سرمایهداریِ جهانی و ارتجاعی منطقه، میتواند خطری واقعی در آیندهی تغییر و تحولات سیاسی در ایران و کردستان باشد، واقعبینی و روشنبینی در سیاستورزیِ سوسیالیستی از ما میطلبد که ملزومات خنثیسازی و مقابله با آن را مهیا سازیم و آلترناتیو آن را بر متن مبارزات اجتماعی و سیاسیِ کارگران و زحتمکشان و در میان نیروهای چپ و سوسیالیستی شکل دهیم. برای نیروهای انقلابی و کمونیستی که استراتژیِ خود را با اتکا به پیکار طبقاتی و اجتماعیِ طبقهی کارگر و اکثریت مردم ستمکش به پیش میبرند، اهرمهای قدرت و نیروی مادی و عینی آن چیزی جز تلاش برای تشکلیابی، سازماندهی تودهای و تبلیغ و ترویج آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی نباید باشد. آنچه دستدرازی و تحمیل ارادهی احزاب و نیروهای واپسگرا و راست بر ارادهی اکثریت جامعه را خنثی و محدود میسازد و یا به حاشیه میراند، نیروی متشکل و سازمانیافتهی اجتماعی است. اگر بخواهیم خطر جنگ داخلی در کردستان را در هر شرایطی برطرف سازیم، راهحل آن پناهبردن به دیپلماسی، بندوبست و سازش با احزاب بورژوایی پشت درهای بسته نیست، بلکه تأمین اهرمهای اجتماعی و سیاسی، ملزومات اجرایی و ضمانتهای کارآمد و مؤثر است. چراکه تجارب تاریخی نشان میدهد هیچ ضمانتی برای پایبندی و تعهد آن احزاب به توافق و سازش هرگز وجود نداشته است. برای ما اهرمهای فشار و منابع قدرت، نیروی سازمانیافتهی اجتماعیِ کارگران، زنان، جوانان، معلمان، تهیدستان شهری و سایر نیروهای پیشرو در تشکلهای رادیکال و مستقل اجتماعی و نیز گرد آمدن در احزاب انقلابی و کمونیستی است. بنابراین، تنها مادیت بخشیدن به ابزارها و نیروهای اجتماعی و سیاسی است که منافع کارگران و زحمتکشان را در شرایط انقلابی و متحول سیاسی تضمین میکند و خطر مصادرهی انقلاب و تصرف قدرت سیاسی توسط جریانات بورژوایی و راست را به حداقل میرساند.
پیروزی و پیشرویِ گامبهگام مبارزات کارگران و ستمدیدگان مستلزم اتکا به یک نیروی عینی و اجتماعیِ رادیکال است که از رهگذر انقلاب کارگری ساختار و مناسبات طبقاتی و اجتماعی کلیت نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی را به چالش بکِشد، درهم بپیچد و نظام شورایی و نوینی را بنیان نهد. ضرورت ارائه و تأکید بر «آلترناتیو شورایی» از این واقعیت ناشی میشود که سازوکارهای نظام سرمایهداری در عمل ناکارآمدی خود را در قبال منافع اکثریت جامعه بهاثبات رساندهاند. بنابراین حاکمیت شورایی مساعدترین و در دسترسترین مکانیسمهای تصمیمگیری، اجرایی و نظارتی را فراهم میآورد که با توسل به آن تودههای کارگر و زحمتکش در ابعاد اجتماعی و در همهی سطوح بهطور مستقیم و فراگیر بر سرنوشت خود اعمال اراده میکنند و در ادارهی امور جامعه مشارکت و دخالت مستقیم و مستمر خواهند داشت. اینها امیدهایی است که از خلال مبارزات اجتماعی پُرفرازوفرود بالیدهاند و به یک افق رهاییبخش اجتماعی برای کارگران و رنجبران تبدیل شدهاند. باید تلاش کنیم با اتکا به نیروی سازمانیافته و قدرتمند طبقاتی و اجتماعی به این آلترناتیو و چشماندازها جامهی عمل بپوشانیم.