بهرام رحمانی: چه قدرتی می‌توانست جلو پیشروی انقلاب 1357 مردم ایران را بگیرد!؟

دیدگاه‌ها
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

انقلاب یک پدیده و منازعه‌ای سیاسی و اجتماعی است نه حزبی و سازمانی و فردی. انقلاب امر جنبش‌های اجتماعی و طبقه محروم و تحت ستم و در پیشاپیش همه امر مزدبگیران و استثمار‌شدگان است که به خیابان‌ها می‌ریزند تا با با تغییر وضع موجود از تبعیض و ستم و سرکوب و سانسور رها شوند و جامعه دل‌خواه خود را بسازند. انقلاب در جامعه‌ای به وقوع می‌پیوندد که دارای پیش زمینه‌های بحران‌های قبلی است. وقتی هر چه بیش‌تر شکاف بین حکومت‌گران و صاحبان سرمایه و اکثریت شهروندان به خصوص کارگران عمیق‌تر شود آن‌گاه ضرورت انقلاب در مقابل اکثریت شهروندان جامعه قرار می‌گیرد.

اساسا انقلاب‌ها با طرح و نقشه این و یا آن ساخته نمی‌شوند، بلکه نقلاب با بحران سیاسی حاکمیت و شورش از پایین وارد صحنه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور می‌شود. انقلاب با بحران‌های اقتصادی و سیاسی حاد آغاز می‌شود که نتیجه ناتوانی حکومت برای حل مشکلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است.
عمدتا ممکن است انقلاب‌ها، زمانی ظاهر شوند که جامعه مدتی طولانی از توسعه و رشد اقتصادی و اجتماعی را تجربه کرده اما دوره‌هایی با بحران و رکود سریع روبه‌رو می‌گردد. انقلاب برای رسیدن به جامعه‌ای بهتر و رشد و شکوفایی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به وقوع می‌پیوندد. انقلاب نمونه شدید انفجار اجتماعی و اشتراک سیاسی است و به احتمال زیاد ممکن است که در پروسه انقلاب انسان‌های زیادی در اثر حملات نیروهای سرکوبگر نظامی و امنیتی حاکمیت جان خود را از دست بدهند.
اما مهم است که به عنای واقعی بپذیریم انقلاب نه با دستور کسی و جریانی راه می‌افتد و اگر راه افتاد هیچ نیرویی نمی‌تواند مانع پیش‌روی آن شود. ریشه و عوامل اصلی انقلاب‌ها از جمله نقلاب ایران را نیز باید در عملکرد حاکمیت‌های پهلوی جست‌و‌‌جو کرد.
انقلاب 1357 ایران، شاید آخرین انقلاب کلاسیک جهان بود. انقلابی که ریشه و بدنه اصلی آن در جامعه ایران بود و بی‌تردید تحولات جهانی و منطقه‌‌ای نیز روی آن تاثیر گذاشت و تاثیر هم گرفت. بنابراین بر خلاف برخی ادعاها غیرواقعی و غیرعلمی که گفته می‌شود این انقلاب ارتجاعی و یا با دخالت عوامل خارجی صورت گرفت و یا این که انقلاب ربوده شد ادعاهای کاذبی هستند.
مهم‌تر از همه انقلاب 1357 ایران، انقلابی برای رهایی از دیکتاتوری حکومت پهلوی و برای آزادی و برابری و رفاه بود نه برای اسلام. مهم‌تر از همه هیچ قدرتی نمی‌توانست مانع پیشروی انقلاب 1357 مردم انقلاب ایران شود. اگر کسی می توانست حکومت استبدادی شاه با ارتش و ساواک و شهربانی و غیره بود که آن‌ها تمام زور و بازو و سلاح خود را نشان دادند اما موفق نشدند و سرانجام شکست خوردند.

 

در مورد انقلاب ایران، انبوهی از مقالات و تحلیل‌ها وجود دارد. بسیاری در این زمینه نوشته و گزارش و تحلیل داده‌اند اما باز هم هنوز گرایشاتی وجود دارد که بحث از تئوری توطئه و دخالت خارجی و ربودن انقلاب و غیره در این رویداد بزرگ تاریخی جامعه ایران پیش می‌کشند. با توجه به موضوع مهم انقلاب، در این مطلب تلاش خواهم کرد تا وقوع انقلاب را با نگاهی به رویدادهای تاریخی در زمان محمدرضا شاه پهلوی با طرح چند سئوال مورد بحث و بررسی قرار دهم:
واقعا چرا در ایران انقلاب شد؟
*آیا سیاست‌ها و عملکردهای حکومت‌های پهلوی عامل اصلی وقوع انقلاب بودند؟
*آیا تحولات جهانی و منطقه‌ای عامل وقوع این انقلاب بود؟
*آیا در حکومت پهلوی گرایشات سیاسی مذهبی و غیرمذهبی و گرایش چپ آزاد بودند؟
...
44 سال است که این پرسش‌ها و یا پرسش‌هایی از این دست مطرح است که چرا در سال 1357 در ایران انقلاب شد؟ همان‌طور که اشاره کم نیستند کسانی و جریاناتی داخلی و خارجی که در این مورد بحث کرده و نوشته‌اند. اما در این بحث‌ها و نوشته‌ها حتی به‌طور نسبی هم نظر یک‌سانی وجود ندارد و گاها هم بسیار متضاد هم هستند.
اما آن‌چه مسلم است اکنون و با گذشت 44 سال از وقوع انقلاب، هنوز ناگفته‌ها و ناروشنی‌هایی در مورد چگونگی وقوع آن در افکار عمومی موجود است و گاهی از تئوری توطئه نیز بحث می‌شود. به خصوص جامعه ما در این مقطع باز هم در آستانه تسویه حساب جدی با حکومت اسلامی قرار دارد.
به هر حال و با نگاهی گذار به تاریخ ایران از انقلاب مشروطیت و عملکردهای دو حکومت پدر و پسر پهلوی‌ها و سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم و دوران جنگ سرد، می‌توانیم کمی روشن‌تر وقایع انقلاب 1357 را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. و چه از لحاظ بافت اجتماعی و طبقات موجود در آن و چه از لحاظ بافت مذهبی و گرایشات چپ اشاره کنیم که در وقوع انقلاب نقش داشتند. انقلابی که تا حدودی معادلات منطقه‌ای و جهانی تاثیرگزار بود و هنوز هم هست و جایگاه استراتژیک قدرت سنگین اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران را به نمایش می‌گذارد.

رضا خان میرپنج دستاوردهای انقلاب مشروطیت را نابود کرد و دیکتارتوری مطلق بر قرار نمود. از تابستان سال 1320 خورشیدی‌-‌1941 میلادی که نیروهای بریتانیا و شوروی وارد ایران شدند و حکومت نظامی رضا شاه را برداشته و محمدرضا شاه را بر اریکه قدرت رساندند تا بهمن ماه 1357‌-‌1979 سلسله رویدادهایی در سطح کلی کشور روی داد که شرایط داخل کشور را به سوی انفجار خواسته‌ها و مطالبات و سرانجام به انقلاب 1357 سوق داد.
اختناق و دیکتاتوری رضا شاه در ایران به حدی بود که بعد از اشغال ایران از سوی نیروهای بریتانیایی و شوروی تقریبا قیام‌های مردمی سراسر ایران را فراگرفته بود. هم‌چنین فضایی را که نیروهای اشغال‌گر در ایران به وجود آورده بودند قابل کنترل نبود. حکومت رضاشاه علاوه بر نزدیکی به نازیسم آلمان و همکاری با هیتلر و رقابت شرق و غرب و مهم‌تر از همه با سرکوب‌های سیاسی مداوم حاکمیت و هم‌چنین فقر و فلاکت مواجه بود. به همین دلیل، هنگامی که متفقین رضا شاه را از سلطنت خلع کردند و او را به جزیره در آفریقا تبعید کردند هیچ فردی و جمعی از مردم ایران به حمایت از او برنخواست. چرا که خود او در میان اکثریت شهروندان جامعه ایران، چهره منفوری بود.
بامداد سوم شهریور 1320 سفیران انگلیس و شوروی با حضور در منزل علی منصور نخست‌وزیر کشور و تسلیم یادداشت‌های دولت‌های خود، از تهاجم قوای متفقین به خاک ایران خبر دادند. به فاصله اندکی قوای روس از شمال و انگلستان از جنوب مرزهای ایران را در شرایطی که ارتش رضاشاه کاملا از هم فروپاشیده بود درنوردیدند.
با حضور قوای متفقین رضاشاه مجبور به کناره‌گیری از سلطنت شد و انگلیسی‌ها او را به جزیره‌ای به نام موریس که در زمره جزایر تحت مالکیت بریتانیا بود تبعید کردند.
اگر کمی سیاست‌های دو حکومت پهلوی درباره مذهب را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم به سادگی به این نتیجه می‌رسیم که آن‌ها مذهب را تقویت کردند و در مقابل گرایشات چپ را به شدت سرکوب کردند و پایه‌ها و زمینه‌های قدرت‌گیری دستگاه روحانتی در ایران را فراهم کردند.
از دوران صفویه روحانیت به شکلی جدی وارد ایران شد و از نظر تاریخی، پیش از آن سابقه نداشته ‌است. در نهاد روحانیت شیعه در ایران با آغاز پادشاهی رضاشاه تغییراتی به وجود آمد و برخی انحصارات روحانیون را محدود کرد. رضاشاه روحانیان کشورش را در حد کارهای سنتی خودشان یعنی تربیت مذهبی، روضه‌خوانی و رسیدگی به شرع محدود کرد. اما رضا شاه هرگز نقش و جایگاه عمومی مذهب در جامعه را تضعیف نکرد. اما پسرش محمدرضا پهلوی بر خلاف پدرش، انحصارهای روحانیت را حذف نکرد.
رضاشاه در دوران حکومت خود سیاست‌های متفاوتی را در برخورد با روحانیون در پیش گرفت که به‌طور کلی در دو دوره زمانی متفاوت قابل بررسی است. دوره اول سال‌های به قدرت رسیدن رضاشاه است که معمولا در تحلیل کلی و گسترده، از کودتای 1299 تا سال‌های 1307 را شامل می‌شود. دوره دوم که از آن با عنوان استبداد مطلق رضاشاه نیز یاد شده است سال‌های 1307 تا 1320 را دربرمی‌گیرد. اغلب تحلیل‌گران معتقدند که سیاست‌های رضاشاه تا سال‌های 1307 نیز تا حدودی مماشات‌طلبانه بود و از سال 1307 به سمت سرکوب و استبداد رفت.
هدف رضا شاه بیش‌تر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشه‌های سکولار. او زندگی سیاسی‌اش را با رهبری قزاق‌ها در آیین‌های ماه محرم آغاز کرده بود و برای فرزندانش، نام‌های شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، غلامرضا، علیرضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا. واعظان سرشناس را برای ارائه برنامه‌های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. او هم‌چنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازه مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تاکید می‌کرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد یعنی فوتبال- نیست.‌(یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص 159 و 160)
بعد از کودتای 28 مرداد، به دنبال دل‌جویی محمدرضا پهلوی از علمای شیعه، پروژه بهایی ستیزی در ایران آغاز شد. محمد پروین گنابادی، از جمله اندک نمایندگان مجلسی بود که با نوشته نامه سرگشاده، به پروژه بهایی ستیزی در شهرهای اصفهان، سمنان، شاهرود، دامغان و غیره، اعتراض کرد.‌(مینا یزدانی، پیش از کودتا تا پس از آن، بی‌بی‌سی، 30 خرداد 1392)
یکی از مهم‌ترین اقدام‌های محمدرضا شاه برای حفظ حکمرانی‌اش نزدیکی به روحانیت و تعدیل اصلاحات سکولاریستی رضا شاه در اوایل سال‌های پادشاهی‌اش بود که قدرت از دست رفته روحانیت را به‌تدریج به آنان باز می‌گرداند. پیش از هر چیز در مراسم تحلیف، سخنانش رنگ و بوی اسلام‌پناهی داشت و گسترش «مذهب اثنی عشری» را از وظایف عمده سلطنت به شمار آورد. در این رابطه دست به اقداماتی نیز زد. از جمله روزه‌خواری در اماکن عمومی و ادارات دولتی در ماه رمضان ممنوع شد. استاندار خراسان که به باور روحانیون در زمان رضا شاه حمله و کشتار مخالفین مذهبی در مشهد را سازمان داده بود برکنار گردید. ممنوعیت زیارت حج برداشته شد و برای بهبود اوضاع مدارس دینی اقداماتی صورت گرفت.‌(دکتر سید رضا نیازمند، شیعه در تاریخ ایران، حکایت قلم نوین، 1383، ص. 422)
این رویکرد دگرگونی مهمی را در رابطه با مذهب به روحانیت نوید می‌داد. وی از جمله با سفرهای زیارتی و تبلیغاتی پر سر و صدا به شهرهای مشهد و قم رفت و به‌رغم مخالفت سفارت انگلیس از آیت‌الله قمی دعوت کرد که از تبعید به کشور باز گردد.‌(عباس میلانی، نگاهی به شاه، ص. 114)
در دوره پهلوی با توجه به تغییر ساختار شهری و مدرن‌سازی، هم‌زمان بازسازی مساجد نیز شروع شود. یکی دیگر از مواردی که در این دوره برای مسجد وقف شد، اختصاص دادن هزینه‌ها جهت رفع احتیاجات مسجد بوده است.
همکاری شاه با روحانیون سنتی و مخالف دخالت در سیاست که تا سال 1338 به‌خوبی پیش رفت با نزدیکی رضاشاه به آیت‌الله حائری شبیه بود که نتایجی را برای هر دو طرف در پی داشت. در سال 1334 قمه‌زنی و زنجیر‌زنی از سوی برخی از مجتهدین منع گردید که نگرانی شاه را در مورد ریش‌خند روزنامه‌های خارجی از برگزاری مراسم مذهبی در کشور بر طرف می‌ساخت. در برابر دولت اقدامات زیر را برای راضی نگه‌داشتن روحانیون انجام داد:
1- در خرداد 1334، در دانشگاه تهران یک مسجد ساخته شد.
2- دولت پذیرفت در دروس مدارس به مذهب بیش‌تر توجه شود.
3- بهایی‌ستیزی گسترش یافت و در ماه رمضان سال 1334 مرکز بابیان و بهاییان در تهران تخریب شد.
4- در سال 1334 اعلام شد که دولت یک دبیرستان دینی تاسیس خواهد کرد که شاگردانش بتوانند در دانشکده الهیات درس بخوانند.
5- در همان سال دولت اعلام کرد که تعلیمات دینی به دروس کلاس‌های پنجم و ششم ابتدایی افزوده شده است.
6- در تیر ماه سال 1334، کلیه مشروب‌فروشی‌ها در 15روزه اول ماه محرم تعطیل شد.
7- شاه نظر آیت‌الله بروجردی در تعیین نمایندگان مجلس را نیز برآورده می‌ساخت. «ایشان سعی می‌کرد حداقل نمایندگان قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرم‌آباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان‌(آیت‌الله بروجردی) تعیین کند البته نه این‌که رسما و به ‌طور صریح. به‌طور پیغام، مثلا (آیت‌الله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام می‌داد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.»‌‌(آیت‌الله بروجردی، دانشنامه اسامی، موسسه تحقیقات و نشر معارف)
در فاصله بین سال‌های 1332-1337 فعالیت روحانیون مخالف دخالت در سیاست در مساجد و مدارس تمرکز داشت. در این مدت شمار طلبه‌ها نیز افزایش چشم‌گیری یافت و از 3200 نفر در سال 1332 به 5000 نفر در سال 1337 رسید. در شهر مشهد نیز شاهد افزایش چشم‌گیر نهادهای دینی در سال‌های سی و چهل هستیم. حاج میرزا احمد کفایی هدایت 15 مدرسه دینی را در دست داشت. او هم‌چنین 260 کمیته دینی برای مقابله با اشغال احتمالی شوروی در این استان تشکیل داده بود.

در هر صورت دوران جنگ سرد و جهان دو قطبی، مهم‎ترین عوامل تغییر و تحولات در سیستم‌های سیاسی اکثر نقاط جهان در قرن بیستم بود که تاثیرات و تبعات سیاست‌های آن، سیستم اقتصادی و سیاسی ایران را نیز تحت‌الشعاع خود قرار داده بود. ایران و موقعیت استراتژیک آن در خاورمیانه، تاثیر خاصی در سیستم بین‌الملل داشت و به همین دلیل شاید بتوان به رویدادهای مهم در تثبیت و حمایت از حکومت پهلوی اشاره کرد.
همسایگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی و موقعیت جنوبی ایران در حوزه خلیج فارس و نفت ایران از نکات مهم جغرافیای سیاسی و نظامی ایران محسوب می‌شدند. اما محمدرضا شاه از بدو به قدرت رسیدنش، ترس ویژه‌ای از شوروی و تاثیر آن در رشد و گسترش جریان چپ داشت و به همین دلیل با هدف مقابله با نفوذ گرایش چپ و سوسیالیستی به گرایش مذهبی و طیف روحانیت اهمیتی خاصی داد و دست ان‌ها را از هر نظر باز گذاشت و از نظر مالی نیز به آن‌ها کمک کرد تا جلو پیشرفت گرایش چپ در جامعه ایران گرفته شود.
در ساختار تحولات و کشمکش‌های دوران جنگ سرد، از سال 1945 تا 1953 یعنی تا سال مرگ استالین، محمدرضا شاه در سال 1941 و بعد از اشغال کشور ایران از سوی متفقین و در جانشینی پدرش به قدرت رسید. او در طول سال‌های اولیه حکومت خود، قدرت چندانی نداشت به همین دلیل عملا در حدود یک دوره شش و هفت سال اول سلطنت محمدرضا شاه فضای سیاسی نسبتا بازی وجود داشت. اما بعد از جنگ جهانی دوم محمدرضا شاه به تثبیت حاکمیت خود با حمایت دولت‌های وقت آمریکا و انگلیس دشت زد و به یک دیکتاتور تبدیل شد. او در اولین واکنش به دولت‌های خودمختار محلی آذربایجان و کردستان یورش برد و دست با کشتار مردم این مناطق زد و حتی جشن‌های کتاب‌سوزان راه انداخت.
اما گسترش گرایش چپ در جغرافیای سیاسی کشور و گسترش نفوذ احزاب چپ به ویژه حزب توده در ایران باعث شد که شاه و حامیان انگلیسی و آمریکایی‌اش به فکر سازمان‌دهی یک کودتای خونین در ایران بیفتند.
دوره دوم جنگ سرد که در خلال سال‌های 1953 تا 1970 ادامه داشت مجموعه حوادثی را در منطقه، از جمله ایران روی داد و ایران عملا وارد معادلات سیاسی منطقه‌ای و جهانی شد به‌طوری که جرج بال معاون وزارت خارجه آمریکا در دولت جانسون در این زمینه گفته بود: از سال 1953 که شاه به قدرت بازگشت تا سال 1972 ما او را به‌طور کامل تحت نظارت داشتیم این ما بودیم که می‌گفتیم شما به فلان سلاح احتیاج دارید یا ندارید.‌(موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
افزایش بهای نفت و گسترش خریدهای تسلیحاتی در همین دوره و در سال 1955 به ابتکار دولت آمریکا، در منطقه خاورمیانه پیمان بغداد میان کشورهای ترکیه و عراق به امضاء رسید که بعدا کشورهای انگلستان و پاکستان و ایران نیز وارد این پیمان شدند. هدف آن پیمان، ایجاد یک سازمان دفاعی قوی بود تا گسترش نفوذ شوروی در این منطقه را بگیرد. سه سال بعد از این توافقات پیمان بغداد عبدالکریم قاسم در عراق کودتا کرد و حکومتی متمایل به شوروی را تشکیل داد. باین طریق معادلات منطقه به هم خورد و سبب شد که ایران بیش‌تر مورد توجه غرب قرار گیرد. سلاح‌های غربی به ویژه آمریکایی به ایران سرازیر شد اما شاه برای این که حساسیت‌های شوروی را کم کند، در سال 1966 قراردادهای میلیاردی را با شوروی برای خرید تسلیحات منعقد کرد.
اما شاه از ترس گسترش نفوذ جریانات چپ و نفوذ این جریانات، گرایش ویژه‌ای به مذهب و روحانیت پیدا کرد. در همان حال تحت تاثیر فشار گسترش و نفوذ جریانات چپ در درون جامعه با اصلاحات اقتصادی ـ اجتماعی به اصلاحاتی تن داد که خود او از آن به‌عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» یاد می‌کرد. تقریبا می‌توان گفت که پایه‌های انقلاب 1357 از همین دوره آغاز گشت.
در ادامه جنگ سرد از دهه 1970، شوروی قدرت خود را به اوج رسانده بود و در جنگ ویتنام آمریکا را زمین‌گیر کرد و باعث شکست نظامی آمریکا در ویتنام شد. و در همین دوره قدرت شوروی در منطقه خاورمیانه نیز افزایش یافه بود و در تاریخ 27/04/1978 در افغانستان و در همسایگی ایران یک حکومت طرفدار شوروی روی کار آمده بود.
اما در آغاز دهه 1970 و افزایش بی‌سابقه بهای نفت، محمدرضا را به اوج جنون قدرت رسانده بود به‌طوری که انواع و اقسام تولیدات نظامی و کشتار جمعی کشورهای مختلف خریداری کرده بود.‌(موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران - افزایش بهای نفت و گسترش خریدهای تسلیحاتی)
تشکیل کابینه مصدق و نخست وزیری وی از اردیبهشت 1330 تا مرداد 1332، نقطه عطفی در تحولات آتی ایران بود. هویت‌طلبی و ملی‌گرایی در ایران دردهه 1330 در ایران به اوج خود رسید بود و کابینه مصدق که اکثرا از گرایشات ناسیونالیستی بودند مسئله ملی کردن نفت را مطرح و به اجرا گذاشتند و توانستند دست دولت انگلیس را از منابع نفتی ایران کوتاه نماید. مصدق هم‌زمان همراهی مذهبیون و روحانیون را نیز با خود داشت. در این زمان حزب توده نیز همکاری نزدیکی را با مصدق داشت و در قیام 30 تیر 1331 همکاری و حمایت حزب توده در مسند قدرت نشاندن دوباره مصدق تاثیر ویژه داشت.
یک تلاش کابینه مصدق این بود که اختیارات ویژه شاه محدودتر شود. عملا قدرت شاه در ایران دوران مصدق، به‌طور چشم‌گیری کاهش یافت به‌طوری که در دوران نخست وزیری مصدق شاه مجبور به ترک کشور شده بود. اما در طی تحولات بعدی و دعواهای درونی کابینه مصدق و مذهبیون و هم‌چنین مخالفت پنهان فرماندهان ارتش، به کودتایی منجر شد که طرح آن از سوی بریتانیا آماده و پیاده کردن طرح را سازمان سیای آمریکا در عملیاتی سری به نام «آژاکس» عهده‌دار شدند. بعد از کودتا و بازگشت محمدرضا شاه، او به دیکتاتوری نظامی تبدیل شد و در همین راستا در اواسط سال 1335 سازمان امنیت و اطلاعات‌(ساواک) را بنیان گذاشت که در خصوص سرکوب مخالفان حکومت مخصوصا سازمان‌های چپ و حزب توده آموزش داده شده بودند.
انقلاب سفید به یک سلسله از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی اطلاق می‌شد که در دوران محمدرضا شاه و در سال 1341 و تظاهری به همه‌پرسی گذاشته شد که در مرحله نخست شامل شش اصل بود. در این‌باره محمدرضا شاه در مقدمه کتاب انقلاب سفید چنی نوشته است: «ما امروز خط مشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور خویش را بر اصول انقلابی قرار داده ایم که ملت ایران اراده قاطع خود را در تایید آن اعلام داشته است... و آن‌چه که ما به‌عنوان اصول خویش برای آینده در نظر گرفته‌ایم اصلاحات وسیع اجتماعی، سازندگی اقتصادی توام با اقتصاد دمکراتیک، پیشرفت‌های فرهنگی، همکاری بین‌المللی، احترام به معتقدات معنوی و به آزادی‌های فردی و اجتماعات است.»‌(انقلاب سفید، محمدرضا شاه، ص 5)
اما پشت پرده و واقعی این اصلاحات سیاست‌های دیگری نهفته بود. هدف اصلی شاه از این اصلاحات این بود که از نفوذ افکار کمونیستی و نفوذ بیش‌تر سازمان‌های چپ جلوگیری کند. اما از طرف دیگر روحانیون تشیع که به‌طور سنتی با حکومت شاهنشاهی همراهی داشتند با دو اصل انقلاب سفید مخالف بودند: اصلاحات ارضی و حق رای زنان. اصل اول به دلیل این که حدود 20 درصد از اراضی کشور جزو موقوفات و در دست روحانیون بود باعث بروز مخالفت روحانیون شد که منابع درآمدی‌شان در معرض خطر قرار گرفته بود. دومین اصل نیز به استناد شریعت اسلامی حق رای به زنان داده نمی‌شود و خلاف شرع می‌دانستند.
به همین دلیل می‌توان انقلاب سفید یکی دیگر از پیش‌زمینه‌‌های انقلاب 1357 محسوب کرد. روحانیون به ویژه آیت‌الله خمینی توانستند خود را در قطب مخالف حکومت شاه جا بیندازند. آیت‌الله منتظری در کتاب خاطرات خود می‌نویسید:
«من یادم هست که آیت‌الله خمینی هم روی این جهت اصرار داشت که اصل لوایح را نبایستی زیر سوال برد و به آن اعتراض کرد و مرحوم آیت‌الله آقای حاج سید احمد خوانساری هم در یک صحبت یا نوشته - که حالا دقیقا یادم نیست - گفته بود این اصلاحات ارضی غلط است و زمین‌ها غصب است و نمی‌شود در آن نماز خواند و از این راه وارد شده بودند، آیت‌الله خمینی خیلی ناراحت شدند و در یک شب که ما پنج شش نفر منزل ایشان بودیم گفتند بروید هر جوری هست به آقای حاج سید احمد بگویید این چه وضعی است ایشان با این کار خود به این نهضت ضربه زد برای این‌که فردا کشاورزان را علیه ما می‌شورانند، این‌که بگویم اصلاحات ارضی خلاف شرع است راه مبارزه نیست و اینکه می خواهند بروند بچه های مردم را درس بدهند ما نباید بگوییم نروید درس بدهید، ما باید با اصل رفراندم مخالفت کنیم... ما با اصل رفراندم مخالفیم زیرا یک بدعت تازه است.»‌(خاطرات آیت الله منتظری، ص 190‌-‌207)
در واقع پس از انقلاب سفید، علاوه بر سازمان‌های چپ و ملی‌گرا، روحانیون نیز به مخالفان حکومت پهلوی پیوسته و بعدها در انقلاب 1357 ایران شرکت کردند.
محمدرضا شاه به دلیل خلق و خوی روحی و افکار بلندپروازانه خود، بیش‌ترین درآمدهای سرشار نفت را به ارتش و و مجهترکردن به انواع تسلیحات و ساواک داد به‌طوری که تقریبا یک سوم از بودجه حاصل از فروش نفت را به میلیتاریسم اختصاص داد. محمدرضا شاه در مصاحبه با تایمز لندن در ژوئن 1969 گفت: «اگر عراق فردا به ما حمله کند چه خواهد شد. آیا آمریکا و پیمان سنتو برای پشتیبانی ما در برابر چنین حمله‌ای قدمی برخواهند داشت. در جنگ هند و پاکستان، وقتی پاکستان مجبور شد به برقراری آتش بس در شرایطی که نیروهای هند در چند کیلومتری لاهور بودند تن در دهد، سنتو چه کاری کرد؟ آیا آمریکا که با پاکستان پیمان نظامی و دفاعی دو جانبه داشت، به یاری پاکستان شتافت؟ نه، پس ما نمی‌توانیم برای حفظ امنیت مرزهای خود در برابر خطراتی که مار را تهدید می‌کند به دیگران متکی باشیم و به همین دلیل است که من روی تقویت نیروهای نظامی خود پافشاری می‌کنم.»‌(موسسه مطالعات تاریخ ایران - مقاله افزایش بهای نفت و گسترش خریدهای تسلیحاتی)
روند سرمایه‌داری جهانی و افزایش قیمت نفت سبب شد که اقتصاد کشور سریع‌تر رشد کند به طوری که تاثیر به سزایی در جمعیت روستایی کشور گذاشت و شهرهای کشور با موج مهاجرت روستاییان مواجه گردید. گسترش مهاجرت روستاییان به شهرها باعث شد که حاشیه‌نشینی و زاغه‌نشینی در اطراف شهرها نیز افزایش یافت. این تحولات در طول سال‌های 1355-‌1351 وجود داشت تا این که قیمت نفت کاهش یافت و به همین درآمدهای حاصل از فروش نفت در سال 1355 که به حدود 20 درصد رسید. کشور دچار رکود اقتصادی شد و به نارضایتی‌های عمومی در جامعه منجر شد.
محمدرضا شاه خودش بسیار مذهبی و خرافی بود و حتی ادعا کرده که چندین بار امامان را در خواب و بیداری دیده است. همین اعتقادات خرافی مذهبی او باعث شده بود که اهمیت ویژه‌ای به قشر روحانیون و تقویت مذهب بدهد. او دشمن اصلی حکومت خود را کمونیست‌ها وجنبش‌های مردمان گوناگون کشور می‌دانست. او بقای حکومت خود را در تقویت مذهب و به یاری روحانیون می‌دید. او به تقویت حوزه‌ها و تکایا و مساجد در نقاط مختلف کشور دست زد. به باور او خود مذهب می‌تواند عاملی در مقابل رشد و نفوذ جریانات چپ در کشور باشد. در مقابل روحانیون نیز سلطنت و حکومت پادشاهی را ولی امر و منتخب خدا معرفی می‌کردند.
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 جریانات روشنفکری در ایران وارد عرصه جدیدی شده بودند. در این دوران دو جریان در کشور فعال بودند که به مخالفت با نظام شاهنشاهی در ایران پرداختند. جریانات روشنفکر سوسیالیستی که مخالف سیستم سرمایه‌داری بود و اغلب به شوروی تمایل داشتند. این گرایش بیشتر در میان دانش‌جویان و قشر تحصیل کرده جای پای محکمی داشتند و حکومت شاهنشاهی را سرسپرده امپریالیسم جهانی و سرمایه‌داری می‌دانستند.
اما جریان دیگر یک قشر از مذهبی‌‌ها بودند که علیه حکومت شاهنشاهی مبارزه می‌کردند. در واقع جریانی که در ابتدا با حمایت خود حکومت شاه در مقابل جریان چپ به سرعت رشد کرده بود. با ظهور علی شریعتی در حسینیه ارشاد، به سرعت جایگاه خود را در میان دانشجویان و تحصیل کردگان و بسیاری از مردم عادی نیز گسترش داد و با استقبال قشری از دانشجویان قرار گرفت که مخالف حکومت شاه بودند. عملا حکومت و ساواک مخالفتی با شریعتی و وقایع حسنیه ارشاد نداشتند. کسی در پاریس تحصیلات خود را به اتمام رسانده بود و منتقد روحانیت سنتی بود.
به عقیده بسیاری در حقیقت علی شریعتی نظریه‌پرداز اصلی حکومت اسلامی بودو وی بر افکار عمومی و قشر جوان تاثیر گذاشت و باعث شد که بعد از او این اقشار هوادار آیت‌الله خمینی شوند و با استفاده از اعلامیه‌های آیت‌الله خمینی، شعارهای ضد امپریالیستی و فساد اداری علیه دستگاه سلطنتی سر دهند و از فقرا حمایت کنند.
در چنین فضایی عراق خمینی را اخراج کرد و او راهی فرانسه شد و در آن‌جا جا خوش کرد. در این جا بود که دوربین‌ها و نورافکن‌ها و میکروفون‌های رادیو و تلویزیون‌ها در مقابل خمینی قرار گرفتند و عملا او را رهبری انقلاب ارتقا دادند.
در کنفرانس گوادلوپ بعد از اظهارات ژیسکار دستن و تصمیم‌گیری در مورد ایران، آمریکا با پیشنهاد دولت فرانسه با آیت‌الله خمینی تماس گرفت و تلاش کردند قدرت مذهبیون را در انقلاب گسترش دهند. با فرستادن ژنرال هایزر به تهران یک روز بعد از کنفرانس گوادلوپ با ماموریت مخفی نظارت بر تحرکات ارتش «وفادار» به شاه برای جلوگیری از کودتای احتمالی ارتش و هم‌چنین دور نگه داشتن سازمان‌های چپ از قدرت‌یابی احتمالی بود. روند رویدادها به طوری سرعت گرفت که کلیه تصمیمات و اجرائیات در طی دو هفته از تاریخ 13 دی‌ماه 1357 تا 26 دی‌ماه همان سال روی داد که منجر به خروج شاه از کشور شد و در همین مدت شورای انقلاب به فرمان آیت‌الله خمینی در تاریخ 22 دی‌ماه تشکیل شد.
۲۲ بهمن ۱۳57 با پیروزی انقلاب حکومت پهلوی از هم پاشیده شد و پرونده حکومت پادشاهی برای همیشه در ایران بسته شد.
البته پس از قدرت‌گیری حکومت اسلامی به طور کلی وضعیت روحانیون در ایران دگرگون شد و آن‌ها القابی چون رهبر، رییس جمهور، رییس مجلس، وزیر، دیپلمات، محقق، رجال و غیره را نیز با خود یدک می‌کشند و بسیاری از آن‌ها با ماشین ضدگلوله و اسکورت حرکت می‌کنند و ساکن ویلاها و کاخ‌های آن‌چنانی هستند.
مشاور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت در امور روحانيت گفته بود: حدود 200 هزار روحانی در سراسر كشور مشغول فعاليت‌های دينی هستند. به گزارش خبرنگار معارف ايرنا، 5 مرداد 1395، حجت الاسلام سيد محمدرضا حسينی در سومين اجلاس سراسری مديران كل فرهنگ و ارشاد استان‌ها در هتل انقلاب تهران افزود: بيش از 130 هزار روحانی در كشور داريم كه 80 هزار نفر از آن‌ها در قم ساكن هستند، تعداد روحانيون و طلبه‌های برخی حوزه‌های علميه مانند ساری، شيراز و تبريز قابل توجه است.
او ادامه داد: حدود 10 هزار طلبه خارجی برادر در شهرهای قم، تهران، البرز، گنبد و مشهد مستقر هستند، تقريبا 60 هزار طلبه خواهر در كشور داريم كه هشت هزار نفر از آن‌ها در قم و بقيه در سراسر كشور به ويژه در اصفهان و مشهد متمركز هستند.
حسينی از حضور سه هزار تا سه هزار و 500 طلبه خواهر خارجی در كشور خبر داد و افزود: با توجه به اين آمار، بيش از 200 هزار طلبه و روحانی خواهر و برادر ايرانی و خارجی در كشور وجود دارد.
او درباره ساختار حوزه‌های علميه كشور توضيح داد: ساختار حوزه‌های علميه در سال‌های اخير به صورت استانی درآمده و در زير مجموعه شورای عالی حوزه‌های علميه دو مركز حوزه‌های علميه برادران و خواهران وجود دارد.
مشاور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره نحوه انتخاب اعضای شورای حوزه‌های علميه به ارائه آماری از ائمه جمعه و مساجد پرداخت و گفت: بيش از 840 امام جمعه در سراسر كشور به اقامه نماز جمعه می‌پردازند. او تصريح كرد: حدود 70 هزار مسجد در كشور وجود دارد كه 35 تا 40 درصد از اين مساجد امام جماعت ندارد، البته چراغ برخی از اين مساجد در مناسبت‌هايی مانند ماه مبارك رمضان و ماه محرم روشن و برنامه‌هايی در آن‌ها اجرا می‌شود اما در ساير ايام سال نماز جماعتی برپا نمی‌شود.
در سال 2021، واریز 20 میلیون ریال به حساب تمام طلبه‌های حوزه‌های علمیه ایران، به فرمان رییس‌جمهور وقت ایران، شیخ حسن روحانی به‌عنوان کمک‌هزینه افطار روحانیت، جنجالی شد.
در سال 1395، روحانیون مشغول به تحصیل در حوزه‌های علمیه بانوان بیش از 70 هزار و فارغ‌التحصیلان آن‌ها نیز 90 هزار نفر بوده‌اند. 10 هزار نفر مبلغ و 27 هزار روحانی زن برای حضور در فضای مجازی نیز در این سال تربیت شدند. بر اساس تخمین‌ها، حدود 150 هزار طلبه مرد در سراسر کشور، در این سال مشغول به تحصیل بودند.
بنا بر آمار سال 1392، بیش از 70 هزار روحانی از دستگاه‌های گوناگون فرهنگی ایران، با هدف رفع شبهات دینی و فعالیت‌های تبلیغی به مدارس این کشور اعزام شدند. در سال 1391 نیز بیش از 13 میلیون نفر ساعت، برای بیش‌تر از 150 هزار فرهنگی، دوره آموزشی اخلاق دینی برگزار شد. بنا بر آمار همین سال‌ها، در هر اداره دولتی و کشوری، یک روحانی برای اقامه نماز وجود دارد که از دولت حقوق دریافت می‌کند. در بخش آموزشی، نظیر آموزش و پرورش نیز ده‌ها هزار روحانی به‌عنوان اقامه کننده نماز، مبلغ، آموزگار و استاد معارف مشغول به کار هستند. تنها در یک گزارش اشاره شد که 18 هزار روحانی در آموزش و پرورش استخدام خواهند شد. هم‌چنین روحانیون در صورت بالارفتن سن نیز می‌توانند همچنان مشغول به کار و داشتن درآمد باشند.
در سال 1400 و در هنگام بحران اقتصادی، خبرگزاری فارس سندی را به نمایش گذاشت که نشان می‌داد که روحانیان ایرانی که برای نظارت‌داشتن به ذبح شرعی مرغ به ترکیه فرستاده می‌شوند، ماهانه 2500 یورو دریافت دارند. افزون بر پرداخت این پول، «اسکان»، «پذیرایی و تغذیه» و «پشتیبانی و حمل نقل ناظرین شرعی» هم بر پایه آیین‌نامه‌های دولت، جداگانه پرداخت شده‌اند؛ هرچند که به مبلغ آنان، اشاره‌ای نگردیده است.
در مجموع دستگاه ارتجاعی روحانیت به کشور ایران مانند ارث پدری‌شان نگاه می‌کند و مردم را نیز برده این دستگاه هیولایی می‌داند به همین دلیل، هر کسی با این حکومت مخالفت کند باید کشته شود.
در این میان طیف‌های رنگارنگ سلطنت‌طلب، واقعیت‌های تاریخی را تحریف می‌کنند و یا عامدانه و آگاهانه چشم خود را می‌بندند و دهان خود را باز می‌کنند و هر ناسزایی که به عقل‌شان می‌رسد نثار و انقلاب و انقلابیون می‌کنند، بدون این که به عملکردها و سیاست‌های دو حکومت پدر و پسر پهلوی‌ها در برخورد به دستگاه روحانیت و تقویت آن توجه کنند.
همین امروز نیز باز هم این سوال بزرگ و مهم در مقابل همه ماست که چه باید کرد تا از شر حکومت اسلامی رها شد؟ جواب هر انسان آگاه به این سوال، این است که باز هم باید انقلاب کرد. چرا که بدون انقلاب و سرنگونی کلیت حکومت اسلامی، سرکوب و زندان و اعدام و فقر و فلاکت در جامعه ایران خودبه‌خودی قطع نخواهد شد.
در قرن بیستم انقلاب‌های متعددی در کشورهای مختلف جهان رخ داد. انقلاب اکتبر روسیه را مهم‌ترین انقلاب قرن بیستم بود که مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر داد.
انقلاب روسیه‌(1905)، انقلاب مشروطیت ایران‌(1906)، انقلاب مکزیک‌(1910)، انقلاب روسیه‌(1917)، انقلاب آلمان‌(1918)، انقلاب چین‌(1949)، انقلاب ویتنام، انقلاب‌های آمریکای مرکزی و جنوبی، انقلاب 1357 ایران و...
بنابراین انقلاب یک امر جهانی است و مختص ایران نیست. شاه ایران همیشه کابوس انقلاب را داشت و به همین دلیل گرایشات چپ انقلابی آن دوره، به ویژه جریانات نوظهور چریکیسم را به شدت سرکوب می‌کرد. مهم‌ترین بخش این گرایش «سازمان فدائیان خلق» بود که در سال 1449 با «مبارزه مسلحانه» چریکی پا به عرصه سیاسی جامعه ایران گذاشت.
تیغ سانسور نیز در دوره حاکمیت پهلوی‌ها نسبت به سابق تیزتر شد. هرچند که سانسور در مطبوعات ایران عمری به درازای تاریخ آن دارد، چه مطبوعاتی که در دوران قاجار خود را ملتی و آزاد یا دولتی می‌دانستند و چه مطبوعاتی که در دوران شانزده ساله حکومت رضا شاه یا بیست و چند سال پس از مرداد 1332 گرفتار سانسورچی‌هایی نظیر محرمعلی زینعلی و... بودند.
محرمعلی زینعلی که در میان مطبوعاتی‌های آن زمان به «سانسورچی» ملقب شده بود، متولد 1289 شمسی و از روستاهای آذربایجان بود که تحصیلات اندکی در حد خواندن و نوشتن داشت و بعدها با توجه به زمینه‌های شغلی کامل‌ترش کرد. او در سال 1307 به‌عنوان کارمند دون‌پایه وارد خدمت نظمیه‌(شهربانی) شد و از سال 1317 در بخش اطلاعات مشغول به کار و هم‌زمان معاون شخصی به نام شمیم شد که مُهر معروف «رَوا» در اختیارش بود. مهری که تا بر کاغذ چاپی نمی‌خورد اجازه خروج از چاپ‌خانه و انتشار نداشت. پس از شهریور 1320 و خروج رضا شاه از کشور و باز شدن فضای سیاسی، با توجه به این‌که شمیم نام خوشی در میان مطبوعاتی‌ها نداشت، برکنار و محرمعلی‌خان جانشین او شد. در این میان تا دوران محمد مصدق که تیغ سانسورها را کندتر شد، محرمعلی‌خان کار چندانی در مطبوعات نداشت اما از کودتای 28 مرداد 1332 تا زمان فوتش‌(در بهمن 1354) با این‌که چند بار بازنشسته شد، ولی هم‌چنان مشغول به کار بود. به گونه‌ای که رحمت مصطفوی، مدیر مجله روشنفکر نام او را «ژاور» پلیس گذاشته بود! ژاور همان بازرس معروف کتاب بینوایان ویکتور هوگو که در راه انجام وظیفه از هیچ کاری دریغ نداشت و در نهایت چون در درست بودن کار خود دچار شک و تردید شد، خودکشی کرد!
از سال 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 یعنی در زمان پهلوی دوم با ایجاد فضای نسبتا آزاد در جامعه، احزاب مختلفی پا گرفتند که به دنبال فعالیت آن‌ها، روزنامه‌های متعددی منتشر شد که بخش اعظمی از آن‌ها وزنه لازم برای یک روزنامه را نداشتند. از جمله این روزنامه‌نگاران می‌توان به «کریم‌پور شیرازی» اشاره کرد که با انتقادهای صریح و علنی و شدید به اشرف پهلوی خواهر شاه، باعث شد بنابر روایتی خود اشرف پهلوی دستور قتل و به آتش کشیدن وی را صادر کند.
در زمان رضاشاه مسئولیت سانسور با شهربانی بود. افراد سانسورچی افراد با تجربه و باسوادی نبودند.
روز 12 اسفند 1299 نه روز پس از کودتای رضاخان ، دولت سیدضیاءالدین طباطبایی به روزنامه «ایران» اجازه انتشار داد. روزنامه ایران تنها روزنامه‌ای بود که پس از کودتای رضاخان اجازه فعالیت یافت. فرمان تعطیل شدن همه مطبوعات در فردای کودتای رضاخان به موجب ماده چهارم اعلامیه وی موسوم به «حکم می‌کنم» منتشر شد. در این ماده از فرمان 9 ماده ای که امضای «رییس دیویزیون قزاق ، اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا ، رضا» را در پای خود داشت، تاکید شده بود که «تمام روزنامه جات، اوراق مطبوعه، تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند» با این حال روزنامه ایران به مدیریت «زین‌العابدین تجدد» تنها روزنامه‌ای بود که اجازه انتشار یافت.
در واقع با کودتای رضاخان دوران سیاه تازه‌ای از سانسور آغاز شد که تا شهریور 1320 ادامه یافت. در این دوره، سایه‌ ارعاب و وحشت رضاخانی نه تنها بر دستگاه سیاسی و نظامی که در حوزه‌ آزادی بیان و اندیشه نیز سنگینی می‌کرد.
با آغاز سلطنت رضاشاه در سال 1304‌ه‍. ش حلقه‌ نهایی سانسور مطبوعات کامل شد و استبداد و سانسور قبل از مشروطه، به‌نوعی شدید‌تر، در جامعه حکم‌فرما شد. در آن هنگام هیچ روزنامه‌ای جرات نداشت علیه حکومت کوچک‌ترین انتقادی داشته باشد؛ به‌طوری که می‌توان گفت، حتی به کار بردن واژه‌ کارگر در مطبوعات جرم تلقی می‌شد؛ چه آن که به تعبیر حاکمیت، کارگر وسیله تبلیغ کمونیسم بود.‌(عبدالرحیم،‌ ذاکرحسین، مطبوعات سیاسی در عصر مشروطیت، دانشگاه تهران، تهران، 1370، ص 119)
بعد از تشکیل ساواک در دوران حاکمیت محمدرضا پهلوی، این سازمان دستوراتی را برای سانسور اعمال می‌کرد. در واقع پهلوی دوم قانونی را که بر اساس آن مجازات «عضویت در حزب و جمعیت با مرام اشتراکی» «سه تا ده سال زندان» تعیین شده بود، از پدر به ارث برده بود.
دوران دوم سلطنت پهلوی دوم، 1332 تا 1341 با کودتای 28 مرداد 1332 آغاز شد. این دوران هم‌زمان با تثبیت حاکمیت محمدرضا پهلوی، سرکوب شدید احزاب و سازمان های چپ و ملی و مذهبی منتقد و مخالف و شکل‌گیری نهادهای سرکوب مدرن به یاری دولت‌های انگلستان و آمریکا بود.
شاه، دست «فرمانداری نظامی» و بعدتر «ساواک»، «سازمان امنیت و اطلاعات کشور» را در سرکوب جنبش‌های روشنفکران مخالف و منتقد و هم‌چنین جنبش کارگری، زنان، دانشجویی و چپ بازگذاشته بود. ساواک به تدریج به یکی از خشن‌ترین سازمان‌های امنیتی جهان تبدیل شد.

در پایان می‌توانیم تاکید کنیم که ریشه و بدنه اصلی انقلاب ایران در داخل کشور بود و عامل اصلی آن نیز حکومت دیکتاتوری پهلوی بوده است. آن حمایت‌هایی که حکومت پهلوی از دستگاه عریض و طویل و ارتجاعی و مفت‌خور روحانیت و تقویت گرایش مذهبی از یک‌سو و سرکوب شدید و دایمی گرایش چپ جامعه از سوی دیگر، دهه‌ها بود راه را برای قدرت‌گیری گرایش مذهبی فراهم کرده بود. با این وجود در سه سال نخست انقلاب 1357، جنگ و جدل شدیدی بین نیروهای اسلامی حکومت تازه به قدرت رسیده و مردم آزادی‌خواه و گرایشات چپ بود. سرکوب‌های وحشیانه و اعدام‌های دسته‌جمعی خلخالی با فرمان جنایت‌کارانه خمینی و هم‌چنین حمایت سرمایه‌داری جهانی از حکومت اسلامی تازه به قدرت رسیده در ایران، گرایش مذهبی غالب شد و به خونین‌ترین شکلی انقلابیون غیرمذهبی و جنبش‌های اجتماعی و سیاسی عدالت‌خواه و آزادی‌خواه و مساوات‌طلب را کشتار کردند و هنوز هم می‌کنند. اگر جریانات موسوم به ملی‌-‌مذهبی و حزب توده و فداییان اکثریت در چهار و پنج سال نخست انقلاب از حکومت اسلامی حمایت کردند و با آن همکاری نمودند نهایتا این جریانات نیز قربانی همین حمایت و همکاری‌های خود شدند. بنابراین گرایش مذهبی هم پایگاه اجتماعی و امکانات مالی و تا حدودی نیز حمایت بین‌المللی را با خود داشت سرانجام توانست با کشتار و خشونت بی‌سابقه‌ای بر جامعه ما حاکم شود که ریشه آن مستقیما به عملکرد و سیاست‌های حکومت پهلوی برمی‌گردد.
به‌علاوه همین حکومت اسلامی تازه به قدرت رسیده بود که انقلاب 1357 مردم ایران را به خونین‌ترین شکلی به شکست کشاند و انقلابیون غیرمذهبی مخالف خود را کشتار کرد. کشتاری که تا به امروز ادامه دارد. همان‌طور که رضاخان میرپنج با کودتای 1299، دستاوردهای انقلاب مشروطیت مردم ایران را نابود کرد.
در واقع انقلاب برای رهایی از استبداد و رسیدن به یک جامعه آزاد و برابر و مرفه بود و از این نظر انقلاب 1357 مردم ایران، به هیچ‌وجه اسلامی نبود، بلکه به زور شمشیر «اسلام» را به انقلاب چسباندند. حتی خمینی هم این را فهمیده بود که با سلام و صلوات نمی‌شه کاری از پیش برد، بنابراین وعده مجانی کردن آب و برق و آزادی را داد اما به محض این که پایش را در حاکمیت محکم کرد زیر همه این وعده‌های دروغین خود زد. وعده‌هایی که 44 سال است توسط وارثان آن تکرار می‌شود و هیچ‌وقت جنبه عملی پیدا نمی‌کنند.
در حال حاضر سه راه بیش‌تر در مقابل جامعه ما وجود ندارد: 1- یا باید به همین وضع فلاکت‌بار موجود و همین حکومت جانی تمکین کرد و با درد و رنج فراوان مهر سکوت بر لب زد، 2- منتظر ماند تا نیروهای خارجی با راه‌انداختن جنگ و کشتار شرایطی را به وجود آورند که دهه‌هاست در لیبی و عراق و افغانستان شاهدیم، و 3- این که نهایتا همانند انقلاب مردمی اما با آگاهی و تجربه امروزی این حکومت تبه‌کار و مافیایی را سرنگون کرد!
اکنون نیروی جوان و انقلابی و پرشور جامعه ایران در تلاشند از گرایش‌های فردگرایانه و فرقه‌ای دوری جویند و به شکل جنبشی وارد مبارزه طبقاتی با حکومت اسلامی شوند. مهم‌تر این‌ که اکنون جامعه ایران برای عبور از حکومت اسلامی، نیاز مبرم به مبارزه و تفاهم جمعی و متحد شدن مبارزات جاری و مهم‌تر از همه اتحاد و همبستگی جنبش‌های اجتماعی و سیاسی در سراسر جامعه دارد.
وافعیت غیرقابل انکار این است که جامعه ما اکنون وارد دوره‌ای از حیات جمهوری اسلامی شده‌ که بار دیگر امر انقلاب در مقابل جامعه قرار گرفته است. اکنون 44 سال از انقلاب بهمن‌ماه می‌گذرد و در این مدت، بیش از 50 میلیون نفر از جمعیت 84 میلیونی ایران پس از انقلاب به دنیا آمده‌اند. این جمعیت عظیم، هیچ تجربه و خاطره فردی از دوران شاه ندارد. اما همین جمعیت با استفاده از تکنولوژی مدرن با تحولات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جهان آشنا هستند و همین نیرو در خیزش‌های 1396 و 1398 با هدف سرنگونی حکومت اسلامی به خیابان‌ها ریختند تا با برکناری آن، سرنوشت خود و جامعه‌شان را مستقیما به دست خویش رقم بزنند. اگر این خیزش‌های مردمی و از پایین نشانه‌ها و نمادهای یک انقلاب پیش رو نیست پس چیست؟ در این راستا، طبیعی‌ست که آگاهی به واقعیت‌های وقایع و تجربه انقلاب 1357 و رویدادهای قبل و بعد از آن برای این نیرو اهمیت حیاتی دارد. به‌خصوص اکنون نیروی جوان و آزادی‌خواه و برابری‌طلب دریافته‌اند که بر خلاف انقلاب 1357 نباید به هیچ شخصیت و جریانی اجازه دهند که از بالای سر آن‌ها حکومت تشکیل دهد و هم‌چنان حاکمیت استبدادی و انتقام‌جویی در جامعه ایران را بازتولید نماید. این‌بار نیروی جوان انقلابی می‌خواهد با درس‌گیری از تجارب مثبت و منفی نسل‌های پیشین خود، ابه جنبش‌ها و مجامع عمومی و شوراها اتکا کند تا همگان در انقلاب آن‌ها حضور فعال و آزاد و برابری داشته باشند تا در فردای سرنگونی کلیت حکومت اسلامی، بتوانند آگاهانه و داوطلبانه و آزادانه در همه امورات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنینتی، دفاع عمومی و دیپلماسی حضور مستقیم داشته باشند!
بدین‌ترتیب، آگاهی سیاسی و اجتماعی برای رهایی از سانسور و سرکوب و اختناق، نیاز به دو عرصه کلان و مهم دارد:‌ تئوری و سیاست عملی روزانه. آگاهی طبقاتی انقلابیون و اعتماد به‌نفس آن‌ها، گام‌به‌گام امر انقلاب را ارتقا می‌دهد تا نهایتا طبقات اجتماعی به‌طور جدی وارد عرصه انقلابی شوند. آن‌ها تا روزی که دگرگونی‌های عمیق و همه‌جانبه‌ دل‌خواه خود را در جامعه به وجود نیاورده‌اند آرام و قرار نمی‌گیرند. ضرورت دارد که جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و همه انقلابیون به نیروی مستقل خودشان اتکا کنند و به قدرت و توانایی و ابتکارات و نوآوری‌های خود برای تغییر وضع موجود، باور داشته باشند. همان‌طور که در دومین بند سرود انترناسیونال تاکید شده است:
ما را از بند رها نسازند
نه خدا، نه سلطان و نه هیچ والامقامی
نجات ما از رنج و بدبختی
تنها به دست خود ما خواهد بود.
سه‌شنبه نوزدهم بهمن 1400 - هشتم فوریه 2022

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید