از قتل تبهکارانهی مهسا(ژینا) امینی در اسارت گزمگان «گشت ارشاد» یک سال گذشت. دختری که مرگ نابههنگام او آتش خشم فروخوردهی مردم ستمزده، خاصه زنان به ستوه آمده از تبعیض و نابرابری و خفقان را چنان برافروخت که شعلههای آن حاکمیت را در بزنگاه تاریخی تازهای گرفتار کرد. یک روز پس از این واقعهی شوم، مردم کردستان در مراسم خاکسپاری پیکر مهسا(ژینا) امینی شعار زن، زندگی، آزادی سر دادند.
در شهرهای دیگر نیز مردم به پیشگامی زنان به خیابانها آمدند و در هر کوی و برزن با تکرار این شعار با مردم داغدیدهی کردستان اعلام همبستگی کردند. زنان با آتشزدن روسریهای خود، این نماد مجسم سلطهی حکومتی و آزادیکشی، خشم خود را از ۴۳ سال تبعیض سیستماتیک عیان ساختند و مردان آزادیخواه نیز پا به پای آنان رو در روی حاکمیت آزادیستیز ایستادند. دانشجویان و دانشآموزان یکصدا فریاد آزادیخواهی و ستمستیزی سر دادند و جنبشی یکپارچه در برابر سرکوب و اختناق شکل گرفت.
از همان ساعات آغازین جنبش آزادیخواهی، نیروهای تا بُن دندان مسلح رو در روی مردم بیدفاع صفآرایی کردند. پاسخ حاکمیت به صدای اعتراض همچون همیشه سرکوب و کشتار سبعانه بود. در برخی استانها از جمله سیستان و بلوچستان و کردستان با انواع سلاحهای جنگی به مردم بیدفاع تاختند و به خانههایشان هجوم بردند. حاکمیت با تفنگ و گلوله در برابر صدای اعتراض ایستاد و از کشته شدن کودکان نیز بیمی به دل راه نداد؛ برای توجیه هر عمل جنایتکارانه به انواع شیوههای سناریوپردازی و پاپوشدوزی متوسل شد. هر کسی را که در جهت شفافسازی و بیان حقیقت میکوشید با خشونت بازداشت کرد، ساعتها مورد بازجویی قرار داد و راهی زندانهای انباشته از زندانی کرد. کانون نویسندگان ایران نیز که از همان آغاز، با تاکید بر حق آزادی بیان برای همگان، در کنار مردم آزادیخواه ایستاد از گزند سرکوب در امان نماند. چندی پس از آغاز جنبش، سه عضو کانون نویسندگان ایران بازداشت شدند. در ۱۴ آذر ماموران همزمان به خانههای دو تن از دبیران کانون یورش بردند و یکی را با شکستن درِ خانه به ضرب تبر و دیگری را با شکستن در و ضرب و جرح شدید بازداشت کردند. پس از آن نیز دو عضو دیگر هیئت دبیران احضار و بازجویی شدند.
اکنون در نخستین سالگرد جنبش آزادیخواهی، با آنکه جانهای عزیز بیشماری از دست رفته و رنج و مصائب جانگزا بر خانوادههای بسیاری تحمیل شده است و با وجود شرایط اسفناک و رقتبار اقتصادی و اختناق اجتماعی و سیاسی، مردم نهتنها از خواستههای برحقِّ خود قدمی باز پس ننشستهاند، بلکه بیش از هر وقت دیگر در برابر جور و تطاول ایستادگی میکنند و تن به ستم و استبداد نمیدهند. حاکمیت با افزایش فشار و گسترش سازوکار سرکوب میخواهد هر صدای اعتراضی را از پیش خاموش کند؛ جابهجایی زندانیان سیاسی و تخلیهی برخی زندانها، پلمب کسبکارها و توقیف ماشینها به دلیل رعایتنکردن «حجاب» و به راه انداختن «گشتهای ارشاد» از جمله حربههای حاکمیت به قصد تشدید خفقان است. ارعاب و بازداشت خانوادههای کشتهشدگان، بازداشت فعالان حقوق زنان و کنشگران سیاسی و اجتماعی، احضار مجدد و بازداشت برخی از بند رستگان و افزایش کنترل امنیتی دانشگاهها با تصفیه و جایگزینی اساتید و تعلیق دانشجویان نیز از دیگر حربههای حاکمیت است تا کانونهای بالقوهی اعتراض را از کار بیندازد. اما بیگمان هر قهر و سرکوب مقاومتی در پی دارد. حاکمیت با وجود گستردگیِ فریادهای آزادیخواهی که در سراسر ایران و جهان طنینانداز شد هنوز در نیافته است و چنانکه پیداست، هرگز در نخواهد یافت که آزادی از حقوق اساسی انسانی است و تحدید حقوق مسلم مردم الیالابد امری محال و بلکه خیالی واهی است. مردم آزادیخواه نشان دادهاند که دیگر روزهای سیاه و خفقانآور گذشته را برنمیتابند و از هر فرصتی برای در هم شکستن استبداد بهره میبرند.
کانون نویسندگان ایران که در پنجاه و پنج سال عمر سراسر کشاکش خود با استبداد در راه دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور جانهای عزیزی را از دست داده و فشارهای بسیار متحمل شده است همچنان، با تکیه بر اصول خود، آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا را حق همگان میداند و هرگونه سرکوب صدای آزادیخواهی را محکوم میکند.
کانون نویسندگان ایران
۲۴ شهریور ۱۴۰۲