یادداشت های جنبش کارگری: بی شک برای وجدان های آگاه و بیدار مهمترین خبر هفته های اخیر، اخبار خودکشی کارگران است. در کمتر از سه ماه یعنی از اول خرداد تا بیستم مرداد ماه سال جاری 10 کارگر به اشکال مختلف به زندگی خود پایان دادند. دلایل خاص این خودکشی ها هر که چه باشند بر همگان آشکار است که این همه برخاسته از آن شرایطی است که فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی عمیق و گسترده ای را بیش از چهل سال به کارگران و زحمتکشان و خانواده های آنان تحمیل نموده است.
در باره سابقه تاریخی خودکشی کارگران در نظام سرمایه داری ایران بویژه در عصر سلطنت به دلیل سلطه مطلق استبداد و سانسور و فقدان تکنولوژی های مدرن و ماهواره و رسانه های اجتماعی امروزی اطلاعی در دست نیست، اما در جمهوری اسلامی از دو دهه گذشته بتدریج شاهد پیدایش این پدیده و طرح آن در افکار عمومی هستیم. این در حالی است که طبقه کارگر به لحاظ جایگاهش در اقتصاد سرمایه داری ایران و نیز به لحاظ مبارزات گسترده و بعضا رادیکال کارگری از وزن بی سابقه ای در اقتصاد و سیاست برخوردار شده است. بنابراین پدیده خودکشی کارگران را چگونه باید دریافت و آنرا تبیین نمود؟
می دانیم که خودکشی یکی از مصائب قدیمی جوامع، و تا آنجا که تاریخ شناسی تاکنونی نشان می دهد، تنها خاص جوامع طبقاتی است و شوربختانه در همه جا جریان داشته و دارد.
در جهان، بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی (WHO) سالانه 800 هزار نفر و هر 40 ثانیه یکنفر و روزانه 2190 نفر بواسطه خودکشی جان خود را از دست می دهند. به ازای هر یک مورد مرگ بر اثر خودکشی، 20 نفر، یعنی حدود 16 میلیون نفر، اقدام به خودکشی می کنند که خوشبختانه اغلب نجات می یابند. در این گزارش اما تعداد کسانی که به خودکشی فکر می کنند (و این بخش مهمی از بررسی پدیده خودکشی و اتخاذ تدابیر پیشگیرانه برای آنست) و بهر دلیلی اقدام نکرده اند که می تواند میلیونها نفر بیشتر باشد مشخص نیست. در امریکا، مرکز کنترل و پیشگیری بیماری ها (CDC) برآورد نموده که در سال 2020 حدود 12 میلیون آمریکایی بزرگ سال بطور جدی به خودکشی فکر می کردند، از این تعداد 3 میلیون برای خودکشی طرح ریختند، و 1 میلیون نفر عملا اقدام به خودکشی نمودند که 46 هزار نفر آن به مرگ منجر شد. در این سال در آمریکا هر 11 دقیقه یکنفر جان خود را بواسطه خودکشی از دست داد. در ایران، طبق برآوردهای پراکنده ای که از گزارشات بیمارستانها و پزشک قانونی بعمل آمده سالانه 100 هزار نفر اقدام به خودکشی می کنند و از این تعداد بین 5000 تا 5500 نفر، روزانه حدود 15 نفر در اثر خودکشی جان خود را ازدست می دهند. واضح است که در ایران به دلیل فقدان آمارهای دقیق و قابل اعتماد و این حقیقت که بخشی از خودکشی ها کلا گزارش نمی شوند، آمارهای واقعی بسیار بیشتر از این است. اما اگر نسبت اقدام عملی به خودکشی از یکسو با فکر به خودکشی از سوی دیگر در آمریکا که نسبت 1 به 12 است را در مورد ایران در نظر بگیریم آنگاه می توان تصور کرد که در ایران سالانه 1 میلیون 200 هزار نفر به خود کشی فکر می کنند. به اینها نیز باید افزور که از بین 30 عامل موثر مرگ و میر در جهان، خودکشی در مرتبه 15 قرار دارد، و نیز میزان خودکشی ها در 45 سال گذشته یعنی از سال 1977 تاکنون 60 درصد افزایش یافته است.
روان شناسان و جامعه شناسان نظام موجود در توضیح علل خود کشی ها عموما به اختلالات روانی و ناامیدی از رفع مشکلاتی که فرد را محاصره کرده اند و ناهنجاری های اجتماعی و فشارهای اقتصادی اشاره می کنند. اینها قطعا دلایل بلافاصله ای هستند که فرد را بسوی خودکشی سوق می دهند و در همین سطح لازم است بویژه برای پیشگیری از خودکشی ها و نجات افراد جدا مورد توجه قرار گیرند. اما نمی توان و نباید از تاکید بر این حقیت چشم پوشید که اینها خود معلولند و به ریشه نمی رسند. نزد این "متخصصان" اینها مسائلی اند که به دلایل "ژن" و "ذات انسان" و "تربیت خانوادگی" و "ضعف های شخصی" و غیره اجتناب ناپذیرند و تنها می توان برای کاهش آسیب ها از طریق آموزش توانایی های فردی تلاش نمود. از اینروست که اگر چه بعضا شاهد رشد توانایی های فردی در مصاف با چالش های زندگی هستیم، در همان حال نیز می بینیم که مصائب بشری با سرعتی بسیار فزونتر عمق و گسترش می یابند.
در مقابل اینان اما روانشناسان و جامعه شناسانی مترقی و پیشرو و انسانگرا، از اریک فروم تا گابور ماته، قرار دارند که بر ریشه ها و بنیادهای اختلالات روانی و پریشانی ها و رنج های بشری که همانا کلیت شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مملو از محرومیت و تبعیض و ستم و خشونت است که انسان در آن متولد می شود دست می گذارند. رویکردی که نشان می دهد برای رشد و تکامل همه جانبه انسان باید شرایط زیست آنرا انسانی نمود. همان شرایطی که چیزی جز نظام تبعیض و ستم طبقاتی حاکم بر سرنوشت بشر و متاخرترین و مخرب ترین شکل آن یعنی نظام سرمایه داری نیست. نظام سرمایه داری با بدل نمودن همه چیز انسان، از نیروی کار و قوه خلاقیت و استعدادهای هنری و نیازها و تمناها و جسم و ارگان های وی، به کالا و قابل خرید و فروش نمودن آنها، و بدین طریق ایجاد امکان دایمی تولید سود و تصاحب آن، فرد انسان را در معرض طوفانهای اختلالات روانی و پریشانی ها و ناامیدی ها و رنج های پایان ناپذیر قرار می دهد.
اگر نظام سرمایه داری بطور کلی و نیز در «فرم بهتر» اش هنوز شرایطی غیر انسانی برای زیست و رشد و توسعه انسانی انسان است، سرمایه داری در بحران اما نیرویی یکسره ویرانگر است تا بر ویرانی ایجاد نموده در جامعه بشری امکان سودآوری و انباشت مجدد سرمایه را فراهم سازد. در نگاه مختصر آماری بالا به میزان خودکشی در جهان دیدیم که در 45 سال اخیر 60 درصد بر تعداد خودکشی ها افزوده شده است. 45 سال قبل مقطعی بود که پیش بینی ها از آینده عمدتا خوشبینانه و از دست یافتن به یک زندگی بهتر و سعاتمند برای بشر خبر می داد. در این مدت اما همه مصائب اجتماعی از سقوط استاندارد های زندگی و افزایش ساعات کار شاغلین توام با افزایش بیکاریها و کاهش حقوق اجتماعی و محدودیت آزادیها و افزایش یاس و سرخوردگی و رواج انواع خرافات و ناامیدی به آینده در کشورهای "توسعه یافته"، تا فقر وفلاکت و بی حقوقی و ناامنی و سرکوب و استبداد و جنگ در کشور های "توسعه نیافته" و "درحال توسعه" وسیعا گسترش یافته است. این دوره که در انتهای دهه 70 میلادی قرن گذشته و با پایان "دولت رفاه" و آغاز آنچه به نئولیبرالیسم شهرت یافت شروع شد یکی از طولانی ترین و مزمن ترین بحرانهای نظام سرمایه داری است. نئولیبرالیسم سیاست تعرض همه جانبه و سبعانه به نیروی کار در سراسر جهان و مشقت بارتر نمودن شرایط کار و زندگی طبقه کارگر و لاجرم تحت فشار قرار دادن اکثریت بزرگ جمعیت جهان به نفع اقلیتی کوچک بود. افزایش 60 درصدی خودکشی ها در این دوره حاصل چنین سیاست انسان ستیزانه ای است.
نئولیبرالیسم که سیاست یکدست و رسمی همه جناحها و کلیت جمهوری اسلامی برای بازسازی نظام سرمایه داری رها شده از تهدید انقلاب 57 و پس از پایان جنگ ایران و عراق و آغازگر دور جدیدی از انباشت سرمایه در ایران بود از خصوصیات ماهیتا تشدید شده و از سبعیت حداکثری در تعرض به کار و معاش طبقه کارگر برخوردار بود. خصوصیاتی که نه فقط ناشی از بربریت ماهوی اسلام سکاندار حیات سرمایه بلکه عمدتا ناشی از نیازهای بنیادین خود سرمایه بود. سرمایه داری ایران از ابتدا بر پایه استثمار نیروی کار ارزان سازمان یافت؛ حفظ و تحکیم این نیروی کار ارزان نیازمند اعمال استبداد مطلق سیاسی بود؛ انتظارات طبقه کارگر که بدنبال انقلاب 57 بالا رفته بود می باید در هم کوبیده می شد؛ مساله توسعه نظام سرمایه داری حال می باید توسط جمهوری اسلامی پاسخ می گرفت؛ همه عناصر جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون برای کسب قدرت و ثروت به قدرت رسیدند و سهم خود را می خواستند؛ جمهوری اسلامی به مثابه حکومت نظام سرمایه داری ایران خواستار اقتدار این نظام در ایران و منطقه و جهان بود و هست؛ و همه اینها بعلاوه بسیاری دیگر؛ تعرض بی امان و ویرانگر به طبقه کارگر را به مهمترین و برجسته ترین وجه نئولیبرالیسم در ایران بدل نمود.
اجرای پیگیرانه این سیاست طی چهل سال گذشته گام به گام طبقه کارگر را به اعماق فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی عقب راند. کلیه اجزای این سیاست از قانون کار ضد کارگری و محرومیت کارگاههای زیر ده نفر و مناطق آزاد تجاری از همین قانون، تا دستمزدهای زیر خط فقر و عدم پرداخت و سرقت دستمزدها و مزایای مربوطه توسط کارفرمایان، تا موقتی شدن 90 درصد مشاغل و شیوع قراردادهای کوتاه مدت و سفید امضا و تمدید نشدن آنها، تا اجبار چند شغله شدن برای تامین معاش از یکسو و بیکار سازی ها و بیکاری گسترده از سوی دیگر، تا تورم های فزاینده اقلام مورد نیاز خانواده های کارگری و سقوط ارزش ریالی همین دستمزدهای ناچیز، تا استثمار مضاعف زنان و کودکان کار و تا کشتار کولبران و سوختبران، و تا رشد فزاینده حاشیه نشینی و زندگی در فقدان امکانات سلامت و بهداشت، همه و همه سازنده شرایط واقعی زندگی اکثریت عظیم کارگر و زحمتکش است. شرایطی که خصلت نمای ستم طبقاتی سرمایه داران علیه کارگران است. بر بستر این شرایط است که به دلیل فقر و نداری و بی امکانی و نیز استیصال مربوطه کارگر به سمت خود کشی سوق داده می شود.
اما همه می دانند، و کارگران بهتر از همه می دانند که پاسخ فقر و نداری و بی امکانی، استیصال و خودکشی نیست. پاسخ این شرایط غیر انسانی مبارزه متحد و مستقل و سازمانیافته طبقه کارگر برای تحمیل مطالباتشان به سرمایه داران و حکومت شان است. تاریخ نظام سرمایه داری در جهان و در رژیم های سلطنتی و اسلامی در ایران سرشار از مبارزات قدرتمند کارگری است. مبارزاتی که اگر چه در جهان با دستاوردهای بزرگ و شورانگیزی همراه است، در ایران اما توسط هر دو رژیم سلطنتی و اسلامی بطور سیستماتیک سرکوب شده و از پیدایش سازمان های مستقل و موثر کارگری ممانعت شده است. این سازمان ها تنها تکیه گاه و تنها سلاح مبارزاتی و تنها امید طبقه کارگر به هنگام مقابله با حس استیصال در مواجه با فقر و نداری اند. در فقدان این سازمانهای مستقل کارگری است که کارگرِ تنها مانده و بی کس در برابر آوار فقر و نداری به پایان بخشیدن به زندگی خویش واداشته می شود.
اکنون جنبش کارگری ایران در جریان چهارمین تلاش تاریخی خود در صد سال اخیر برای ایجاد تشکلات مستقل در محل های کار قرار دارد. این تلاش ها یک به یک با نیروی سرکوب و قوه قهریه رضا پهلوی و محمد رضا پهلوی و حزب جمهوری اسلامی و اوباش خانه کارگر در فردای انقلاب و سپس کلیت جمهوری اسلامی تا به امروز مواجه بوده است. رژیم اسلامی با بکارگیری همه تجربیات گذشته بورژوازی ایران و جهان در جلوگیری از پیدایش نیرو و قدرت مستقل طبقاتی و متکی به خود کارگران تلاش های چند جانبه ای را بکار گرفته است. بهمراه سرکوب مستقیم مبارزات کارگری، فعالین کارگری را منظما با اذیت و آزار و اخراج و بازداشت و شکنجه و حبس های طولانی و وثیقه های سنگین و قطع ارتباطشان با محیط های کار، عملا تاثیر گذاری آنان را تضعیف و مختل می سازد؛ بنام کارگران تشکلات چندگانه با شکل و شمایل متفاوت بنا می کند تا مبارزات کارگری را تضعیف و کنترل نموده و بشکست بکشاند؛ و بالاخره دستجات "مبارز و مدافع محرومان" با پوشش "عدالت خواهی" و "محور مقاومت" راه انداخته و با ایجاد گمراهی و اغتشاش فکری در مبارزات جاری برای تضعیف و انحراف و انحلال این مبارزات تلاش می کند.
طبقه سرمایه دار ایران با اتکا با ارتجاع و استبداد جمهوری اسلامی، طبقه کارگر را تحت ستم سبعانه و سختی قرار داده است. طبقه کارگر از یکسو زیر بار نهایت ستم اقتصا ی قرار دارد و از سوی دیگر هر تلاش وی برای بهبود زندگی اش با سرکوب و دیوار بلند استبداد مواجه می شود.
منگنه این دو ستم اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر را در هم می فشارد تا نیروی کارش هر چه ارزان تر و برای سرمایه هر چه سود آور تر شود. در میان این منگنه، مبارزات گسترده و رادیکال و پر افتخار کارگری برای درهم شکستن آن سالهاست که جریان دارد. این مبارزات اما هنوز به ایجاد تشکلات مستقل که تکیه گاه و منشا امید طبقه کارگر خواهد بود و به کارگرانِ در تنگنا قرار گرفته و تنها مانده یاری خواهند رساند، دست نیافته است.
بنابراین خودکشی کارگران تنها به دلیل دو ستم خردکننده اقتصادی و سیاسی و فقدان تشکل های مستقل و طبقاتی آنان رخ می دهد و تبلور ابعاد همه جانبه ستم طبقاتی سرمایه داران و حکومت شان جمهوری اسلامی علیه طبقه کارگر است. از اینرو خودکشی هر کارگری تاکیدی مجدد بر ضرورت حیاتی برچیدن کلیت این ستم طبقاتی است و ضرورت عاجل بزیر کشیدن جمهوری اسلامی از اریکه قدرت توسط قدرت متحد طبقه کارگر را یاد آوری می کند. سرنگونی جمهوری اسلامی اولین گام لازم برای موثر بودن هر تلاشی در جهت انسانی نمودن شرایط زندگی انسانها در ایران است.
4 شهریور 1401
26 آگوست 2022
amirpayam.wordpress.com
*
لینک مطلب فوق نیز در همین رابطه برای اطلاع درج می شود: «خودکشی کارگران و نیاز به شبکههای همیاری»
https://www.tribunezamaneh.com/archives/148871