محمود قزوینی: بازی با نام سندیکا (در پاسخ به مصطفی اسد پور)

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مصطفی اسد پور در پاسخ به نوشته من با عنوان " فهم ساده پیام اسماعیل بخشی" و در مقابل پاسخ به چند نقد و نصیحت به اسماعیل بخشی و کارگران هفت تپه در نپذیرفتن کمک مالیها، ترمزش برید و زمین و زمان را به هم بافت، "باب خارج کشور و داخل کشور" برای من باز کرد و پرشور و پراحساس من را مورد لطف زبانی قرار داد. مصطفی راجع به یک مسئله مشخص، یعنی توئیت اسماعیل بخشی در باره کمک مالیها به هفت تپه مطلبی نوشت. اما چنان احساسات پرشوری را قاطی آن کرد که به زحمت میشد سردرآورد منظور نویسنده چیست.

مسئله کمک مالیها که اسماعیل بخشی به آن پاسخ داد، در باره کمک مالی بطور کلی و حتی کمک مالی در خارج از هفت تپه نبوده است. مسئله بر سر کمک مالیهایی است که از خارج از کشور روانه هفت تپه شد و رهبران و فعالین هفت تپه از آن خبری ندارند. گزارش این کمک مالیها از جمله توسط هواداران پر و پا قرص " سندیکای هفت تپه" در کلاپ هاس به نام کمک به کارگران هفت تپه طرح شد. اسماعیل بخشی به این گزارشها جواب داد و نوشت یکی از تصمیمات رهبران و فعالین هفت تپه عدم دریافت کمک مالی در خارج از هفت تپه بوده است. برای همین تمام داستان نویسی مصطفی بر سر سازماندهی کمک مالی بطور کلی از بنیان اشتباه است.
در باره کمک مالیها روشن است که این کمک مالیها به سندیکای هفت تپه شده است. اگر رهبران و فعالین هفت تپه میگویند ما به نمایندگی از کارگران اعلام میکنیم که تصمیم ما عدم دریافت کمک مالی بوده است، فرد و افرادی که کمک مالی را دریافت کرده اند ملزم به گزارش و پاسخ به کارگران میباشند. من در مطلبم نوشتم که "سندیکای هفت تپه" حتی یک نفر کادر و فعال ( از هیئت مدیره منتخب، مسئول مالی و توده اعضاء و مجمع عمومی که شرط موجودیت یک سندیکای توده ای است، میگذرم) ندارد تا شایعات را از زبان او تکذیب کند. من کاری به درستی و نادرستی شایعات ندارم. مصطفی مینویسد باید در مقابل این شایعات سد بست. وقتی خود "سندیکا" یک فعال و رهبر هفت تپه را با خود ندارد که از زبان او مسئله را تکذیب کند، تکذیب کردن محمود قزوینی و مصطفی اسدپور و دیگران هیچ ارزشی ندارد و اصلا نادرست میباشد. قصد من از وارد شدن به مسئله کمک مالی نشان دادن این مسئله بود که سندیکا و هواداران آن در خارج و داخل در حاشیه جنبش کارگری و بیرون آن قرار دارند و در هفت تپه جایگاهی ندارند. من اتهام مالی به " سندیکا" وارد نکردم. من در باره چنین مسئله مهمی حتی شک قویی داشته باشم، به دلیل حقوق مدنی طرف مقابل اظهار نظر نمیکنم.
هر کسی که نخواهد خودش و دیگران را فریب دهد میتواند ببیند که سندیکای هفت تپه در هفت تپه وجود خارجی ندارد. در این مورد من تاکنون چندین مطلب نوشته ام. از جمله در مطلبی با عنوان ^"سندیکای کارگران هفت تپه" کجا ایستاده است^ نوشتم:
" از نظر من از سالها پیش در همان زمان صدارت رضا رخشان معلوم بود کار سندیکای هفت تپه دارد به جاهای باریک میکشد. بعد از ترک رضا رخشان و دیگر اعضای هیئت مدیره فکر میکردم سدیکای هفت تپه میتواند به عنوان یک کمیته کارگری فعالیت کند و با توجه به اینکه نام و روابط بین المللی این کمیته کارگری ( یعنی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه) و همچنین رهبران و فعالین آن یک دستاورد جنبش کارگری برای هفت تپه و کل جنبش کارگری میباشد، استفاده از این نام را برای فعالیت یک کمیته کارگری مفید ارزیابی میکردم. افسوس که چنین نشد و فرصت طلبی زیر نام سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه بیشتر اوج گرفت.
کمیته کارگری ( حتی کمیته کارگری که خارج از مرکز کاری میباشد) امرش و وظیفه اش دخالت در مبارزه روزمره جاری، نزدیک کردن و ایجاد همدلی بیشتر میان رهبران و فعالین در یک مرکز و رشته کاری و ایجاد ارتباط رهبران و فعالین کارگری با مراکز دیگر کارگری، مشورت دادن و انتقال تجربه، تمرکز بر سوالها و راه اندازی مباحث جهت متحد کردن رهبران و فعالین بر سر مسائل پیش رو، تلاش جهت تعیین تاکتیکهای مرحله ای و روزانه و.....است.
متاسفانه سندیکای کارگران شرکت هفت تپه به عنوان یک کمیته کارگری از انجام وظایف خود بازمانده و نتوانسته است به عنوان یک کمیته کارگری در هفت تپه در مبارزات جاری کارگران نقش بازی کند. در حالی که نام و دستاوردهای سندیکای هفت تپه بهترین سرمایه برای نقش بازی کردن به عنوان یک کمیته کارگری قوی و علنی بوده است. اما تنها عضو باقی مانده از هیئت مدیره سیزده سال پیش فریب عنوان سندیکا را خورد و به جای تلاش به عنوان یک محفل و یا کمیته در میان کارگران، به زنده داشتن عنوان مجازی نام سندیکا روی آورد. این با خود اپورتونیسم و بیماریهای دیگری به همراه میاورد.
نسل ما سرکوبهای دهه شصت را بیاد دارد. سرکوبهای سالهای 60 و 61 به عمر دهها تشکل کارگری بزرگ در مدت کوتاهی خاتمه داد. در همان سال 60 تقریبا همه شوراهای و سندیکاهای کارگری سرکوب و منحل شدند. رهبران و فعالین زندانی و بعضا اعدام شدند و یا به خارج از کشور گریختند. کسی در آن سالها اطلاعیه حماسی در باره اینکه شورا و سندیکا شکست نمیخورد صادر نکرد. مسلما اوضاع تغییر کرده است و سرکوبگریهای امروز مانند دهه شصت نیست و کارگران و مردم هم در شرائط دیگری قرار دارند. اما این شرائط آنچنان عوض نشده است که رژیم نتواند به عمر یک تشکل توده ای در یک مرکز پایان دهد. فقط در شرائط برقراری آزادی سیاسی است که تشکلهای توده ای میتوانند پایدار بمانند. تفاوت در این است که کسی در دهه 60 نمیتوانست با اطلاعیه دادن صحبت از ادامه موجودیت تشکل خود کند. متاسفنه امروز استفاده ناصحیح از فضای مجازی باعث شده است که تشکل توده ای سرکوب شده و از هم پاشیده موجودیت خود را با دادن اطلاعیه و داشتن یک سایت اینترنتی زنده جلوه دهد و این منشاء بروز فرصت طلبی و ریاکاری میشود که شایسته هیچ فعال و رهبر کارگری نمیباشد. فعال و رهبر کارگری در این صورت به جای جستجو برای حل مشکل، خود مشکل زا میشود. سندیکایی که نه توده کارگران را با خود دارد و نه حتی فعالین و رهبرانی که مبارزه جاری آن مرکز کارگری را پیش میبرند رابطه ای با سندیکا دارند، به عنوان تشکل توده ای یعنی نماینده همه کارگران در فضای مجازی ظاهر میشود.................... اگر سندیکای هفت تپه جایگاه خود را میشناخت میتوانست به جای فراخوانهای بیهوده مبنی بر عضو شدن کارگران در سندیکا که احدی به آن توجه نکرده است، مانند یک مرکز و یک کمیته کارگری به فعالین و رهبران کارگری نزدیک شود، مشورت بدهد و رابطه محکمی با آنها ایجاد کند. .................. .....مسئله فقط تشکیل سندیکا و شورا به عنوان تشکل پایدار توده ای نیست، مسئله حفظ و ادامه کاری تشکل توده ای است. اگر سندیکا و شورا نتوانند مجمع عمومی برگزار کنند و توده کارگران در آنها فعل و انفعال کنند، تشکل توده ای نیستند. فعال کارگری که تحت نام سندیکای هفت تپه فعالیت میکند به جای اینکه سرکوب سندیکای هفت تپه را به رسمیت بشناسد و راههای دیگری برای پیشبرد مبارزه کارگران جستجو کند و از ابتکارات و اقدامات کارگران و رهبران و فعالین آنها بیاموزد، خود را در مقابل ابتکارات و سبک کار هفت تپه ایها قرار داده است. متاسفانه کار به آنجا کشیده شده است که یک فعال سندیکا به طور علنی بر علیه تنها مرکز خبری هفت تپه یعنی " کانال مستقل کارگران هفت تپه" شمشیر میکشد و آنها را در کلاپ هاوس به فعالین سیاسی در خارج از کشور متصل میکند تا به این شیوه اپوتونیستی آنها را زیر سوال ببرد و خود را اثبات کند، کاری که رضا رخشان با او میکند.
فرد و یا افرادی که تحت نام " سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه" به فعالیت میپردازند تنها زمانی میتوانند تاثیر مثبتی در هفت تپه و جنبش کارگری داشته باشند که جایگاه سندیکای هفت تپه را درست تشخیص دهند. سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در بهترین حالت یک کمیته کارگری میباشد و میتواند به عنوان یک محفل و کمیته کارگری عمل کند. فراتر از این افراد دچار فرصت طلبی و وارونه جلوه دادن حقایق میشوند، حقیقت خود را از دیگران پنهان میکنند و در مقابل مبارزه کارگران میایستند. تنها چاره فرد و یا افراد باقی مانده در "سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه" بازتعرف فعالیت خود و جایگاه خود میباشد. در غیر این صورت روز به روز فاصله آنها با جنبش جاری کارگران هفت تپه و رهبران آن عمیق و عمیق تر میشود."
خواننده علاقه مند میتواند این مطلب من را در سایتم مطالعه کند. سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه" کجا ایستاده است
حالا که تنها عضو سندیکای هفت تپه شمشیر را از رو بسته است و علنا بر علیه جنبش کارگری در هفت تپه اظهار نظر میکند و تشکیل مجمع عمومیها و مجمع نمایندگان را سیاست رژیم و کارفرما برای منزوی کردن سندیکا میداند، دیگر امیدواری گذشته من برای تغییر "سندیکا" به یک کمیته فعال کارگری بی معنا جلوه میکند. ( در این مورد جداگانه مطلب مینویسم)
"خرید اعتبار" در دو سنت متفاوت
مصطفی اسد پور نوشته است محمود قزوینی که هیچ فضیلت داخل کشوری ندارد، باب خارج و داخل باز کرده است. واقعا در مقابل چنین " فضیلتی" آدم میماند چه بگوید. این حرف مصطفی آنقدر برای من بیگانه بود، که مجبور شدم دوباره به مطلبم رجوع کنم تا ببینم آیا جمله ای در مطلبم "فضیلت" داخلی شدن را بدست میدهد. دیدم تنها یکجا کلمه خارج از کشور را بکار بردم و به جای نام نویسندگان، مصطفی اسدپور و حسن صالحی، کلمه مدافعین کارگران در خارج از کشور را بکار بردم. همین دستاویزی برای مصطفی شد تا کلی صفحه سیاه کند و با همان شور و احساس حماسی خود در مذمت این کار من بنویسد. مشکل مصطفی اسدپور از " فضیلت" داخل و خارج کلمه خارج از کشور نیست. مشکل مصطفی و تمام گر گرفتن او از این است که من گفتم موضع او و دیگران دفاع از حاشیه در جنبش کارگری و بیرون آن میباشد و "کارگران هفت تپه میگویند شما کار خودتان را کنید و ما هم کار خودمان را". تمام مطلبم با عنوان " فهم ساده..." در باره وجود دو سنت متفاوت، یکی در جنبش کارگری و دیگری در حاشیه و بیرون آن میباشد.
هر کسی که به مسائل جنبش کارگری ایران میپردازد، از خود میپرسد چرا مسائل و معضلات بخش اعظم جنبش کارگری هنوز خارج از دایره فعالیت کمونیسم و چپ، خارج از حیطه همبستگیهای کارگری و صندوقهای همبستگی در خارج از کشور( با عرض معذرت از مصطفی جهت کاربرد دوباره کلمه خارج کشور) قرار دارد. من نوشتم آق دره و چادرملو و هزران اعتصاب در سال خارج از حیطه این همبستگیهای معنوی و مالی خارج از کشور قرار دارند و سنت مبارزاتی آنها با تشکلهای سندیکایی و سندیکا نامیده و نهادهای دیگر متفاوت میباشد و از دسترس این سنتها خارجند. ما ( چه داخلیها و چه خارجیها) علارغم وسائل ارتباطی وسیع، هنوز اخبار این مراکز را از ایلنا و روزنامه های رژیم کسب میکنیم. اعتصاب آنها، بیکاری آنها، شلاق خوردنهای آنها، خودکشی آنها و....خارج از حیطه فعالیت این حاشیه قرار دارد، حتی خودکشی در پالایشگاه ابادان و هفت تپه خارج از حیطه این حاشیه میباشد. حتی اسامی شلاق خورده ها را نداریم، تا چه رسد بتوانیم کاری کنیم و کمکی به آنها برسانیم. کارگر شلاق خورده و بیکار مورد حمایت فعالین چپ و مدافعین جنبش کارگری در خارج از کشور که با جمعهای معدود حاشیه ای در داخل کشور در ارتباط میباشند و احتمالا کمک مالی میکنند، قرار ندارد و نمیتواند هم قرار بگیرد. برای اینکه چنین کمکهایی ذره ای در جنبش عظیم میلیونی است و در آن گم میشود. هزاران اعتراض و اعتصاب، معضلات فعالین و رهبران و مسائل آنها خارج از دایره فعالیت فعالین حاشیه جنبش کارگری در خارج و داخل قرار دارد. کمکهای مالی از خارج کشور ( با عرض معذرت مجدد از کاربرد کلمه خارج) شامل حاشیه جنبش میشود و با خود معضلاتی به همراه دارد. بخصوص آنجایی که تشکل و حساب و کتابی در کار نیست. هفت تپه آگاهانه جلوی این مشکل را گرفت و اعلام کردند کمکی خارج از هفت تپه قبول نمیکنند. میلیاردها تومان حقوق ماهانه هفت تپه را نمیشد از جایی تامین کرد، آنها این را به کارفرما تحمیل کردند که حقوق ایام اعتصاب آنها را نیز بپردازند. اگر رهبران و نمایندگان هفت تپه کمک مالی از جایی تقبل میکردند، خواست برگشت به کار آنها با این قدرت طرح نمیشد. این سیاست را من امروز بیشتر درک میکنم.
در حالی که کارگران ایران از هفت تپه، خودروسازیها، نفت تا چادرملو، آق دره و....به دلیل گسیختگی رابطه با یکدیگر، از حمایت ساده و پشتیبانی از یکدیگر برخوردار نیستند، طبیعتا از نظر مالی نیز نمیتوانند به داد یکدیگر برسند. این مشکل با انشاء نویسی و فرار از واقعیت و دفاع از سندیکایی که در آن کارگر حضور ندارد پاسخ نمیگیرد. کارگر هفت تپه در سنت حاشیه ای نیست، برای همین مشکل همبستگی در جنبش کارگری را به شیوه دیگری باید حل کند. شیوه ای که بیگانه با سنیکای خالی از کارگر و هواداران آن در داخل و خارچ میباشد. در مطلب "فهم ساده..." داشتم از فعالیتها و دردسرهایی که این سنت حاشیه ای بخصوص در جایی مانند هفت تپه برای جنبش کارگری میاورد، حرف میزدم. جایی که این حاشیه نه عمل، نه تشکل توده ای، بلکه تابلوی خالی سندیکا را برای خودش بالا برده و امتداد این حاشیه در خارج کشور در همراهی با آن، رهبران و فعالین کارگری را وارد جدلهای بیخود و دودستگیهای زائدی میکنند که هیچ ارزشی ندارد. به این تابلوی خالی سندیکا، تلاشهای رژیم و رضا رخشانها را برای بدنام کردن و پخش شایعات اضافه کنیم تا ببینیم با وارد شدن کارگران به این حاشیه، جنبش کارگران به کجا میرفت. مصطفی خودش را بدرون سندیکایی که در آن از کارگر هفت تپه خبری نیست انداخت و از سوراخ کوچک آن نگاهی به خریداران اعتبار نزد کارگران هفت تپه انداخت و محمود قزوینی را آنجا یافت. محمود قزوینی میگوید بد نیست آدم برای "خرید اعتبار" برای خود نزد مجمع عمومی کارگران، نمایندگان آنها، رهبران و فعالین آنها برود، تا اینکه مانند مصطفی زیر تابلوی خالی سندیکا بخزد. اعتبار اولی واقعی است و اعتبار دومی بعد از سرکوب و زمینگیر شدن آن فیک.
بازی با نام سندیکا
مصطفی به جای مشاهده واقعیتها، دوست دارد مانند کسانی که با نام سندیکا بازی میکنند، با آن مشغول بازی شود. او فکر نمیکند که نمیتوان "سندیکایی" که حتی یک فعال کارگری در هفت تپه را با خود ندارد، سندیکا نامید. او فکر نمیکند که اگر در عرض 6 سال مبارزه عظیم در هفت تپه، حتی یک نفر، در یک مجمع عمومی و اعتصاب، به نام سندیکا جلو نیامد و در جمع کارگران ظاهر نشد و سخنرانی نکرد، چپاندن کارگران در آن سندیکا حتی به زور هم ممکن نمیشود. مصطفی فکر نمیکند و نمیبیند که در عرض این 6-7 سال حتی یک کارگر در کانال تلگرامی سندیکا با عنوان عضو وفعال سندیکا و فعال سندیکایی ظاهر نشد تا از مبارزه و زندگی و تجربیات مبارزاتی کارگران حرف بزند و به کارگران بگوید سندیکا پوشیدنی است و یا خوردنی. مصطفی فکر نمیکند که نمیتوان سندیکا یعنی تشکل توده ای کارگران را همینطور به مردم غالب کرد و برای آنها لالایی خواند. اگر در جای پرت و ساکتی میشد تنها نام سندیکا را اعلام کرد و با آن به بازی مشغول شد و چند نفر خارج از جنبش کارگری را با آن مشغول کرد، در هفت تپه پرتلاطم این ممکن نبوده و نیست و به چشم بندی خاصی احتیاج دارد. بلند کردن تابلوی خالی سندیکا در کنار تحرکات و اعتصابات و تشکلها و مبارزات عظیم و دارای تداوم در هفت تپه، فریب و دروغی بیش نیست. متاسفانه رفیق ما با شور و احساس این دروغ و فریب را میپذیرد و برای قبول آن به دیگران سنگ تمام میگذارد.
سندیکای هفت تپه نه تنها مفیدتی برای مبارزه کارگران هفت تپه ندارد، بلکه کار تنها عضو باقیمانده آن این شده که در کلاپ هاس بر علیه رهبران و فعالین کارگری هفت تپه و از جمله اسماعیل بخشی حرفهای بی ربط بزند. مصطفی به جای کشف " خرید اعتبار از هفت تپه" برای من، بد نیست موضوع را آنظور که هست جلوی خود بگیرد و به آن بپردازد. اقای علی نجاتی تنها عضو سندیکای هفت تپه و تنها عضو هیئت مدیره میگوید که اسماعیل بخشی از احزاب خارج از کشور، از جمع گام خط شورا را گرفت و به سندیکا ضربه زد و دو دستگی ایجاد کرد. او با همان حالت عامی که به خودش میدهد اظهار میدارد اسماعیل گول انها را خورد و به پیامهای من جواب نداد و رفت مسئله شورا و اداره شورایی را طرح کرد. اعتراف میکند کسی به سندیکا نگاه میکند، اما مقصر آن را اسماعیل بخشی میداند. "فضیلت" من این است که برخلاف مصطفی به این واقعیات توجه میکنم و به آن پاسخ میدهم. میدانم مصطفی را با این حرفها کاری نیست و اگر همین امروز کسی مثل رضا رخشان پیدا شود و به نام رئیس هیات مدیره سندیکای هفت تپه اطلاعیه صادر کند که کارگر توهین کننده به رهبر باید مجازات شود و یا اطلاعیه بر علیه احزاب و نهادها و فعالینی که خواهان اخراج جمهوری اسلامی از آی ال او هستند و دارند برای آن فعالیت میکنند و در ژنو تجمع کرده اند، صادر کند، مصطفی برای او هورا میکشد.
مصطفی کارکرد اتحادیه ها را میشناسد و حتما عضو اتحادیه ای در کشور محل سکونتش میباشد، اما وقتی به ایران میرسد، دوست دارد همه چیز را به فراموشی بسپارد و چیزهایی روی هوا بگوید که در دکان هیچ عطاری یافت نمیشود. به نام هفت تپه کمک مالی شده است. فعالین و رهبران کارگری از آن خبری ندارند. مسئول مالی و یا فرد دومی هم در سندیکا نیست که پاسخ بدهد. نهادی وجود ندارد که دفتر حساب و کتاب داشته باشد. مصطفی مینویسد: " دفتر و حساب و کتاب مالی هر نهادی باید امر داخلی این نهاد ها محسوب شود." اگر سندیکا، سندیکا باشد مجبور است به اعضای خود گزارش و گزارش مالی دهد و این یعنی دسترسی همه کارگران به آن گزارش.
بحث من واقعا در باره مسئله "کمک مالی" به نهادی که نام سندیکا را با خود یدک میکشد و شایعات حول آن، نبوده و نیست. من از فساد مالی حرفی نزدم. من نوشتم این سندیکای یکنفره قادر به تکذیب شایعات نیست، چون نهاد نیست. چون نفر دومی در کار نیست که بگوید این حرفها غلط است. مسئله کمک مالیها دریچه ای شد تا بار دیگر من بر سندیکا نبودن و وجود خارجی نداشتن سندیکا در هفته تپه تاکید کنم. این حرف امروز من نیست، امروز تنها واقعیات به طرز روشنی زیر حرفهای 8 سال پیش من خط تاکیدی کشیدند و چشم و گوش هر انسان صادقی را برای دیدن و شنیدن باز کردند. در آن زمان سندیکا حداقل در عمل به معنای یک جمع هیئت مدیره و یک کمیته کارگری بود. امروز سندیکا جمع هیئت مدیره هم نیست، یک کانال تلگرامی مجازی میباشد.
مصطفی میتواند با نام سندیکا بازی کند. ندانسته مبارزات عظیم هفت تپه را که سندیکای هفت تپه کاملا از آن بیگانه است را به نام سندیکا بنویسد، اما نمیتواند برای من " فضیلت" داخل و خارج کشوری باز کند و به نام دفاع از کارگر هر چه خواست بارم کند و تیکه بیاندازد.

28 آگوست 2022، 6 شهریور 1401