فواد عبداللهی: مسیح باز مصلوب!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

در ماه‌هاي اخير، شروع خيزش عظيم و اجتماعي با رنگ راديکال زنانه و چپ که شعله‌هاي آن سراسر ايران را در برگرفت، تغييرات زيادي در فضاي سياسي ايران ايجاد کرده است. دوست و دشمن اذعان دارند که ايران امروز با ايران پس از تحولات شهريور ۱۴۰۱ کاملا از هم متمايز است. کمتر شهري سراغ داريم که فضاي سياسي و اجتماعي آن، که کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها، محلات و مراکز اصلي آن در تسخير کارگران، معلمان، دانشجويان، زنان و مردان آزادي‌خواه و برابري‌طلب نباشد.

همه جا توقع و انتظار مردم از حق و حقوق خود و از هم نوع خود تغيير کرده است. چهل سال فضاي کريه و سنگين قوانين اسلامي مشتي جنايت‌کار و کار به‌دست حاکميتي که رفاه و آزادي کل جامعه را گروگان گرفته بود، اکنون و در عرض چند ماه توسط سنبه پر زور جنبش «زن، زندگي، آزادي» و با قدرت اعتراضات و اجتماعات مردمي کنار زده شده است. در ايران امروز دفاع از آزادي و برابري زن و مرد، راه‌اندازي کارزار قدرتمند طبقه کارگر براي ابطال بردگي مزدي و پاره کردن مصوبه دستمزدها، مبارزه براي بيرون کشيدن رفاه و سعادت همگاني از حلقوم حاکميت اسلامي، تدارک و سازماندهي براي آزاد کردن زندانيان سياسي، فکر برپا کردن دادگاه‌هاي مردمي براي محاکمه باندهاي شبه‌اسلامي و هم‌سنخ حاکميت که مدارس را مورد حمله شيميايي قرار داده‌اند، همه و همه مهر دوران اميدبخش و جديدي از تقابل قدرتمند جامعه با حاکميت اسلامي دارد. دوراني که خودي‌ترين خودي‌هاي نظام هم مي‌دانند که حاکميت در مقابل مردم متحد و متشکل با پرچم عدالت‌طلبي و آزادي‌خواهي، پشت به ديوار است. کفه توازن قوا تا هم‌اکنون به نفع جبهه مردم آزادي‌خواه سنگيني مي‌کند و حاکميت در فکر عقب‌نشيني «آبرومندانه» از مراکز کار و محلات زندگي است که با همت رهبران و دست‌اندرکاران مبارزات مردمي، با متحد و متشکل نگه‌داشتن مردم انقلابي، در تب و تاب زير و رو کردن همه قوانين و مناسبات ارتجاعي مي‌سوزد. خودشان هم مي‌دانند که حاکميت دست از پا خطا کند مي‌تواند جرقه‌اي بر باروت يک انقلاب پيروزمند راديکال، چپ و ازادي‌خواهانه باشد و دودمان نه فقط جمهوري اسلامي که کل بورژوازي ايران را بر باد دهد.

در چنين شرايطي و با مختصات راديکال، کارگري و چپ که مبارزات مردم آزادي‌خواه عليه جمهوري اسلامي در ايران امروز دارد، مشاهده تحرکات جنبش مفلوک راست با بدبخت‌ترين بازيگرش، آقاي پهلوي، که هربار براي اينکه اساسا نشان دهد که دستي بر آتش دارد اما بازنده تمام عيار تحولات سياسي در ايران است، خالي از لطف نيست. از دي‌ماه 96 و با عروج جنبش سرنگوني جمهوري اسلامي، تا امروز هر پروژه و تاکتيکي که پيرامون ايشان شکل گرفت با شکست مواجه شده است. سير راديکال تحولات در ايران عملا پرونده فرشگرد و ققنوس که متشکل از کهنه‌پاسدارهاي فراري تحکيم وحدت و انجمن اسلامي بودند و با هدف ضديت با کارگر و کمونيسم و انقلاب از پايين، براي اصلاح نظام از خارج کفش و کلاه کرده بودند، را بست. «پيمان نوين» ايشان عملا به دنيا نيامده موت شد. «رژيم چينج» از دستور هيئت حاکمه امريکا خارج شد و ايشان را به کما برد. هياهوي حزب ايران نوين و سپس «من وکالت ميدهم» در پناه سپاه و بسيج و اطلاعات که سرهم‌بندي شد و تخم فاشيسم در صفوف اپوزيسيون راست را کاشت تا انقلاب شکل‌گرفته پيرامون «زن، زندگي، آزادي» را قرباني «مرد، ميهن، آبادي» کند با حکم «ايست» قاطع جامعه ايران روبرو گشت و اين سناريو هم مانند بقيه «اسم رمز»هاي قبلي ايشان توسط مردم راه به جايي نبرد؛ ادغام سناريوي شکست خورده «من وکالت مي‌دهم» در پروژه «شوراي همبستگي» و «ليبرال»شدن رضا پهلوي با کله معلق، عملا تف سربالا در صورت تمام طرفداران فاشيست و شعبان بي‌مخ‌هاي آريايي با شاهزاده بي‌يال و دم‌شان بود. اين پروژه ذاتا امکان تحقق نداشت؛ زيرا همان لحظه‌اي که دعواي وکالت دادن به پايان رسيد دعواي اينکه چه کساني حق ندارند عضو «شوراي همبستگي» شوند، آغاز شد و دوباره اين افراد را به جان هم انداخت و گل «رهبري» ايشان عملا نشکفته پرپر شد. شکست پشت شکست هربار ايشان را به دام پروژه‌هاي احمقانه‌تري انداخته است.

رضا پهلوي پس از اعلام شکست «شوراي همبستگي» و بارها جدي گرفته نشدن در فضاي سياسي ايران و حتي در کريدورهاي دول غربي در جديدترين اقدام خود با سفر به اسرائيل دست به دامان دولت فاشيست اسرائيل شد تا اين‌بار «انقلاب زن، زندگي، آزادي» را دستمايه جدال اسلام با يهود و جمهوري اسلامي با دولت قوم‌پرست اسرائيل کند. اما حتي براي اين امر نامقدس هم رضا پهلوي «نامناسب‌ترين» زمان را براي دراز کردن دست دوستي به سوي دولت فاشيست اسرائيل انتخاب کرد. درست در شرايطي که حتي نهادهاي رسمي غربي از دولت اسرائيل بعنوان يک دولت آپارتايد اسم مي‌برند، در شرايطي که دولت اسرائيل شقه‌شقه شده است و شخص نتانياهو ماه‌هاست با يک بحران مشروعيت از جانب مردم اسرائيل روبرو است، فيل آقاي پهلوي ياد هندوستان کرد و «شجاعانه» ملاحظه‌کاري پدر در رابطه با دولت اسرائيل را کنار زد و راهي اسرائيل شد. ارتجاع قومي - مذهبي که سال‌هاست در اسرائيل حاکم است و ماندگاري خود را با کشتار و قتل‌عام مردم فلسطين توجيه مي‌کند، اکنون با يک جنبش اجتماعي و معترض روبرو است که ارکان حاکميت آپارتايد قومي در اسرائيل را به لرزه درآورده است. درست همان‌گونه که در ايران، اسلام سياسي در محاصره يک انقلاب عظيم اجتماعي با پرچم لغو آپارتايد جنسي و برقراري آزادي و برابري است. جناب پهلوي شعور مردم انقلابي و پيشرو در ايران و اسرائيل را دست‌کم گرفته است. ايشان تاکنون از هيچ تلاشي براي پيش فروش کردن «انقلاب زن، زندگي، آزادي»، براي به شکست کشاندن اين انقلاب راديکال و چپ دريغ نکرده است. پيام ما و جنبش ما هم به ايشان روشن است: هم‌سرنوشتي مردم در ايران و در اسرائيل نيازي به دميدن در شيپور جنگ صليبي و ديپلماسي مخفي نظامي و امنيتي ندارد.

سفر رضا پهلوي مانند ساير پروژه‌هاي ديگرش، ثمري براي او و دوستان فاشيست آريايي‌اش نخواهد داشت. اين سفر اپيزدوي ديگر از نمايش فلاکت، بي‌افقي، استيصال اين جنبش و بي‌مايگي رهبر آن است. مردم در ايران اين سفر و هم‌پيماني با دولت آپارتايد اسرائيل را هم به پرونده رضا پهلوي اضافه مي‌کنند و اعلام مي‌کنند دخالت ارتجاع و نيروهاي ارتجاعي راست در سرنوشت انقلاب مردم ايران ممنوع!