محسن ابراهیمی: منشور جرج تاون: منشوری در مقابل انقلاب زن زندگی آزادی!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

بعد از غرش توخالی جرج تاون در ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، موش نیمه جانی متولد شد با عنوان بی مسمای "منشور همبستگی و سازماندهی برای آزادی" (مهسا). این نه منشوری برای همبستگی و اتحاد میان مردم است و نه منشور سازماندهی برای آزادی آنچنان که انقلاب زن زندگی آزادی در دستور گذاشته است. منشوری که قرار است با مهسا، اسم رمز انقلاب زن زندگی ازادی تداعی شود، در یک کلام با هدف بند و بست از بالای سر همین انقلاب و علیه آن تنظیم شده است.

"گذار" به جای سرنگونی: منشور و انقلاب در دو صفحه متفاوت حرکت میکنند
نویسندگان منشور از بکار بردن دو کلمه سرنگونی و انقلاب اکراه دارند. عبارت مورد علاقه شان "گذار" به جای سرنگونی است. در شرایطی که انقلابی بی سابقه با هدف سرنگونی نظام اسلامی در جریان است، انتخاب کلمه "گذار" یک سهل انگاری ساده کلامی نیست. نشانی از یک انتخاب آگاهانه سیاسی است که اتفاقا هدف، مضمون و جهت سیاسی نویسندگان منشور را برملا میکند. آنها منشور نوشته اند تا پروژه ارتجاعی گوادولوپ ۵۷ را برای انقلاب ۱۴۰۱ تکرار کنند. زمان عوض شده است و انقلاب ۱۴۰۱ میتواند و باید قاطعانه مقابل آن بایستد و چنین پروژه شومی را به رویایی دست نیافتنی تبدیل کند.
یک جنبه مهم از این جهت گیری سیاسی در همان مقدمه و پنج بند اول منشور فرموله شده است. جایی که اعلام میشود منشور "ابتدا به فعالیتهای خارج از کشور تکیه می کند" چون "انزوای جهانی جمهوری اسلامی از اولین گامهای لازم برای ایجاد تغییر است" و برای رسیدن به این هدف یعنی انزوای حکومت اسلامی "رایزنی با دولتها" ضرروری است که نهایتا قرار است به "اخراج سفرای جمهوری اسلامی و حمایت از منشور و سازماندهی پس از آن" منجر شود.
در همین مقدمه روشن است که منشور و انقلاب جاری در ایران در دو صفحه کاملا جداگانه و مقابل هم حرکت می کنند.
اولا، اولین و در عین حال مهمترین و تعیین کننده ترین گام لازم برای "ایجاد تغییر" ادامه انقلاب مردم است. انزوای جهانی حکومت اسلامی بسیار مهم است اما راهش "رایزنی با دولتها" نیست. راهش گسترش ابعاد انقلاب در ایران و در جهان، گسترش حمایت افکار عمومی جهان از انقلاب و در نتیجه زیر فشار قرار گرفتن دولتها برای قطع مماشات با حکومت اسلامی و بایکوت تمام عیار این حکومت است. انقلاب تا همینجا با اهداف انسانی اش، با شعارها و خواسته های بسیار عدالت طلبانه و آزادیخواهانه و مدرن و پیشروش، و نهایتا با جلب همبستگی گسترده افکار عمومی جهان توانسته است مقامات سیاسی دولتها و نمایندگان پارلمانها را فعلا آنچنان تحت فشار قرار دهد که برای انقلاب دستی تکان دهند و در مدح جسارت زنان و جوانان گاها سخنرانیهای غرایی بکنند. در مقابل، منشور نویسان به جای تحرک سیاسی توده ای و قدرت توده ای انقلاب و از این طریق تحت فشار قرار دادن دولتها، "رایزنی بادولتها" را دستور گذاشته اند. معلوم نیست چطور میخواهند حکومت اسلامی را از طریق رایزنی با دولتها در میان خود همین دولتها منزوی کنند. دولتهایی که یکی از سرانش جوزف بورل است که با بیشرمی تمام در مقابل قرار دادن سپاه جنایتکار در لیست تروریسی موش دوانی کرد. دولتهایی که فقط زمانی حاضر به قطع مماشاتشان با حکومت قرون وسطایی خواهند شد که انقلاب نشان دهد حکومت اسلامی را به لبه پرتگاه سقوط رسانده است و عملا از ماندن آن قطع امید کرده اند.
ثانیا، از اهداف بسیار مهم انقلاب زن زندگی آزادی که در تظاهراتهای خارج از کشور با صدای بلند اکو شد و به گوش سران دولتها رسید، بایکوت تمام عیار سیاسی و ورزشی و هنری جمهوری اسلامی، تعطیل لانه های ترور و جاسوسی آن در خارج از کشور و تعقیب و دستگیری و محاکمه مقامات جنایتکار حکومت اسلامی است. منشور جرج تاون این اهداف سیاسی تعیین کننده را به "اخراج سفرا و وابستگان جمهوری اسلامی" تقلیل داده است. توجه کنید که در منشور در باره تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران هم یک کلمه نیامده است. اینها هم نشانه های دیگری از این حقیقت است که انقلاب و منشور در دو صفحه کاملا جداگانه و در مقابل هم حرکت میکنند. نشان میدهد که ما با منشوری در مقابل انقلاب و نه در جهت آن مواجه هستیم.
منشوری در آرزوی گوادولوپ دوم!
منشور، یک هدف رایزنی با دولتها را "حمایت از منشور و سازماندهی پس از آن" اعلام کرده است! "سازماندهی پس از آن" عبارتی خنثی از لحاظ سیاسی به نظر میرسد. اما این سئوال مهمی است که این دولتها قرار است چگونه و به سازماندهی چه کاری کمک کنند؟
منشور در یک پاراگراف کوتاه پاسخ این سئوال را داه است: "گام بعدی با حضور کنشگران داخل ایران بر عدالت انتقالی، تشکیل شورای انتقال قدرت و راهکارهای انتقال قدرت به حکومتی دموکراتیک، ملی و سکولار تمرکز می کند." که قرار است "کمیته های تخصصی گذار از جمهوری اسلامی" در این راه کمک کنند.
تصور نکنید منظورشان از "کنشگران داخل"، همرزمان نیکاها و ساریناها ست، جوانان انقلابی کف خیابانها، کارگران و زنان معترض، فعالین آگاه و پیشرو جنبشهای عدالت طلبانه دیگر است که نابودی کامل نظام اسلامی با تمام نهادهای سیاسی و ایدئولوژیک و سرکوبگرانه اش را اولین قدم پیروزی انقلابشان میدانند. منشوری که دستور کارش "انتقال قدرت" از بالای سر انقلاب است قاعدتا باید روی آن نوع "کنشگران داخل" حساب کند که به درد "انتقال قدرت" میخورند نه بدرد سرنگونی انقلابی نظام اسلامی و اعمال قدرت خود مردم.
نویسندگان منشور جرج تاون باید همتایان امروزی بنی صدر و یزدی و قطب زاده در داخل و خارج را پیدا کنند تا در نقش دلالان سیاسی برای "رایزنی با دولتها" برای "انتقال قدرت" نقش آفرینی کنند. باید روی ماتریالهای ریزش کرده از دردون حکومت حساب باز کنند که گویا در میان سپاه و نیروهای امنیتی و آخوندها طرفدارانی دارند که بسیار مورد علاقه رضا پهلوی هستند و بدرد "انتقال قدرت" میخورند. بی دلیل نیست که وقتی خبر بیانیه ۱۷ میرحسین موسوی به نشست جرج تاون رسید و معلوم شد موسوس از "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" و بازگرداندن "دوران طلایی امام" به فاز "برگزاری همه‌پرسی در مورد ضرورت تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید" نقل مکان کرده است، رضا پهلوی شوق زده و ذوق زده شد. علت این شوق زدگی و ذوقق زدگی این است که بیانیه ۱۷ موسوی و پروژه سیاسی جرج تاون و امروز همین منشور خیلی جاها با هم تلاقی میکنند. با همزمانی نشست جرج تاون و بیانه ۱۷ موسوی به نظر رسید پروژه "انتقال قدرت" از بالای سر انقلاب و در مقابل انقلاب در داخل و خارج در حال چفت شدن هستند و جنس چنین پروژه ای در مقابل انقلاب مردم دارد جور میشود.
عدالت انتقالی هم که در همین پاراگراف آمده است اگر چه ظاهر عدالت طلبانه دارد اما هیچ ربطی به میلیونها انسانی که حکومت اسلامی زندگیشان را تباه کرده است و جنبش بزرگ دادخواهی و عدالت طلبی ندارد. برعکس دارد به سرداران سپاه تضمین میدهد که اگر در خدمت "انتقال قدرت" قرار بگیرند به جای محاکمه و پاسخگویی به جنایاتشان، لابد در قدرت بعد از انتقال هم جایی خواهند داشت!
"انحلال" سپاه و ادغامش در ارتش!
در حالیکه مردم درخیابانهای ایران فریاد میزنند: "سپاهی بسیجی داعش ما شمایی"؛ ایرانیان خارج از کشور در سراسر جهان خطاب به دولتها شعار میدهند سپاه را در لیست تروریستی قرار دهید، منشور نویسان جرج تاون با جوزف بورل - که قرار است با او رایزنی کنند - همراه شده اند و فرمولی برای حفظ سپاه پاسداران پیدا کرده اند: "انحلال سپاه پاسداران و تمام زیر مجموعه های آن" و "ادغامش در ارتش".
این دیگر شاهکار منشور جماعت جرج تاون است. یک دهن کجی آشکار به میلیونها انسانی است که در مقابل یک حکومت آدمخوار و سپاه پاسداران تا دندان مسلحش بیسابقه ترین انقلاب قرن را رقم زده اند و سپاه پاسداران با قساوت تمام جوانانشان را به خاک و خون کشیده است و امروز جماعتی پیدا شده اند که میخواهند به نام همان انقلاب همین سپاه را حفظ کنند!
در انتقال گوادولوپی قدرت در انقلاب ۵۷ ارتش را دودستی تحویل خمینی دادند تا در کردستان به نام تمامیت ارضی قتل عام راه بیاندازد؛ ساواک را تحویل اسلام سیاسی دادند تا شوراهای کارگری و دانشجویی را نابود کنند، زنان مبارز را سرکوب کنند و هزاران مبارز و هزاران کمونیست علیه حکومت اسلامی را قتل عام کنند. در انقلاب زن زندگی آزادی هم میخواهند سپاه را با ادغام در ارتش حفظ کنند تا هم به "انتقال قدرت" کمک کنند و هم برای دولت دوران گذار "نظم و امنیت" برقرار کند. به قول رضا پهلوی مملکت به "نظم و امنیت" نیاز دارد و چه کسانی بهتر از سرداران سپاه. بند ۱۷ منشور تحت عنوان "شفافیت اقتصادی و رفاه" سرنخی از منظورشان از "نظم و امنیت" را بدست میدهد.ا
عبارات این بند از جمله "از بین بردن انحصارات اقتصادی، رعایت استانداردهای بین المللی بانکی و مبادلات پولی و همچنین تسهیل مبادلات تجاری و جذب سرمایه گذاران بین المللی" در مقایسه با اوضاع اقتصادی جمهوری اسلامی و مافیای حاکم البته خیره کننده به نظر میرسد. اما حتی یک دانشجوی ترم اول رشته اقتصاد هم میفهمد که این بند فرمول کلی برنامه ای برای تداوم بردگی مزدی میلیونها کارگر و ادامه چپاول سرمایه دارانه بدون خامنه ای و ولی فقیه است. شبیه برنامه اقتصادی "مکتب شیگاگو" است که برای پیاده کردنش در شیلی در دهه هفتاد میلادی به دیکتاتوری مثل پینوشه نیاز بود که با خون و آتش و جنایت "نظم و امنیت" برای چپاول بی حد و حصر سرمایه داری برقرار کند.
میلیونها کارگری که سالها با شعار "معیشت و منزلت حق مسلم ماست"، "کارگر بیدار است، از استثمار بیزار است" به اعتصاب و اعتراض دست زده اند؛ جوانانی که در خیزش عظیم دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ علیه فقر و تهیدستی به پاخاستند، امروز انقلابشان را ادامه نمیدهند تا شاهزاده ای برایشان "شورای انتقال" تشکیل دهد، انقلابشان برای سرنگونی را به "انتقال قدرت" از بالای سر انقلاب تبدیل کند و همراه بقیه همان فردا اگر بتوانند انقلاب را با گوادولوپ دیگری قیچی کنند و اعلام کنند که الان وقت بازسازی است، الان وقت "مرد میهن آبادی" است، الان وقت سفت بستن کمربندها – یعنی کار ارزان و کارگر خاموش – است که البته قرار است به خیال خامشان کار ارزانش را با بند ۱۷ منشور و برنامه ریاضت اقتصادی بانک جهانی تامین کنند و کارگر خاموشش را توسط سپاه پاسداران ادغام شده در ارتش. .
بازی با انقلاب با کارت کنوانسیونها
حتی بسیار پیشتر از انقلاب زن زندگی آزادی، معلمان، بازنشستگان، کارگران و فعالین جنبشهای اعتراضی متعدد و متنوع در قلمرو حقوق کودکان و زندانیان و زنان و اقلیتهای تحت ستم ملی و مذهبی و غیره با خواستها و شعارهای صریح و ساده و شفافشان جنبش علیه حکومت اسلامی را به ارتفاعات بسیار بلندی رساندند. آنها در خیابانها در مقابل باتوم بدستان و سرکوبگران علنا فریاد زدند که کودک کار نمیخواهند؛ معیشت و منزل را حق مسلم خود میدانند؛ تبعیض و ستم بر زنان را دون شان انسان و جنایت میدانند؛ نمیخواهند آموزش کودکانشان به پول جیبشان گره بخورد؛ میخواهند دست آخوند و شریعت از روح و روان کودکانشان بیرون ریخته شود؛ مسکن و درمان و بهداشت و رفاه را حق مسلم هر شهروندی میدانند؛ خواهان برچیدن نهادهای سرکوب و امر به معروف و نهی از منکر هستند؛ آزادی بیان میخواهند؛ آزادی تشکل و تجمع و اعتصاب و اعتراض را حق مسلم خود میدانند؛ میخواهند در جامعه شان اثری از زندانی سیاسی و شکنجه و اعدام نباشد؛ وبالاخره برای تحقق همه اینها به انقلاب علیه کلیت حکومت اسلامی از اصلاح طلب تا اصولگرا و همه باندهایش متوسل شدند و در انقلابشان شعف انگیزترین اتحاد برای سرنگونی را به نمایش گذاشتند و بالاخره با منشورهای پیشرو و جامع در باره حقوق همه بخشهای جامعه دارند انقلابشان را تعین بیشتری میبخشند.
در متن چنین انقلاب باشکوهی، با چنین خواستهای روشن و متعینی کسانی پیدا شده اند و با دبدبه و کبکبه منشوری منتشر کرده اند که آگاهانه از طرح خواستهای بسیار روشن انقلاب اجتناب میکنند و سر هر موضوعی مردم را به کنوانسیونهای بین المللی ارجاع می دهند.
حقوی بشر؟ اعلامیه جهانی حقوی بشر؛ جایگاه زبانهای مادری؟ قوانین و کنوانسیونهای بین المللی؛ تبعیض علیه زنان؟ کنوانسیون بین المللی رفع هرگونه تبعیض علیه زنان؛ حقوق کودکان؟ کنوانسیون حقوق کودکان؛ حقوق کارگران؟ کنوانسیونهای سازمان بین المللی کار و الی آخر.
این ارجاع به کنوانسیونها دقیقا برای این است از طرح روشن و صریح خواسته ها اجتناب کنند چون خوب میدانند که انقلاب هر چقدر به خواستهای رادیکال و ملموس در قلمرو حقوق زنان، کارگران، کودکان، رنگین کمانیها، اقلیتهای ملی و مذهبی و همه بخشهای مورد تبعیض جامعه مجهز شود، همانقدر شاه-ملا خور کردنش مشکلتر میشود. خوب میدانند که برای کلاه گذاشتن سر انقلاب باید مردم را با کلیات و کنوانسیونها و غیره دنبال نخود سیاه فرستاد.
مماشات دو ارتجاع ناسیونالیستی علیه یک انقلاب!
اینها دو بند از منشور هستند:
بند 2- "حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران با پذیرش گوناگونی زبانی، قومی (اتنیکی) ، مذهبی و فرهنگی آن".
بند 6- "پذیرش تکثر و تنوع در جامعه ایران و تلاش برای رفع تبعیض های تاریخی و کنونی. پذیرش جایگاه زبانهای مادری بر اساس قوانین و کنوانسیونهای بین المللی"
"حفظ یکپارچگی سرزمینی" همان تمامیت ارضی است که هم در سطنت پهلوی و هم در جمهوری اسلامی هر وقت لازم شده به نام آن به سرکوب خونین مردم مبارز استانهای مرزی دست زده اند.
جدا از این، فرمولبندیهای این دو بند سعی کرده است دستان نمایندگان دو ارتجاع ناسیونالیستی – ناسیونالیسم عظمت طلب آریایی به نمایندگی رضا پهلوی و ناسیونالیسم قومپرستانه به نمایندگی عبدالله مهتدی - را در دست هم قرار دهد و تضمین کند که در "شورای انتقال قدرت" هر دو ارتجاع سهم خواهند داشت.
"حفظ یکپارچگی سرزمینی" برای بستن موقت دهان رضا پهلوی و سطلنت طلبان هار دور و برش آمده است و پذیرش گوناگونی زبانی و و قومی و تکثر و تنوع در جامعه ایرانی "جایگاه زبانهای مادری" هم برای بستن موقت دهان عبدالله مهتدی و قوم پرستان.
دقت کنید به عبارت "جایگاه زبان مادری بر اساس کنوانسیونهای بین المللی"! این فرمول مبهم با ارجاع به سندی که از مضمونش چیزی در منشور گفته نشده است به جای حق "آموزش به زبان مادری" آمده است که یک رکن مهم ستم ملی علیه بخشهای وسیعی از مردم است. مردمی که کنار محرومیتهای دیگر در هر دو دوره سطنت و حکومت اسلامی از ستم زبانی هم رنج برده اند.
رنسانس ضد مذهبی، منشوری بیربط به این رنسانس!
انقلاب زن، زندگی، آزادی انقلابی علیه فقر فساد و محرومیت، انقلابی علیه تبعیض طبقاتی وجنسیتی و ملی و کلا انقلابی علیه هر نوع تبعیض به هر توجیهی علیه هر بخشی از مردم است. و البته انقلابی علیه جمهوری اسلامی و قوانین فوق ارتجاعی و ضد انسانی اسلامی است. ایران یک رنسانس عظیم ضد مذهبی را از میگذراند که خاطره رنسانس علیه قرون وسطی و کلیسا مسیحیت را در خاطره ها زنده کرده است. انقلابی است که حمله به نمادها و مقدسات اسلامی یک رکنش شده است. این انقلاب میخواهد پاهای چرکین و خونین اسلام را از مدرسه و دانشگاه و قوانین و نهادهای عمومی و دولتی و زندگی خصوصی و اتاق خواب مردم کوتاه کند. این انقلاب مذهب رسمی را به موزه تاریخ خواهد سپرد و باور مذهبی را به امر خصوصی تبدیل خواهد کرد. این انقلاب اسلام و مذهب را به کنج مسجدها خواهد راند. این انقلاب حجاب اجباری را ممنوع خواهد کرد. این انقلاب حجاب کودکان را ممنوع خواهد کرد. با پیروزی این انقلاب آزادی بی قید و شرط نقد و حتی تمسخر مقدسات مذهبی و اسلامی رایج خواهد شد. این را دیگر خود سران حکومت هم متوجه شده اند. بی تردید اولین اقدام و اولین فرمان فردای پیروزی چنین انقلابی لغو تمامی قوانین اسلامی و منحل کردن تمامی نهادهای اسلامی است.
در چنین شرایطی منشوری منتشر شده است که اسم رمز این انقلاب یعنی مهسا را یدک میکشد اما کوچکترین اثری از این فضای ضد اسلامی، مدرن و پیشرو و رنسانسی انقلاب در آن نیست. این هم نشان میدهد که که انقلاب و منشور در دو صفحه متفاوت و مقابل هم حرکت میکنند.
م
انقلاب جاری جامعه را بیش از پیش قطبی کرده است. هر روز بیش از پیش تمایزها و تفاوتها شفافتر میشوند. احزاب و سازمانها و شخصتیها جای مناسب خود را پیدا میکنند و در یک سطح عمومی تر یا در کنار انقلاب و در جهت انقلاب و اهداف انقلاب گام بر میدارند و یا در مقابل آن. یا جای خود را در طیف چپ و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی پیدا میکنند یا در طیف راست و "گذار" از جمهوری اسلامی که اسم رمز بند و بست از بالای سر انقلاب است.
با انتشار منشورها این تمایزها حتی شفافتر و متعین تر میشوند. مقایسه ساده و گذرای دو منشور بیست تشکل صنفی و مدنی و منشور مطالبات پیشرو زنان از یک طرف و منشور جمع جرج تاون به خوبی این تمایز و تقابل را نشان میدهد. به خوبی نشان میدهد که دو منشور اول در جهت تعین بیشتر بخشیدن به خواسته های انقلاب، در جهت سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی و تداوم انقلاب زن زندگی آزادی است در حالیکه منشور جرج تاون برعکس میخواهد بازی شناخته شده و معرفه بند و بست از بالا را بر سر انقلاب ۱۴۰۱ خراب کند.
منشور بیست تشکل و مطالبات پیشرو زنان فضا و جهت انقلاب را منعکس میکنند، در جهت شفافیت بیشتر انقلاب و تضمین پیروزی انقلاب و سزاوار بیشتر حمایتها هستند. منشور جماعت جرج تاون بیان منشوری خوابی ست که این جمع برای انقلاب زن زندگی آزادی می بینند: انتقال قدرت از بالای سر انقلاب. تکرار گوادولوپی دیگر.
مقایسه مفصلتر این منشورها بحث جداگانه و مفصلتری لازم دارد اما اینجا لازم است تاکید کنم که ۱۴۰۱ با ۱۳۵۷ متفاوت است. بسیار هم متفاوت است. انقلاب ۵۷ را شکست دادند. شکست دادن انقلاب ۱۴۰۱ نه تنها بسیار سخت است بلکه زمینه برای شکست دادن قطعی خوابهای شوم امثال نویسندگان منشور برای این انقلاب بسیار فراهم است. ***
۲۲ اسفند ۱۴۰۱ – ۱۳ مارس ۲۰۲۳