خدامراد فولادی: محمدرضاحنانه و« خیزش های کور»

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

( دفاع از رژیم ِ آدمکش با سوء استفاده از نام و اعتبار ِ مارکس و انگلس) کلید واژه ی ورود به بحث: «خیزش ِکور» عنوانی است که حنانه به خیزش ها واعتراضات ِضد ِرژیمی ِ تمام ِسال های حاکمییت ِاستبداد ِاسلامی-فقاهتی در ایران داده است. هیچ به این مساله فکرکرده اید که چرا بقایای توده ای هایی که در دهه ی شصت رژیم ِ اسلامی حزب ِ شان را از هم پاشاند و رهبران اش را یا به زندان انداخت یاخانه نشین کرد تا دق مرگ شدند هنوز به این رژیم وفاداراند به طوری که هراعتراض ِ ضد ِ رژیمی رامحکوم می کنند و به امپریالیسم نسبت می دهند؟

این پرسش فقط می تواندیک دلیل ویک پاسخ داشته باشد:آنها به قول ِ ندیم ِ سلطان محمود چاکر ِ سلطان اند و نه نوکر ِبادمجان بورانی! یعنی طبق ِ ماهییت و اصالت ِ تاریخن اثبات شده ی روسوفیلی- بلشویکی شان باید چیزی بگویند و بنویسند که خوشایند ِحاکمان ِروسیه ودولت های همخط و متحد ِ آنان باشد و نه خوشایند ِ جامعه ی تحت ِ حاکمییت ِ آن دولت ها( حنانه درتمام ِمقالات اش بربلشویک بودن ِ خود تاکید می کند.). از این رو، وظیفه ی امثال ِ « ا.م. شیری»- که من چندی قبل حمایت ِعلنی ِاو از سپاه ِ پاسداران ِ رژیم را حکایت و نقد کردم– و اینک «محمد رضا حنانه» که خیزش های دموکراسی خواهانه ی شهروندان ِ ایرانی را هم منسوب به امپریالیسم می کند وهم کور می نامد، و تا بعد که چه کس ِ دیگری باز «توده ایسم ِ» خود را در راستای دفاع از منافع ِ « اردوگاه ِ راهیان ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری» با قلم و قدم اثبات نماید همچنان تداوم خواهد یافت. در واقع توده ای ها به دلایلی که نه به سوسیالیسم ربطی دارد، نه به کمونیسم ونه به مارکسیسم است که به این حکومت های تاریخن نابه هنگام تعلق ِ خاطر ِ ایدئولوژیک - سیاسی دارند. چرا که نه توده ای ها سوسیالیست و کمونیست و مارکسیست اند و نه آن رهروان ِغیر ِسرمایه داری این چنین خصوصییت هایی را دارند که هیچگونه همخوانی با قد وقواره ی تولیدی مناسباتی ِ ناهمتراز با تاریخ دوران ِ آنان ندارد. یعنی در واقع این مجموعه ی خارج از ساز و کارهای تولیدی مناسباتی و یا سیاسی اقتصادی ِ معاصراند که با خروج شان از مسیر ِ تکامل سدی در مقابل ِ پیشرفت و تکامل ِ تاریخ ِ انسانی ایجاد کرده اند و مانعی برای پیشرفت ِ دیگر جامعه ها شده اند، و توده ای ها راهم در کنار ِ خود به عنوان ِ توجیه کننده ی به اصطلاح نظرورانه ی راه و روش ِ شان دارند.
توده ای ها بدون ِ استثنا یک خصوصییت ِ مشترک دارند و آن این که ازمقدمات ِ درستی که از آموزه های مارکس وانگلس بر می دارند و نقل می کنند نتایج ِ غیر ِ مارکسیستی و درواقع ضد ِ مارکسیستی می گیرند. یعنی آموزه ی تاریخی تکاملی را با تقلب در بیان و تحریف تبدیل به آموزش ِ ضد ِ تاریخی و ضد ِ تکاملی می کنند. به طوری که نتیجه ی این تحریف و دگردیسه سازی ِ تئوری را که شگرد ِ همیشه گی ِآنهاست می توان درهمسویی ِ سیاسی و گاه حتا اعتقادی با رژیم های استبدادی-سرکوب گر به خوبی مشاهده نمود. محمدرضا حنانه تا آنجا که من دست ِکم درسه مقاله اش به عنوان ِمشت نمونه ی خروار دیده و خوانده ام و از جمله در مقاله ی« بلشویک ها و وظایف ِ کنونی، درباره ی اعتراضات ی دی ماه ِ1396 » - که در واقع خیزش ِ 1401 ادامه ی اصلی ترین مطالبه ی تحقق نیافته ی آن یعنی دموکراسی و آزادی های سیاسی است- در شمار ِ این توده ای ها و تحریف کننده گان ِ تئوری های ِ مارکسیستی وآن را به خدمت ِرژیم ِآدمکش ِاسلامی در آورنده گان است.( آخرین مقاله اش را که علیه ِ خیزش ِ 1401 است به دلیل ِ پیچیده گی ِ تعمدی ودوپهلوگویانه و طبق ِمعمول سفسطه گرانه بودن در بخش بعدی خوانش وبررسی خواهم کرد). حنانه،مقاله اش را با گفتاوردی ازمارکس و انگلس از کتاب ِ خانواده ی مقدس آغاز می کند. ابتدا با به کارگیری ِ ادبیات ِ کلیشه ای و رایج ِ « چپ» که او حتا در کمپ ِ همانها هم نیست و آنها را به این دلیل که خواهان ِ سرنگونی ِ رژیم اند به باد ِ انتقاد گرفته است، با کلی گویی و فرافکنی اعتراضات علیه رژیم را به گردن ِ « ماهییت ِ فلاکت گستر و بحران ساز ِ سرمایه داری » می اندازد و نه مستقیمن و بدون ِ واسطه سازی و توجیه گری به گردن ِ خود ِ رژیمی که اولن بحران سازی و فلاکت گستری خودویژه گی ِ ذاتی ِایدئولوژیک سیاسی ِانحصارطلبانه و تمامییت خواهانه ودرعین تفاوت گذاروتقسیم کننده ی انسان هابه خودی وغیر ِخودی دریک جامعه ی کثیرالوجه به لحاظ ِملییتی وعقیدتی است، وثانیین ازهمین زاویه ی دید برتر شمردن ِ خودی های در دایره ی قدرت و وابسته گان و بازوهای سرکوب ِ مخالفان وگاردهای نگهدارنده ی حاکمییت و در اختیار ِ آنان قرار دادن ِ تمام ِ امکانات ِ مالی و رفاهی ِ موجود و باز گذاشتن ِدست ِ شان برای دزدی واختلاس های میلیاردی ِ بی حساب و کتاب در یک سو،و در سوی دیگر محروم نمودن ِ اکثرییت ِ غیر ِ خودی ِ جامعه از آنچه به قول ِ معترضان حق ِ مسلم ِآنهاست، که نتیجه ی حتمی ِ آن فقر و فلاکت و محرومییت برای برای اکثرییت و در تنگنای معیشتی و فلاکت افتادن ِ آنان یعنی صاحبان اصلی ِ کشور و دارایی های آن است. حنانه مشکلات ِ « این جامعه» را که عامل ِ اصلی آن رژیم ِ حاکم است به گردن ِ سرمایه داری می اندازد تا رژیم را تبرئه نماید. دلیل ِ این نظرم هم این است که او نه تنها در این مقاله بلکه در دیگر نوشته های اش که همه علیه خیزش های از دهه ی هفتاد به این سو هستند هیچ نامی از رژیم به عنوان ِ هدف ِ اصلی ِ خیزش ها به میان نیاورده مگر به طور ِ غیر ِ مستقیم و به قصد ِ دفاع از آن. او تعمدن چشم بر این شعار ِ خیزشگران می بندد که دشمن شان راداخلی یعنی رژِیم ِاسلامی می داند. حنانه در یک بحث ِ مشخص برای رد گم کردن به خواننده آنقدر ربط و بی ربط به هم می بافد و حرف توی حرف می آورد تا بتواند موضوع ِ اصلی یعنی خیزش های عمومی ِ دموکراسی خواهانه ی تمام سال های حاکمییت ِ اسلامی را با چندین هزار کشته و زندانی ربط دهد به « انقلاب های رنگی ِ اروپای شرقی و لخ واله سا»،و بهانه ودلیلی پیدا کند برای منسوب نمودن ِ خیزشگران ِ ایرانی به امپریالیسم. اینجاست که ماهییت ِتوده ایسم ِسرسپرده و هوادار ِ ارتجاع را نمایان می سازد. می نویسد:« دادن ِ شعار ِ سرنگونی ِ رژیم گام برداشتن در مسیر ِ بر آوردن ِ امیال ِ امپریالیستی است. زیرا که سرنگونی در شرایط ِ کنونی فقط و فقط خواست ِ امپریالیسم ِ آمریکاست{ این، یعنی دقیقن همان ادعاها و اتهام هایی که همیشه رژیم به معترضان و مخالفان اش نسبت داده و آنان را آلت دست ِ امپریالیسم نامیده است. ادامه ی نقل ِ قول:} این اعتراضات را در زمان ِ کنونی فقط می توان خیزش ِ کور نامید.».( نقل ِ قول ها تمامن از مقاله ی: بلشویک ها و وظایف ِ کنونی، درباره ی اعتراضات ِ اخیر.).
حنانه به چپ های«غیر ِ خودی» یعنی غیر ِ توده ای نیزهشدارمی دهد که از خیزش های کور حمایت نکنند زیرا:« چپی که خیزش های کور را انقلاب ِ کارگران و زحمت کشان می بیند، چشمان اش را به روی دخالت های مستقیم ِ امپریالیسم و افق ِ امپریالیستی در این خیزش ها می بندد و یعنی مولفه ی امپریالیسم را به حساب نمی آورد ونمی تواند بفهمد که با ادامه ی این خیزش ها امکان ِ تبدیل ِ تهران به دمشق، و مشهد به حلب، و رشت به ادلب وجود دارد».
حنانه که می خواهد قلم اش تا آنجا که توان نوشتن داردازاهانت به شهروندان ِاستبداد ستیز ِدموکراسی خواه وخوش خدمتی به«سلطان محمود»های این روزگار و این جامعه کم نیاورد، در پایان ِ مقاله اش درپانوشت ِشماره 8 به نقل ازجرج لوکاچ می نویسد :« نیروهای کوردرخیزش های کور با نابینایی ِتمام و خشونتی همواره فزاینده انسان ها را به پرتگاه ِ نابودی می کشانند.».
یادداشت های من بر مقاله ی محمدرضاحنانه :
اول: مارکسیست ها برخلاف ِفرقه گرایان «خودی» دارند اما « غیر ِ خودی» ندارند. تمام ِ انسان ها خودی ِمارکسیست ها،یعنی مخاطب ِ بالفعل یا بالقوه ی آنها هستند.
دوم: مارکسیست ها به دلیل ِ پای بندی و صراحت ِ شان در بیان ِماتریالیسم ِ دیالکتیک و تاریخی، هیچ راز ِ کس ندان یا گفتمان ِ در گوشی که غیر ِ خودی ها نفهمند ندارند.ازاین رو باید حقیقت ِتاریخ ِانسانی را از تئوری های مارکسیستی آموخت و درراستای ِ آن عمل نمود.
سوم: من بارها گفته و بازهم تاکید می کنم که دفاع ام از نظام ِ سرمایه داری، در چارچوب ِ ماتریالیسم ِ تاریخی و به این دلیل است که این نظام تنها مسیر و گذرگاه ِ تاریخی است که نهایتن به سوسیالیسم و کمونیسم منتهی خواهدشد واگر تا کنون چنین اتفاقی نیفتاده مسئول و مسبب ِاصلی ِ این تاخیر، راه ِغیر ِ سرمایه داری ای است که لنین وبلشویک های فرقه گرا و فرقه ساز برخلاف ِ آموزه های ماتریالیسم ِ تاریخی پیش ِ پای بشرییت قرار دادند و هنوز هم با آنکه نادرستی ِ آن در عمل ثابت شده بر آن پای می فشارند. هدف ِ لنین و بلشویک ها از این دگرگونه سازی ِ آموزه های علمی - تاریخی هم فقط و فقط جایگزین نمودن تشکیلات ِ خودشان به جای طبقه ی کارگر، و کسب ِ قدرت ِ سیاسی با نام ِ پرولتاریا و به کام ِ خودشان بوده است. ضدییت ِ محمدرضا حنانه و همفکران اش – ونه لزومن همحزبی های اش - با نظام ِ سرمایه داری دقیقن از همین موضع و باهمین هدف است. با این تفاوت که حنانه از آنجا که خود را تابعی از سیاست های شوروی ِ سابق و روسیه ی کنونی و شخص ِ پوتین می داند در عین ِ حال متعهد به حمایت از رژیم ِ اسلامی ِ همپیمان ِ روسیه هم هست.
چهارم: آقای حنانه! این خیزش کور نیست. بلکه بسیار هم بینا و آگاه است از آنچه نمی خواهد و آنچه می خواهد. یعنی هم از استبداد ِ حاکم به خوبی آگاهی و شناخت دارد و هم از دموکراسی وآزادی های سیاسی یی که باید جایگزین ِ آن شود. یعنی به بیان ِ تمثیلی « اگر نخورده نان ِ گندم، اما دیده است در دست ِ مردم!». امیدوارم متوجه ِ منظورم بشوی. آن که این واقعییت ِروشن تراز روز را نمی بیند و از آن آگاهی ندارد کوراست و بدتر از آن این که این فقدان ِ بینش و آگاهی را به گردن ِ مارکس و انگلس هم بیاندازد که هم فریبکاری و هم تبهکاری است. جناب ِ توده ای!