بهزاد کریمی: معنای سیاسی ظهور پرویز ثابتی!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

«سازمان امنیت و اطلاعات کشور» با نام اختصاری «ساواک»، وظیفه‌ی حفاظت از سلطنت شاه بر دوش می‌کشید. در این اسم ترکیبی، «کشور» جنبه‌ی رمزواره داشت و منظور از آن، صرفاً ایجاد سپر امنیتی برای قدرقدرتی شاه بود. این سازمان از بدو تاسیس در ١٣٣۵ تا انحلال در ١٣۵٧ وظیفه‌ی بوکشیدن، دام‌گستری، به دام‌انداختن، بازداشت، بازجویی زیر شکنجه، قتل، ترور و پرونده‌سازی علیه طیف رنگارنگی از مخالفین را پیش برد. طیفی که به این یا آن شکل تن به دیکتاتوری شاه نمی‌دادند. «ساواک» دستگاه مخوفی بود که سپهبد بختیار بی رحم پی ریخت و وراث سیه سابقه ارتقایش دادند.

پرویز ثابتی در زمره‌ استخدامی‌های اولیه همین «ساواک» بود که شتابناک از نردبان مدارج تا ریاست اصلی‌ترین اداره کل این ارگان بالا رفت و از سوی شاه به کسب «مقام امنیتی» نائل آمد. او شاخص‌ترین نماد «ساواک» در معنای کارکرد واقعی آن بود‌. حرفه‌ی او، نیرنگ‌ برای حذف و ایجاد ارعاب در کشور بود. ماموری با نگاهی امنیتی در ترکیبی از خشونت و بی‌رحمی که از هیچ دسیسه‌چینی برای قلع و قمع مخالفان طی ماموریت خویش باز نماند. برگماری آمر – ماموری با چنین ویژگی‌ها برای نشستن پشت فرمان ماشین سرکوب، نیاز دیکتاتوری فزاینده‌ی شاه بود؛ در و تخته بهم می‌خورد.

اختیار عمل ثابتی در ١٢ سال آخر ماموریتش، حد و مرز نمی‌شناخت. هر پروژه‌‌ای که رئیس‌اش نصیری ِ سرگرم زمین‌خواری و دزدی زیر آن امضاء می‌گذاشت، دست‌پخت ثابتی اهریمن‌ذهن بود. فقط اشاره به سه نمونه‌ی تکان‌دهنده از نقشه‌های این آدمکش چشم شیشه‌ای، برای نشان دادن رفتارهای وی کافی است. پرونده‌سازی سراسر دروغ در مورد گروه معروف به گلسرخی – دانشیان فقط هم برای خودشیرینی پیش شاه، تصمیم برای تیرباران ٩ تن زندانی در تپه‌های اوین زیر عنوان سناریوی فرار از زندان و سومی به رگبار بستن ۶ تن در اتاقی بسته که به پلیس‌بودن نهاوندی عامل او پی برده بودند.

هم از اینرو ظهور دوباره‌ی ثابتی، صرفاً زنده شدن یک مرده‌ی سیاسی بعد چند دهه نیست؛ بلکه حضور جریانی شناخته‌شده در صحنه است و روآمدن سیاستی شناسنامه‌دار. سیاستی که از زبان ثابتی و همزبان‌های او، اعم از ساواکی‌های پیشین تا تازه‌نفس‌های بی‌مهار، تبلیغ و ترویج می‌شود

هر سه مورد فوق را چند مامور زیر دست او مانند تهرانی بازجو در جریان دادگاه پس از انقلاب با ذکر جزییات بازگفتند و تصریح هم کردند که دستور تمام برنامه‌‌ها از سوی شخص ثابتی بوده است. اما خود او هنوز هم بیشرمانه اینهمه را حاشا می‌کند. اما سئوال اصلی چیز دیگری است. چرا او که سال‌ها خود را گم و گور کرده بود، اکنون نه فقط با بیرون زدن از لانه‌ی اختفاء آفتابی می‌شود حتی شرکت در تظاهرات را به رخ می‌کشد. آیا این عمل او جنبه‌ی اتفاقی دارد و واقعه‌‌ای منفرد است؟ یا بیان از یک تصمیم سیاسی جمعی و بیانگر برآمد گرایشی معین است؟ معنی سیاسی رونمایی ثابتی‌ها چیست؟

ثابتی در آبان ماه ۵٧ یعنی سه ماه پیش از خروج شاه از کشور، با فروش دارایی‌هایی که پاداش دستان تا آستین خون‌اش بود از ایران گریخت و اختفای مطلق در پیش گرفت. انگیزه‌ی اصلی او از فرار طبعاً نجات جان بود، چون با آن شامه تیزش می‌فهمید که کار رژیم شاه تمام است. اما کمتر از این سخن رفته که وی در اعتراض به سیاست آن روزهای شاه بود که به حالت قهر گذاشت و رفت. او مخالف سیاست عقب‌نشینی‌های شاه در برابر انقلاب بود و مشی سرکوب خشن جنبش انقلابی را توصیه می‌کرد و حتی پروژه‌ی لازمه را هم به نیت کشتار و بازداشت جمعی کثیر از ملت، تنظیم و تقدیم شاه کرده بود.

ظهور امروز ثابتی، میدان گرفتن دیگربار همان رویکرد فاشیستی سلطنتی است. از ثابتی تا مدت‌ها خبری نبود تا چند سال پیش با آن شامه امنیتی تیزش، شارلاتانی به نام عرفان قانعی نام را مخاطبی مناسب تشخیص داد تا از طریق مصاحبه با او در دفاع از گذشته‌ی ننگین خود گرایش فاشیستی طیف پادشاهی را در سپهر سیاسی ایران جابیندازد. خطی که توسط نیروهایی تازه نفس با گرایش سلطنت‌طلبی فاشیستی پیش برده می‌شوند از جمله جریان تا چندی پیش موسوم به فرشگرد و اینک حزب ایران نوین. جریانی که افرادش اتفاقاً قطب‌گرایی سیاسی خود را از دالان‌های تنگ جمهوری اسلامی برگرفته‌اند.

هم از اینرو ظهور دوباره‌ی ثابتی، صرفاً زنده شدن یک مرده‌ی سیاسی بعد چند دهه نیست؛ بلکه حضور جریانی شناخته‌شده در صحنه است و روآمدن سیاستی شناسنامه‌دار. سیاستی که از زبان ثابتی و همزبان‌های او، اعم از ساواکی‌های پیشین تا تازه‌نفس‌های بی‌مهار، تبلیغ و ترویج می‌شود. سیاستی که نه فقط سرکوبگری‌ها و ارعاب‌های دوره‌ی پیش از انقلاب یعنی دیکتاتوری رژیم شاه را توجیه می‌کند، بلکه آشکارا می‌گوید اشتباه شاه همانا کوتاه آمدنش بود در آن اواخر برابر مردم انقلابی! آنانی که از همین حالا اعلام می‌دارند ایران بعد جمهوری اسلامی نیازمند یک دوره‌ی دهسال دیکتاتوری است!

بیلان کار این جریان طی همین دو سه ماه اخیر هم، چیزی جز تخریب جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی» نیست. مقایسه‌ی تظاهرات متحدانه‌ی خارج از کشوری اکتبر و نوامبر با تظاهرات دو ماه اخیر، نشانگر نقش بسیار مخرب همین گرایش سیاسی است که چه بخاطر انحصارطلبی و چه برخوردهای صف‌شکنانه کوشیده‌‌ و می‌کوشند جنبش ملی و مردمی را به سود خود مصادره‌ کنند. ابراز بیزاری این جریان فاشیست‌رفتار نسبت به هر غیرخودی، سردادن‌های شبانه‌روزی فریاد «مرگ بر سه فاسد/ ملا، چپی، مجاهد» است و شناسنامه‌ی پراتیکی آن «مخالف پهلوی/ نوکر اجنبی»!

گرچه نام «شاهزاده» یک آن نیز از زبان اینان نمی‌افتد، اما نه که خود را دربست در اختیار وی به عنوان نماد قرار ‌دهند بلکه برآنند تا از آقای رضا پهلوی شاه دلخواه خود را بتراشند! آنها شاهی می‌خواهند که اصل را بر تسخیر قدرت و حفظ اقتدار سلطانی قرار دهد. شاهی که تاج را آن‌سان بر سر نهد که ثابتی‌ها می‌پسندند؛ کسانی که، آماده‌ی ساواک‌بازی در خدمت چنان شاهی‌اند. اینها نه شاهزاده دوست که شاه‌پرست در معنای خاص آنند و نمی‌توانند هم جز در شکل فاشیستی بگونه‌ی دیگر بیندیشند و رفتار کنند. اینها مشروطه‌طلب نیستند، سلطنت‌طلب‌اند و دمکراسی برای‌شان بیگانه‌ترین واژه است.

در مقاله‌ با سرنام «پیشنهاد یک جمهوری‌خواه به آقای رضا پهلوی» نوشتم: « برای اعلام پایبندی به مشروطه، لطفاً و مقدمتاً با شاه‌پرستانی تعیین تکلیف کند که فحاش حرفه‌ای علیه هر دگراندیش‌اند و شب و روزشان با تهدید هر مخالف به قلع و قمع در فردای رسیدن به سراب قدرت می‌گذرد… او از سوی انواع جناح‌های سلطنت، در محاصره و تحت فشار قرار دارد تا به شکل دلخواه آنها درآید… همین تعلق خاطر به «همه با من» در طیف سلطنت است که او را به وسوسه‌ی گسترش آن در سطح ملی می‌رساند! شاه همه‌ی شاه‌پرستان شدن، پوپولیسم خاص است و خود را شاه ملت انگاشتن، پوپولیسم عام»!

 ٢۶ بهمن ماه ١۴٠١ برابر با ١۵ فوریه ٢٠٢٣

https://www.akhbar-rooz.com/193259/1401/11/27/

اخبار روز