منصور حکمت: بورژوازی و هیاهوی الترناتیو.

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

خواست سرنگونی جمهوری اسلامی به یک خواست سراسری، فراگیر و مبرم توده ها بدل شده است. بحران انقلابی پیکر جامعه را فراگرفته است. بحرانی که با هر شکاف جدی در بالا و یا با هر تحرک مبارزاتی سازمان یافته، آگاهانه و ادامه کار در پائین، به سرعت زمینه ساز یک اعتلای نوین انقلابی در سراسر کشور خواهد گشت.  این وظیفه و فلسفه وجودی احزاب و سیاستمداران بورژوازی است که در شرایط بحرانی به طبقه خود آلترناتیو ارائه کنند.

به این ترتیب آلترناتیوهای سلطنتی و دمکراتیک اسلامی فقط آلترناتیوهایی در برابر جمهوری اسلامی بمثابه یک هیات حاکمه معین نیستند، بلکه آلترناتیوهایی برای کل وضعیت اجتماعی و سیاسی ای هستند که جمهوری اسلامی سمبل و چکیده آن است. مقبولیت این یا آن آلترناتیو برای بورژوازی و امپریالیسم نیز جز بمعنای مطلوبیت این یا آن راه حل آلترناتیو برای خروج از بحرانی که گریبان سرمایه داری و حکومت بورژوازی در ایران را گرفته است، نیست.
جمهوری اسلامی خود فعالانه میکوشد تا کارآیی اش را در فائق آمدن بر این بحران به امپریالیسم گوشزد کند. جمهوری اسلامی میکوشد تا ثبات اقتصادی خود و قابلیت خود در دخالت ضد انقلابی در منطقه و سرکوب هر گونه جنبش انقلابی توده ها را به اشکال مختلف به نمایش بگذارد و به همان آلترناتیوسازانی که امروز شورای ملی مقاومت و سلطنت طلبان دست به دامن آن شده اند بقبولاند. اما واقعیات جایی برای چنین اطمینان خاطری برای بورژوازی باقی نگذاشته است.
موقعیت امروز جمهوری اسلامی از یک جهت مشابه موقعیت رژیم شاه در سال ٥٦ است. همان دستهایی که بر سر کار نگه اش داشته اند در جستجوی جانشینی برای آنند. اما حتی این تشابه نیز مطلق نیست.
اولا، رژیم شاه با ضربات یک جنبش رو به اوج توده ای روبرو بود. جمهوری اسلامی هنوز با چنین شرایطی فاصله دارد و ثانیا، در برابر رژیم سلطنت، تمام آلترناتیو جناحهای مختلف بورژوازی امپریالیستی، بناگزیر در وجود جریان خمینی و شرکاء خلاصه شده بود. شورای ملی مقاومت و سلطنت طلبان نیز هنوز از چنین موقعیت ممتازی بدورند... و این آن عامل اساسی است که رقابت شورا و سلطنت طلبان را بطرز اجتناب ناپذیری شدت بخشیده است.
کدامیک از این دو جریان قادر خواهد شد دیگری را از میدان بدر کند و خود به نقطه سازش جدیدی برای بخشهای مختلف بورژوازی تبدیل شود؟
از زاویه منافع توده کارگر و زحمتکش در ایران این مساله ای ثانوی است.
مساله اساسی اینست که زحمتکشان در مقیاس وسیع بیاموزند که این جدال، جدال درونی بورژوازی است، جدالی برای تعیین آن نیرو و جریان بورژوایی است که باید در آینده رو در روی انقلاب توده مردم قرار گیرد.
سلطنت طلبان بقایای آن ضد انقلابی هستند که توده های مردم ایران پنج سال قبل با شعف بسیار بگور سپردنند. اینها بقایای ارتجاع آریامهری اند.
رژیم نظامی- پلیسی ای که اختناق سیاه، پلیس مخفی مخوف و سرسپردگی آشکار به آمریکا مشخصه اصلی آن بود.
اگر سلطنت طلبان پس از سالها دیکتاتوری سیاه و قریب دو سال مردم کشی در طول انقلاب، مجددا جرات یافته اند تا خود و رژیم رسوا خود را بعنوان آلترناتیو عرضه کنند، این تنها گواهی بر سیر قهقرائی انقلاب در ایران است.
براستی چگونه است که فراریان رسوای ٥ سال قبل امروز مجددا به بازپس گیری قدرت و به قابلیت خود در به تمکین کشانیدن توده ها امیدوار شده اند؟
پاسخ روشن است. اولا، جمهوری اسلامی قریب ٥ سال است که انقلاب و انقلابیگیری را میکوبد و مسخ میکند. سلطنت طلبان قبل از هر چیز با عقب نشینی انقلاب و قلع و قمع توده های قیام کنند از گور برخاسته اند. آنها این حیات مجدد خود را بیش از هر چیز مدیون جمهوری اسلامی اند.
سلطنت طلبان به تمایلات تسلیم طلبانه و مستاصلانه عقب مانده ترین اقشار جامعه امید بسته اند که با مشاهده جنایات بی حد و حصر جمهوری اسلامی و فقر و فلاکت بی سابقه، به اعاده رژیم آریامهری که در نزد آنان با رونق سرمایه داری ایران در سالهای قبل از انقلاب تداعی میشود، رضایت داده اند و بالاخره ثالثا، سلطنت طلبان نیز به اقتضادی موقعیت به قبای جدیدی ملبس شده اند آنها مشروطه طلب شده اند.
امروز بسیاری از رهبران سران جبهه ملی در طیف سلطنت طلبان جای گرفته اند و کمک کرده اند تا تصویر تیمساران ابله،خشک مغز و قلدرمآب اعلاحضرت با نقش و نگار حضرات لیبرال پارلمانتاریست جبهه ملی تاطلیف و تزئین شود. این چرخش بسوی مشروطه طلبی لااقل در این مقطع کمترین انعطاف اجباری از جانب مدافعان رژیم آریامهری در برابر توده های خشمگینی است که اگر انقلابشان به یغما رفته است، مشاعر سیاسی شان و خاطراتشان از اویسی ها و ازهاری ها و رحیمی ها بر سر جای خود باقی است. مشروطه طلب شدن فعلا لازمه آلترناتیو شدن هواداران ارتجاع آریامهری است.
اما شورای ملی مقاومت چگونه به زعم خود بعنوان تنها آلترناتیو دمکراتیک رژیم خمینی و یا به بیان واقعی و غیر تبلیغات، بعنوان یک آلترناتیو بورژوایی صاحب آینده در برابر جمهوری اسلامی، پدیدار شده است؟
در پس این سوال، سوال اساسی تری نهفته است و آن سیر حرکت سازمان مجاهدین خلق است. زیرا شورای ملی مقاومت در واقع عنوانی برای فصل آخر داستان گرویدن تمام کمال مجاهدین به اپوزیسیون بورژوایی است.
شورای ملی مقاومت بطور کلی گویای سرنوشت رقت بار خرده بورژوازی در شرایط فقدان یک حزب سیاسی قدرتمند پرولتری و صف مستقل پرولتاریای انقلابی در انقلاب است. اما بطور مشخص ٣٠ خرداد زاد روز شورای ملی مقاومت است. زمینه ها و مصالحی که در طول دو سال و نیم، از قیام بهمن تا ٣٠ خرداد بتدریج فراهم آمده بود، در ٣٠ خرداد حاصل ناگزیر خود را ببار آورد.
اما ٣٠ خرداد چه بود؟ مجاهدین آن را آغاز انقلاب نوین ایران و مقطع تحول فاز سیاسی به فاز نظامی مبارزه نام نهاده اند.
اما مگر انقلاب قدیم ایران در بهمن ٥٧ فرومرده بود؟ مگر زحمتکشان ایران شلیک گلوله ضد انقلاب اسلامی را برسینه ناصر توفیقیان ها و
فواد مصطفی سلطانی ها خواب دیده بودند؟
آیا براستی فاز نظامی مبارزه با امتناع بخش وسیعی از توده ها از باز پس دادن سلاح ها در فردای ٢٢ بهمن عملا و بطور ضمنی آغاز نشده بود و در ٢ سال مبارزه مسلحانه در کردستان ( تا همان مقطع ٣٠ خرداد ) یعنی در همان فاز سازش سیاسی مجاهدین با خمینی نشکفته بود؟ به راستی آیا مجاهدین مجازند که میان ٢٨ مرداد ٥٨ و ٣٠ خرداد ٦٠، یعنی جلوه های مختلف یک رویارویی واحد میان انقلاب و ضد انقلاب، دیوار چین بکشند- آنهم تنها به این مجوز که در اولی مجاهدین خود در کنار جمهوری اسلامی و در دومی در برابر آن قرار گرفتند؟
خوشپنداری است اگر کسی این مرحله بندی تحریف آمیز مجاهدین خلق در تاریخ انقلاب را یک شگرد تبلیغاتی و یا یک تکاپوی ساده برای پوشاندن اشتباهات پیشین شان بپندارد.
این نیز نادرست است اگر به این تفسیر رضایت بدهیم که گویا مجاهدین، برمبنای بینش ایده آلیستی و بنا بر سنن کسالت آور مذهبی خود، بار دیگر تاریخ تحول جهان مادی و حرکت نیروهای واقعی طبقات اجتماعی را با شاخص هجرتها، میلادها و آوارگیها قائدین فرقه و شریعت خود سنجیده اند و مرحله بندی کرده اند. مجاهدین در محاسبات سیاسی خودآنچنان که وانمود میکنند مذهبی نیستند.
٣٠ خرداد برای مجاهدین دارای یک معنی واقعی سیاسی - تشکیلاتی است.
٣٠ خرداد مقطعی است که در آن مجاهدین بالاخره خود را از جمهوری اسلامی گسستند و بطور رسمی در اپوزیسیون فعال آن قرار گرفتند. خلع درجه خمینی در ادبیات مجاهدین، از " پدر ملت "و " تنها فرد صالح در کشور برای احراز مقام ریاست جمهوری " تا حد " خمینی دجال " و " جلاد جماران "، به یکباره در فاصله ٢٩-٣١ خرداد ٦٠ تاریخ اعلام موجودیت مجاهدین خلق بعنوان یک نیروی مخالف " رژیم خمینی " است...
اما مجاهدین در این گسست بسمت انقلاب نچرخیدند.
منصور حکمت: ضمیمه ١ منتخب آثار
بورژوازی و هیاهوی آلترناتیوها ( ص ٧٠.٧١.٧٢ )