جنبش انقلابی مردم ایران: وکیل الرعایا یا ولی الرعایا

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

اخیرا هواداران سه آتشه ارتجاعی فرشگرد که در بی هویتی و بدنامی نام خودرا به« حزب ایران نوین » تغییر داده اند با همکاری برخی از نیروهای رژیم جمهوری اسلامی که ظاهرا به خارج پناهنده شده اند « احسان کرمی مزدور تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی و گوینده فعلی شبکه من وتو» ، طرحی نو در انداخته و با راه اندازی هشتک « من وکالت می دهم» در صدد اعطای وکالت خودباخته های صف مبارزه به رضا پهلوی برای مذاکره با دول بیگانه برای تعیین سرنوشت انقلاب برآمده اند. در جهان رسانه ای امروز ، احزاب واشخاص ذینفوذ با مباشرت رسانه‌ها و همکاری و دستیاری شبه‌فیلسوفان و روانشناسان و «نویسندگان» و «هنرمندان وورزشکاران » صاحب‌نام کوشش می کنند احساسات پراکنده‌ مردمان جوامع خود را با استفاده از تکنیک‌های مختلف در قالب نفرت، خودبزرگ ‌بینی و میل به برتری سازمان می‌دهند.

این همان بیماری است که در حال حاضر مخیله رضاه پهلوی و خاندان وی و «حزب ایران را برو ببین» فراگرفته وتصوردارند که با توئیت ، فیس بوک و اینستاگرام می توانند قبای خودرا در خیابان های ایران و صحنه اصلی دادخواهی مردم پهن کنند. زهی خیال باطل؟!
از آنجا که رضا پهلوی و همراهان دیرین وی نیز مرد میدان مبارزات و تظاهرات و براندازی نظام جمهوری اسلامی نبوده و نیستند، همچون پدر تاجدارش برآن شده تا شاید با حمایت خارجیان دوباره بر تاج سلطنت دست یابد. اساسا طرح شعار «ایران را پس میگیریم» خود اشاره ای به شعار «بازفتح » در اسپانیا بازمیگردد که منظور بازپس گرفتن شبه جزیره ایبریا یا آندلس از امرای عرب داشته ، فارغ از انکه شعاردهندگان از این موضوع مطلع و یا بی اطلاع باشند . اما طراحان واقعی شعار دقیقا هم پیشینه این شعار و هم« من وکالت می دهم» را می دانند و به همین علت طرح آن چنان بچه گانه و مضحک است که بسیاری یاران رضا پهلوی و نهادهای هوادار وی نیز ازآن تبرا جسته اند. این طرح نشان داد که جنبش انقلابی مردم ایران که در عرصه های داخل کشور نضج گرفته نه تنها باعث هراس رژیم جمهوری اسلامی که بقایای هواداران توهم زده سلطنت را نیز به وحشت انداخته است. البته که اگر ما هم در توهم بازگشت سلطنت می بودیم و شعارمبارزان خیابانی را می شنیدیم که سرداده اند« نه سلطنت ، نه رهبری، دمکراسی برابری » و « نه شاه میخوایم نه رهبر، نه بد میخوایم نه بدتر » شب خوابمان نمی برد و فکر میکردیم پس ما چی ؟!
جنبش انقلابی مردم ایران که در کف خیابان های ایران جریان دارد وظیفه خود می داند به این شبگرد های فرشگردی یادآوری کند حداقل در خارج کشور و دسترسی به منابع فراوان حقوقی نگاهی به منابع وکالت و نمایندگی و تاریخجه آن بیاندازید تا مضحکه آدم و عالم نگردید و شاهزاده نگون بخت را از سرمایه گذاری های خارج کشور محروم نکنید!
برای اطلاع هموطنان گرامی و آن عده ای که شاید با مفاهیم حقوقی و آثارسیاسی وکالت و نمایندگی آشنا نیستند باید یادآوری نمود نظریه نمایندگی از مفاهیم مدرن و جدید است بطوری که جیمز میل در ۱۸۲۰ گفت نمایندگی همچون کشفی عظیم در عصر نوین است که ریشه ای طولانی در تاریخ غرب دارد و چون بسیاری از مفاهیم مدرن، توسعه یافته برخی از مفاهیم سده‌های پیشین است. ریشه های فکری نمایندگی منبعث از دوران قرون وسطی بوده که پادشاهان نمایندگانی را گرد میکردند و هدف آنها حفظ نظم و رسیدگی به دعاوی بود. برای مثال در فرانسه از قرن سیزدم چند طبقه در این جلسات شرکت می کردند. نمایندگی قرون وسطی با مفهوم اصناف هم مرتبط است زیرا مردم افراد نبودند بلکه گروه هایی در جامعه بودند به همین دلیل مجالس سده های میانه مجالس طبقاتی بودند.
این اندیشه که قدرت از جانب مردم به پادشاه می رسد و او نماینده آن ها است نیز ریشه در قرون وسطی دارد به اعتقاد بسیاری در قرن ۱۳ و ۱۴ بود که برای نخستین بار مفهوم سیاسی نمایندگی پدیدار شد. برای اولین بار نیزاین واژه در کلیسا برای اقتدار دین بکاررفت که مدعی بودند قدرت از جانب خدا آمده است، در دیدگاه اینان پاپ نماینده خدا در زمین بود.امری دقیقا مشابه نحله فکری اسلام باوران بعدی و شعار« خدا-شاه – میهن » و« چوفرمان یزدان ، چوفرمان شاه» در ایران خودمان . با همه این تفاصیل و علیرغم آن که مفهوم نمایندگی در سده های میانه بسط یافته اما نمی توان هیچ کشوری را دارای سیستم نمایندگی دانست.
از نظر تاریخی نیز این سیستم در قرن ۱۷ در انگلیس و در قرن ۱۸ در فرانسه و آمریکا پدید آمد و در بقیه کشورهای اروپایی با متاثر شدن از فرانسه در قرن ۱۹ پدید آمد. مجادلات برسر این مفهوم درانگلستان در دهه ۱۶۴۰ بسیار مهم است. آنجا که هواداران ویگ ها اظهار میکردند« نمایندگان باید قدرت شاه را چک کنند و منافع ملی را در نظر داشته باشند».
واژه نمایندگی نیز در طول تاریخ خود دچار تحول مفهومی شده است. واژه« repraesntare » نیز در زبان لاتینی به معنای دوباره ظاهر شدن بود و ربطی به نمایندگی در امور سیاسی نداشت در سده های میانه به معنای جسم لطیف امت مسیح و وجود غیر جسمانی آن اطلاق میشد. در سده ۱۳ و ۱۴ پاپ و کاردینال های کلیسای کاتولیک نماینده عیسی و حواریون تلقی شدند یعنی تمثال و تجسمی از عیسی بودند. در زبان انگلیسی نیز تا قرن شانزدهم« represent » به معنای جانشینی و نمایندگی شخص دیگر به کار نمی رفت.
در زﺑﺎن ﻣﺤﺎوره « represent » ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎي ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻳﺎ ﺗﺮﺳﻴﻢ ﻳﻚ ﻓﺮد ﻳﺎ ﺻﺤﻨﻪ اﺳﺖ. ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ ﺑﻪ
ﻋﻨﻮان ﻳﻚ اﺻﻞ ﺳﻴﺎﺳﻲ، ارﺗﺒﺎﻃﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻃﺮﻳﻖ آن ﻓﺮد ﻳﺎ ﮔﺮوﻫﻲ از ﻃﺮف ﻳـﻚ ﺟﻤﻌﻴـﺖ ﻳـﺎ ﻫﻴﺌﺖ ﺑﺰرگﺗﺮي از ﻣﺮدم ﻋﻤﻞ ﻣﻲﻛﻨﺪ.ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ ﻣﺒﻨﺎي ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻏﻴﺮﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﻣﺮدم در ﺣﻜﻮﻣـﺖ از ﻃﺮﻳﻖ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎن ﺧﻮﻳﺶ اﺳـﺖ. در ﻳـﻚ ﻧﮕـﺎه ﺳـﺎده و ﻛﻠـﻲ ﺑـﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨـﺪﮔﻲ، در دوﻟـﺖ واﺟـﺪ دﻣﻮﻛﺮاﺳﻲ ﻏﻴﺮﻣﺴﺘﻘﻴﻢ، ﻣﺮدم ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﻏﻴﺮﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و از ﻃﺮﻳﻖ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎن ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺧﻮﻳﺶ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. بنابراین نمایندگی در باره زمینی شدن حاکمیت متضمن پایه گذاری نظام مردم سالارست که با سلطنت موهبت الهی از زمین تا آسمان تفاوت دارد . نمایندگی که در مورد نمایندگان مجلس بعضا به وکالت تعبیر شده در واﻗﻊ، اﻋﻤﺎل ارادة ﻣﺮدم در دوﻟﺖ و ﺗﻨﻈﻴﻢ ﺳﻴﺎﺳﺖﻫﺎي ﻛﺸﻮر ﻧﻪ ﻣﺒﺎﺷﺮﺗﺎً ﻛﻪ ﺑﻪواﺳـﻄﻪ اﻧﺠﺎم ﻣﻲﭘﺬﻳﺮد و ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ در ﻧﻈﺎم ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ ﻣﺮدم ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎﻧﻲ را ﺑﺮﻣـﻲﮔﺰﻳﻨﻨـﺪ و ﭘـﺲ از آن ﺑـﺎ ﻳﺎري آﻧﻬﺎ ﻗﻮاﻧﻴﻨﻲ ﺗﺪوﻳﻦ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﺔ ﻋﻤﻞ درﻣﻲآورﻧﺪ. در ﺗﻌﺮﻳﻔﻲ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﻣﻌﻘﻮل ﻣﻲﺗـﻮان ﻋﻨﻮان ﻧﻤﻮد: ﻓﺮد ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪة ﻓﺮد دﻳﮕﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ اوﻟﻲ از ﺳﻮي دوﻣﻲ اﻗﺪام ﻛﻨـﺪ و ﻋﺒـﺎرت«از ﺳﻮﻣﻲ دوﻣﻲ اﻗﺪام ﻧﻤﺎﻳد» ، ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎي«در ﺟﻬﺖ ﻣﻨﺎﻓﻊ دوﻣﻲ» ﺑﺎﺷﺪ. در این صورت ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﻧﻤﺎﻳﻨـﺪﮔﻲ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در آن ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎن ﺷﻬﺮوﻧﺪان ﺗﺼﻤﻴﻢﻫﺎي ﺳﻴﺎﺳﻲ اﺗﺨﺎذ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ.توماس هابز که عده ای معتقدند او نخستین بار مفهوم نمایندگی رامطرح کرده نیز اغعتقاددارد حکوکت مبتنی بر نمایندگی ؛ حکومتی است که به خواست مردم تشکیل شده باشد یعنی هابز نیز حوزه و قلمرو نمایندگی و یا بقولی وکالت را در قلمرو حاکمیت و اراده عمومی میداند نه در باب مذاکرات خارج کشور . نگاهی به نظرات جان لاک که پیش از ژان ژاک روسو می زیسته وبه عنوان تاثیرگذارترین فیلسوف سیاسی قرن هفدهم و پدرلیبرالیسم کلاسیک معروف است نیز نیزبیان کننده آن است که آحاد شهروندان طبیعتا در وضعی برابرو از قدرت و اقتدار یک سانی فارغ از دین ، نژاد و قومیت برخوردارهستند منشا تشکیل حکومت را قرارداد اجتماعی می داندو براین اساس نظریه حق الهی وموروثی بودن پادشاهی را رد می . قابل توجه حضرات پادشاهی و تاج وتخت موروثی الهی ؟! جان لاک حوزه اختیارات حکوکت را محدود می داند زیرا پایه های آن را از توافق مردمی می داند که هروقت بخواهند می توانند رضایت و توافق خودرا ازآن بردارند و منجر به ملغی شدن حکومت شود.« نقل از کتاب بنیادهای علم سیاست – نشرنی 1373» . بعدا روسو نظریه جان لاک را بدین منوال تکمیل کرد که با این توضییحات مفهوم عبارت « من وکالت می دهم» چون در مقوله اراده عمومی و نوع حاکمیت نیست عملا بت وارگی شیفتگی قدرت را نشان می دهدولاغیر و از آن چه رضا پهلوی مدعی است بسیار فاصله دارد لذا ابطال این کمپین برای جلوگیری از تفرقه صفوف واحد مبارزاتی ضرورت محض دارد.
مفهوم نمایندگی بعدها بقدری مهم شد که تمام دموکراسی های مدرن نظام حکومتی خود را بر پایه آن قرار میدهند به عبارت دیگر حکومت مدعی فرمانروایی بر مردم نیست بلکه مدعی نمایندگی آنهاست و از سوی آنها عمل می کند. یعنی مردم حاکم و فرمانروا هستند و حکومت تنها از جانب آنها عمل می کند. تنها با این نظریه است که مردم تبدیل به شهروند می شوند. اهمیت این مساله تا آنجاست که حتی فهم مشروطیت و نظام مبتنی بر قانون اساسی را وابسته به مفهوم نمایندگی می دانند اما برخی این مساله را بزرگترین پارادوکس در ایده مشروطیت دانسته اند. توضیح آنکه ایده اصلی پارادوکس این است که مردم حاکم هستند اما نمیتوانند حاکمیت خود را اعمال کنند بلکه باید آنرا از طرق مخصوص و معینی اجرا نمایند. همچنین در خصوص نمایندگی این سوال مطرح است که اگر حاکمیت غیر قابل انتقال است چرا نمایندگی وجود دارد . این سخن در توضیح همان پارادوکس است که ذکر شد زیرا اگر حاکمیت متعلق به مردم و امری غیر قابل انتقال است چگونه میتوان آنرا انتقال داد؟!
در فرانسه ژان ژاک روسو نویسنده کتاب مشهور «قرارداد اجتماعی» که بنیان بسیاری از دمکراسی جهان برآن استوارشده در دفاع از حقوق اجتماعی و اتحاد اعضای اجتماع ، مخالف نمایندگی بود و به علت بدبینی به طبیعت انسانی آنرا قبول نداشت. به گفته روسو همانگونه که نمیتوان حاکمیت را واگذار کرد نمی توان نمایندگی آنرا به کسی داد به باور روسو حق حاکمیت اعمال اراده عمومی است هرگز نمی توان آنرا به دیگری واگذار کرد چون اراده عمومی نمی تواند نماینده ووکیل داشته باشد . به باور او نمایندگان ملت وکلای ملت نیستند و نمی توانند باشند بلکه آنها واسطه های موقتی هستند و حق هیچ اقدامی را به صورت نهایی نمی توانند انجام دهند و هر قانونی را که ملت راسا تصویب نکرده باشد قانون نیست. او در عبارت که نتیجه تفکرات اوست می نویسد همین که نمایندگان انتخاب شدند ملت به برده تبدیل میشود به گفته او ملت نمی تواند در قوه مقننه به کسی نمایندگی دهد اما در قوه مجریه میتواند و باید نمایندگی دهد. روسو که منتقد ســیـســتم نمایندگی در انگلیس بود معتقد بود که مردان انگلستان فکر میکنند آزادند در حالی که آزادی تنها زمانی است که خود در مجلس باشند.درنظریه نمایندگی ، حاکمیت واحدملت ، اراده جمعی عموم ، منفعت عمومی را نمایندگی و نماینده دربرابرمطالبات مردم و اراده عمومی تفویض شده مسئول و پاسخگومی باشد. روسو بارها بیان کرده بود ازنطر وی ،حاکمیت متعلق به همه مردم و حق همه مردم است و در این حق تک تک اعضای جامعه سهیم هستند با این توضییح که این حق نه قابل انتقال و نه قابل سلب است .تفاوت اساسی روسو جان لاک دقیقا ازآنجا ناشی می شد که جان لاک این حق را قابل انتقال ولی روسو آنرا غیرقابل انتقال می دانست .
با چنین تعاریقی فارغ ازآنکه رای دهندگان عده ای خارج نشین و با خریدن فالوور هم می توانند هشتک میلیونی هم درست کنند ، اقای پهلوی حتی نمی تواند نمایندگی اراده عمومی را دارا شود تا چه رسد به وکالت بدون قیدوشرط و غیرقابل تفویض؟! اگرچه مورد وکالت صرفا مذاکره با خارجیان « بخوانید سیا و کنگره امریکا و حواریون کودتاچیان سال 1332»باشد .در پاسخ کسانی که مدعی هستند رضا پهلوی پدرملت ایران است و پدر اساسا نیازی به وکالت در قیمومیت فرزندنداردزیرا این امر بدیهی است ، آنها رابه شعر معروف پدر ملت ایران عشقی شاعرمعروف حواله می کنیم .
برخی نیز نظریات نمایندگی را به دو نظریه اصلی لیبرال دموکراتیک و جمع گرایانه تقسیم کرده اند و گفته اند اهمیت حقوق فردی و حاکمیت مردم دو ویژگی مهم نظریه لیبرال دموکراتیک است . اما برخی نظریه حاکمیت مردمی را با نمایندگی ناسازگار دانند و گفته اند که حاکمیت ملی در فرانسه به همین دلیل پدید آمد و تئوری نمایندگی به تئوری حاکمیت ملی و تفکیک قوا گره خورده است.در همین راستا بود که ابراهام لینکلن زمانی پیش گفته بود «حکومت مردم یعنی حکومتی از سوی مردم و برای مردم ». اما اگر حکومت بنام مردم تشکیل ولی برعلیه مردم شد ، چه بایدکرد؟! این بحث از مهم ترین گفتار روشنفکران مشروطیت تا به امروزبوده است .نگاهی به آرای هواداران شیخیه در مشروطیت که ستارخان و ثقه الاسلام و بسیاری دیگر از اعضای آن بودند همین تردیدرا نشان می دهد.

در ایران در دوران مشروطیت و بعد ازآن روشنفکران و نواندیشان ازلی که بر نمایندگی تصریح داشتند نیز همیشه تاکید میکردند برای جلوگیری از اعمال اقتداردیکتاتوری شاه باید قدرت وی را مشروط نمود زیرا آنان بانیان بدبختی کشوررا شاه وشریعت می دانستند که همیشه دعوای تاج و عمامه انان را تفریق اما در مفاهیم کشورداری شبیه بهم بوده چراکه در نظام سلطنت و پادشاهی آحاد ملت رعیت و در شریعت عبدوعبید ومومن تلقی می شونددر حالی که در کشورهای پیشرفته واحد افرادملت « شهروند» نامیده می شود. مقایسه گزینه های زیر در این رابطه قابل توجه می باشد
مقایسه ارکان نظام های حکومتی
ردیف شرح رزیم سلطنتی و پادشاهی رژیم تئوکراسی دینی جمهوری شورائی
1 تعریف آحادجامعه رعیت عبد-عبید-مومن شهروند
2 رابطه آحادجامعه اطاعت بندگی مشارکت
3 نماد حکومت تاج عمامه پرچم
4 نقش اقوام ایرانی برتری نژاد برتری مومن تساوی حقوق
5 نقش جنسیت برتری مرد برتری مرد تساوی جنسیتی
6 نقش دین ومذهب هماغوشی با دین دین سالاری جدائی دین از سیاست و حکومت
7 انتخاب رهبر موروثی الهی شایستگی
8 رابطه رهبر با مردم وکیل الرعایا ولی الرعایا نماینده
9 دوره حاکمیت نامحدود موروثی نامحدود محدود
10 نظام حقوقی حکمرانی پادشاهی امامت نمایندگی
11 نقش افراددرجامعه فرمانبر مطیع شریک
12 حقوق ارث نابرابر= نصف مرد نابرابر=نصف مرد برابر


با مقدمه فوق و بررسی اوضاع تاریخ ایران تنها کسانی که ملت را رعیت دانسته اند پادشاهان و رهبران مذهبی بوده اند و برای همین هم نقطه تلاقی این دوگروه همچون رابطه کلیسا و فرمانروایان ازدیرباز« تاج و کاخ - مسجدومحراب » بوده است .بررسی مکتوبات پیرامون مفاهیم نمایندگی ووکالت موید آن است که این مفاهیم در حوزه نمایندگان مردم در مجلس و انواع حکوکت ها بوده و ارتباطی با خودخوانده های رهبری جنبش های مبارزاتی ندارد زیرا اساسا جنبش های مبارزاتی در عمل نشان می دهند که از کدامین شخص ، سازمان یا گروه متابعت یا هواداری می نمایند. با این مقدمات به موضوع کفالت سیاسی ووکالت نیز خواهیم پرداخت .

کفالت سیاسی – کفالت سیاسی که به زبان آلمانی«Politische Patenschaften » گفته می شود نوعی حمایت سیاسی از کنشگران سیاسی و مدنی، هنرمندان، مدافعان حقوق بشر و معترضان سیاسی است که شامل تعهد حقوقی نمی‌شود. کفیل سیاسی مانند یک وکیل حقوقی در دادگاه قدرت اجرایی ندارد اما می‌تواند به پشتوانه مقام و موقعیت سیاسی خود دربارهٔ او اطلاع‌رسانی کند و در مجامع بین‌المللی حقوق انسانی او را پیگیری کند. ترجمه عینی عبارت آلمانی« Politische Patenschaften » به زبان فرانسه « Le parrainage politique » نیز به معنای حمایت اخلاقی از کسی است و شامل تعهد حقوقی نمی‌شود.
پیشینه موضوع کفالت سیاسی به سال ۲۰۰۳ بازمی گردد که با پیشنهاد دولت آلمان و به عنوان قانون در کمیسیون حقوق بشر پارلمان این کشور تصویب شد. بر اساس این قانون نمایندگان پارلمان آلمان توانستند از نمایندگان پارلمان دیگر کشورهای جهان که تحت فشار یا تعقیب هستند، حمایت سیاسی کنند. کمی بعد این قانون به حمایت از فعالان سیاسی، فعالان مدنی، هنرمندان، مدافعان حقوق بشر و معترضان سیاسی گسترش یافت .
افرادی که عهده دار کفالت سیاسی متهمین یا محکومین می شوند به لحاظ نفوذی که در عرصه سیاسی و دیلپماتیک دارند، می توانند با فشارهایی که برای احضار سفیر یا سایر نمایندگان سیاسی در کشور متبوع خویش برای ابراز نگرانی و یا اخذ توضیح در خصوص فرایند یک دادرسی کیفری انجام می دهند و یا به واسطه درخواست گزارش از فرایند رسیدگی و دسترسی متهم یا محکوم به وکیل و تحقیق در خصوص تحقق یا عدم تحقق یک دادرسی عادلانه از مجاری دیپلماتیک از قوه قضائیه یا وزارت دادگستری کشور ذی ربط، بر موضوع و فرایند رسیدگی به صورت غیر مستقیم اثر بگذارند.به علاوه نقش کفیل سیاسی با توجه به مقام و موقعیتی که در عرصه سیاسی از آن برخوردار است، آن است که به جای فردی که از نظر نوع تعقیب و محاکمه در معرض خطر محسوب می‌شود و تریبونی در اختیار ندارد اطلاع‌رسانی کرده و از این طریق مبادرت به جلب افکار عمومی به وضعیت مکفول خویش کند و حقوق او را در مجامع بین‌المللی پیگیری نماید.
مفهوم «کفالت سیاسی» در حقوق ایران شناخته شده نیست و از نظر حقوق داخلی هیچ گونه تعهد حقوقی متقابل و مشخصی برای کفیل سیاسی یا دستگاه قضایی کشور در خصوص متهمین یا محکومینی که کفالت سیاسی آنها توسط یک یا چند تن از نمایندگان پارلمان های اروپایی پذیرفته شده ایجاد نمی کند و بیشتر دارای جنبه نمادین و سمبولیک است اما نمی توان به طور کلی آن را فاقد اثر در عرصه بین المللی از حیث جلب نظر مجامع بین المللی به فرایند یک دادرسی کیفری دانست که گاهاً بر نتایج آن نیز مؤثر است.بر این اساس رضا پهلوی که فاقد جایگاه حقوقی در نظام بین الملل است قاعدتا نمی تواند کفالیت سیاسی هیچ یک از مبارزان داخل را برعهده بگیرد چرا که این مسئولیت عموما بر عهده نمایندگان پارلمان اتحادیه اروپا قراردارد . اما در مورد وکالت و آثارآن نیز باید گفت وکالت از ریشه وَکَلَ بوده که معنای لغوی آن نیابت گرفتن، جانشین شدن، تفویض اختیار نمودن و برعهده گرفتن است.وکالت در معنای حقوقی عقدی است که مابین لااقل دو نفر منعقد می شود و بعد از انعقاد آن یکی از طرفین موکل و طرف مقابل وکیل خوانده می شود.
موکل شخصی است که امور و یا تعهداتی که اختیار انجام آنها را دارد به علل و اسبابی به طرف مقابل «وکیل » واگذار می کند و از حین بسته شدن عقد وکالت اقدامات وکیل در موضوع وکالت تا زمان پابرجایی عقد به مثابه اقدامات موکل بوده و نافذ محسوب می شود و لذا موکل نمی تواند از وضعیت بوجود آمده تخطی نماید و ملزم به ایفاء(انجام) آثاری است که حاصل شده است.
عقد وکالت از عقود جایز است به این مفهوم که طرفین عقد«وکیل، موکل » هر زمان لازم دیدند می توانند فسخ عقد را جاری نمایند و برای این اقدام نیاز به تنفیذ و یا پذیرش توسط طرف مقابل نمی باشد، فسخ توسط موکل را عزل و فسخ توسط وکیل را استعفاء می نامند. وکیل در انجام امور و تعهدات محوله دارای اختیارات موکل بوده و عدم حضور موکل خللی به اقداماتی که از جانب وکیل انجام پذیرفته وارد نمی آورد.
با توجه باینکه اصولا وکالت به مثابه یک عقد جایزبه شمار می رود وکالت به دو قسم وکالت کاری و وکالت قضایی تقسیم می شود. اگر موکل در موضوعاتی قابلیت تفویض اختیار داشته باشد و شخص مقابل«وکیل » نیازی به اخذ مجوز از سازمانها و نهادهای کشوری نداشته باشد و صرف داشتن حقوق استیفاء «یعنی بلوغ و رشد می تواند به نیابت انتخاب شود چنین موضوعاتی که قابلیت نیابت آنها محدودیتی ندارد را اصطلاحا وکالت کاری گویند.
در مقابل موضوعاتی هستند که تخصصی محسوب می شود و شخص وکیل بایستی اخذ مجوز بگیرد و نهایتا نهادها و سازمانها تنها با داشتن چنین مجوزی ملزم به پذیرش هستند به این خاطر که تخصص موضوع وکالت جهت غبطه موکل امری ضروری محسوب می شود، با این تعاریف قاعدتا موضوع وکالت سیاسی که مقوله ای تعریف نشده است مدنظر دوستداران رضا پهلوی است زیرا هیچیک از انواع وکالت نامه های برشمرده شامل ایشان نمی گردد . البته رضا پهلوی قاعدتا ممکن است مدعی شود من وکالت کاری مذاکره با نهادهای بین المللی وحضوردر جلسات خاصی را بعنوان وکیل کسانی که بمن وکالت خواهند داد عهده دار خواهم بود. در پاسخ به این ادعا باید به ایشان یادآوری کرد که تاکنون مصداقی برای این عمل در جهان وجودنداشته بلکه جایگاه و توان رهبری بالفعل و بالقوه افراداست که در محافل بین الملل باو نقش می دهد .شاید بهترین مثال در این رابطه حضورو پذیرش عرفات بعنوان نماینده فلسطینی ها در سازمان ملل متحد بود که اونیز هیج وکالت نامه ای دراختیارنداسشت بلکه در عمل به جهانیان ثابت شده بودکه مردم فلسطین سازمان آزادیبخش فلسطین یا « PLO » را بعنوان نماینده خودپذیرفته و از انجا که عرفات دبیرکل این سازمان بود توانست بعنوان نماینده و نه وکیل فلسطینی ها در سازمان ملل حضور و مواصع مردم فلسطین را بیان کند. آیا رضا پهلوی می تواند آن سازمانی را که مبارزات فعلی مردم ایران را نمایندگی می کند نام ببرد تا محافل بین المل اورا بعنوان نماینده آن سازمان برسمیت شناخته و ازاو در مجالس مربوطه دعوت بعمل بیاورند ؟! و اگر رضا پهلوی بر اساس اظهارات هوادارانش دارای اتوریته جهانی است دیگر وکالت نامه سیاسی چه معنائی دارد او کماکان می تواند از جنبش انقلابی دفاع نماید و مواضع جنبش را به جانیان بازتاب کند.اما وکالت سیاسی چیست؟
وکالت سیاسی حمایت سیاسی عملی است برای حمایت از تغییر یا ایجاد یک موضوع در سطح محلی، ایالتی یا فدرال. درکشورهای دارای زیر ساخت الکترونیکی که از طریق موبیل وکدپستی اشخاص قابل احرازهویت هستند، هنگام شرکت در حمایت سیاسی، مردم نظرات خود را از طریق ایمیل، نامه، تماس و پست های رسانه های اجتماعی به مقامات منتخب خود اعلام می کنند. حتی اگر یک قانونگذار از موضوع شما حمایت کند، اگر مشارکت کافی در یک کمپین داشته باشید، شرکت در حمایت سیاسی می تواند آنها را به سمت اولویت دادن به موضوع شما بر سایرین سوق دهد.شاید بتوان این نوع وکالت را برای مقاصدسیاسی هم بکاربرد اما حوزه جغرافیائی آن باید مشخص باشد .درهرحال کمپین هشتگی وکالت نامه حتی شباهت ظاهری به دفترخانه های ازدواج و طلاق یا اسنادرسمی هم ندارند چه رسد به آنکه رضا پهلوی خودرا رهبرجنبش بداند.البته به عینه برای انقلابیون امروز روشن است همانطوری که قدرت های بزرگ در انقلاب 1357 از طریق اتصال ارتش با خمینی کوشش کردند مانع دست یابی انقلابیون به تغییرات ساختاری و برقراری دمکراسی شوند امروزه نیز اتاق فکر سرمایه داری جهانی به شرطی با تغییررژیم در ایران همراهی خواهدنمود که انقلاب آتی ساختار نظام پوسیده توتالیتررا حذف نکندو فقط شامل جابجائی اشخاص درراس هرم گردد. شاید بهمین علت هم رضا پهلوی که در 43 سال گذشته عملا منفعل بوده و اخیرا خودرا به جرگه انقلابیون نزدیک کرده امروکالت سیاسی را برای زدو بند با این قدرت ها نیازدارد که در این حالت باید به طرفداران سلطنت و مشروطیت و زیرفرشی ها باید مجددا همان شعر عشقی را یادآوری کرد . اما اگر رضا پهلوی بعنوان یک شهروند ایرانی مقید به سرنگونی رژیم جمعوری اسلامی و برقراری آزادی و دمکراسی و استقرار هرگونه نظام حاکمیتی براساس مصئبات مجلس موسسان پیش رو وفادار باشد ، می تواند بعنوان سخنگوی جناح خود در شورای رهبری گذار قرارگیرد.
جالب آنکه هواداران کمپین بدون پشتوانه حقوقی که عملا رضا پهلوی را هم در دام انداخته اند بحث از سودای تشکیل دوباره حزب ایران نوینی می دهند که به دستور پدر تاجداررضا پهلوی منحل گردید؟!
در این باره نیز جملات تاریخی مارکس را بیان می کنیم که گفته بود« تاریخ دوبارتکرارمی شود بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی » ،لذا به این حضرات باید گفت بهتراست به جای تشکیل حزب ایران نوین یکسری بروید ایران را ببینید شاید پشیمان شوید ؟!
مقوله بعدی تعارضات نژادپرستانه رضا پهلوی و برخی هوچی های هشتگی است که مرتبا بحث از اعلام وفاداری گروه های اپوزیسیون به حفظ تمامیت ارضی ایران را می دهند. اینها که سابقه بیشترشان فقدان سواد و شعور سیاسی است هنوز نمی دانند که حفظ تمامیت ارضی نه مسئولیت اشخاص یا گروه ها که مسئولیت ووظیفه دولت ها و حاکمیت می باشد .زیرا شهروندان نمی توانند تجزیه طلب یا عاملان به حفظ تمامیت ارضی کشور شوند. در همین رابطه باید گفت که اتفاقا در سه سده اخیر این حاکمیت پادشاهی ایران بوده که باعث تجزیه بخش قابل توجهی از سرزمین ما شده و اینک بجای آنکه بازماندگان شاهان پاسخگو بوده و متعهدگردند همچون اسلاف خود به سوی تجزیه کشور گام برندارند از مبارزان و حافظان اصلی این مرزوبوم تعهدنامه می طلبند.
بررسی تاریخی تجزیه مناطقی از ایران نشان می دهد درنتیجه سیاست های ارتجاعی پادشاهان میخواره و زنباره قاجار،ایران بسیاری از سرزمین‌های خود را از دست داد. از جمله واگذاری بخش‌های غربی در ترکیه و عراق امروزی به امپراتوری عثمانی (۱۵۳۳ میلادی)، واگذاری بخش‌های شرقی، افغانستان امروزی به بریتانیا طی معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی و ۱۹۰۵ میلادی و واگذاری سرزمین‌های قفقاز به روسیه در سده هجدهم و نوزدهم میلادی بر طبق عهدنامه ترکمان چای در سال ۱۸۲۸ و پس از نبرد روسیه و ایران، استان‌های قفقازی برای همیشه به روسیه واگذار شد و مرزهای جدید در طول رودخانه ارس شکل گرفت و بر طبق عهدنامه گلستان در سال ۱۸۱۳، مناطق ارمنستان، خانات باکو و شرق گرجستان که پیش‌تر بخشی از ایران بودند، به روسیه واگذار شدند. همچنین در دوره پهلوی اول و دوم نیز بخش‌هایی مانند آرارات، مناطقی از سیستان، بحرین، و برخی بخش‌های کوچک دیگر از ایران جدا شدند. برای روشن شدن قضییه برای به خصوص نسل جوان درسال 1316 در زمان رضاشاه یکی از بدترین قراردادها ی مرزی به نام پیمان سعدآباد منعقدشد . بر اساس این پیمان که با سه کشور اطراف یعنی عراق، ترکیه و افغانستان بسته شد، همه‌اش واگذاری خاک ما بوده و یک مورد هم پیدا نمی کنید که وقتی یک تکه از سرزمین ما به آن طرف رفته، یک تکه از سرزمین آنها هم به طرف ما آمده باشد، یعنی مبادله ای انجام شده باشد مثل کاری که مرحوم میرزاتقی خان امیرکبیر در قرارداد ارض روم کرد و سلیمانیه که این طرف بود داده شد به عثمانی، خرمشهر (مهمّره آن زمان) که آن طرف بود، به ایران داده شد. یعنی مبادله ای انجام شد، اما در پیمان سعدآباد همه‌اش واگذاری از طرف ایران بوده است. یعنی بخش مهمی از آرارات که جزئی از ایران بود، واگذار شد به آتاتورک. بخشی از ایران واگذار شد به افغانستان و بخشی از مرز ایران که همین اروندرود باشد که بعداً بر سر آن بین ایران و عراق جنگ شد، در زمان رضاشاه، همه اش به عراق واگذار شد.
اروند رود که در زمان میرزا تقی خان، خط منصّف (به تعبیر امروز خط القعر) مرز قرار داده شده بود، در زمان رضاشاه، کل آن براساس پیمان سعدآباد به عراق واگذار شد. در هر سه کشور وابستگی به انگلیس وجود داشت. در ترکیه، مصطفی کمال پاشا و در افغانستان، امان الله خان و در عراق، فیصل همین وابستگی را داشت و هر سه، یک سیاست را اجرا می کردند. آخرین بخشی که از ایران جدا شد بحرین بود که در سال ۱۳۵۰ با حمایت بریتانیا از ایران جدا شد. شناخت این مستندات تاریخی به ما کمک می‌کند که این مانورهای مضحک جریانات راست سلطنت‌طلب را به خوبی درک کرده و جایگاه این کارزارها و مانورها را در متن انقلاب بشناسیم و بدانیم تجزیه طلب اساسا پادشاهان ایرانزمین بوده اند نه اقوام مبارزی که در زمانه تجزیه جانخودرا فدای خاک وطن نمودند.
در دیگر طرف این سیرک بازی کسانی همچون امیرطاهری و نوری زاد مشکوک الهویه قراردارند که گاه وبیگاه با مصاحبه های پرطمطراق مدعی می شوند که گویا سلطنت مهد دمکراسی بوده و چپ ایران غفلت ورزیده است . تاآنجا که اخیرا امیرطاهری دریک مصاحبه در مقایسه پادشاهی مراکش و ایران ونقش چپ ها مدعی شده چپ ها در ایران بر علیه دمکراسی اعلیحضرتی قیام کردند. اگر به همین مصاحبه دقت شود معلوم می گردد شاه حسن دوم پادشاه مراکش با درایت وبه منظوررهائی از جنبش توده ای با برخی از رهبران جنیش مارکسیستی مثل عبدالرحمن یوسفی رهبرحزب سوسیال دمکرات مراکش مذاکره و اورا به نخست وزیری منصوب و سلطنت خاندان حسن هنوز برقرار و نوعی دمکراسی افریقائی – قبیله ای هم در مراکش وجوددارد. ما می توانیم مثال دیرینه دارتری را به این آقایان نشان دهیم که سلطان قابوس پادشاه عمان توانست با بخشی از رهبران جنبش آزادیبخش عمان« PFLO » به توافق رسد و یوسف بن علوی از رهبران جنبش را به وزارت امورخارجه گمارد . خوب سئوال اساسی ما چپ ها از این نورسیده های بلندگوئی این است جرا اعلیحضرت شما نه با چپ ها بلکه حتی با رهبران جبهه ملی و برخی از یاران شفیق خودش هم حاضر به همکاری نبود ؟! چپ ایران ابائی ندارد رسما اعلام کند حکومت هردو پهلوی با رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی اصلا قابل مقایسه نبوده ولی استقراررژیم آخوندی دست پخت و نتیجه الزامی سیاست های توسعه مساجدو مراکز مذهبی ذوره شاه و همچنین سیاست های نادرست خودکامه اقتصادی وی که حتی حاضر به مشورت با اقتصاددانانی همچون دکترعالیخانی ، صفی اصفیا و خدادا فرمانفرمائیان نیز نبود.
اگر شاه مقدس امیر طاهری و نوری زاد هم عقل شاه مراکش و اردن را می داشت وعلاقمند بود حمایت چپ ایران را کسب کند کافی بود بعنوان اولین قدم در حسن نیت، کافی بود فرمان منع فعالیت های اشتراکی صادره پنجم خردادماه 1310پدرش راکه هرگونه فعالیت اشتراکی را ممنوع می داشت لغوکند تا معلوم شود آیا شاه هم خصلت دوراندیشی شاه حشن مراکشی را دارا بوده یا خیر؟!
شاه دقیقا چون خامنه ای اساسا دچار مالیخولیای خودباوری محض و خودشیفتگی هراسناکی شده بود که از سایه خودنیز نگران بود. یاداوری گفتگوی دکتر احسان نراقی با شاه که به ادعای خودش در بحبوبه انقلاب مشاور شاه بوده مزید اطلاع سلطنت طلیان سه آتشه بد نباشد. نراقی در گفت‌وگویی به شش ماه آخر رژیم پهلوی و گفت‌وگوهایش با شاه، این‌طور اشاره کرده است«بیشتر سعی می‌کردم تحلیل درستی از شرایط به او بدهم. اگرچه فایده‌ای نداشت. او نمی‌پذیرفت. خودش را همه‌چیز می‌دانست. حرف هیچ‌کس را قبول نمی‌کرد. در کتاب پاسخ به تاریخ همین تفکرات اشتباهش وجود دارد و وقتی از ایران رفت دوباره همان حرف‌های قدیم را تکرار کرد. اصلاح نمی‌شد، خرفت شده بود؛ پدرش رضاشاه هم درست نمی‌شد چه برسد به او. بعد از واقعه 17 شهریور 1357 وقتی برای بار اول روبه‌‏روی شاه نشستم او به من گفت: بحران فعلی از کجا ناشی شده و سبب چه بوده، بانی آن کیست؟! گفتم: قربان اعلیحضرت! » .
پرویز راجی آخرین سفیر ایران در انگلستان و یارغار اعلیحضرت در کتاب «خدمتگزارتخت طاووس» نوشته که «بعد از فرار شاه از ایران، در ۲۷ دی ۱۳۵۷، بر من معلوم شد که شاه و همه کسانی که مانند من همواره در ملأعام از شاه حمایت کرده‌ایم، واقعاً به راه خطا رفته‌ایم و قضاوت تاریخ و نسل‌های آینده درباره ما چیزی جز محکومیت و سرزنش اعمال نابخردانه‌ای که مرتکب شده‌ایم نخواهد بود و بهایی که برای اشتباهات شاه باید پرداخت سرنگونی سلسله او، انهدام نظام شاهنشاهی و طرد کامل همه خدمتگزاران رژیم پهلوی از صحنه سیاسی است .کارنامه سال‌های حکومت شاه عبارت است از اتخاذ سیاست‌های اقتصادی فاجعه‌انگیز، اشتباهات فراوان در اولویت دادن به مسائل غیرضروری، غرور و تفرعن در امور نظامی، عشق مفرط به سلاح‌های آتشین و پرنده، عطش سیری‌ناپذیر به شنیدن تملق و چاپلوسی، بی‌احساسی کامل نسبت به احساسات مردم کشور و سخنرانی‌های پر از گزافه‌گویی ممتد سبب شد که دیگر هر مرجع و مقامی چه در داخل و چه در سطح بین‌المللی برای شاه دلسوزی نکند».این موارد را یاران دیروزین محمدرضا شاه در خارج از کشور و در مهدآزادی _ و نه زیر فشار_ نوشته اند که جای حرجی بر سلطنت طلبان نباشد .
یعنی امروزه همگان می دانند که این سلطنت طلبان و تیمساران وعناصر اطلاعاتی بودند که انقلاب مردم را به خمینی فروختند؟! تا بلکه انقلابیون بقدرت نرسند . نگاهی دقیق به خاطرات علم، دکتر عالیخانی و کتاب در دامگه حادثه پرویز ثابتی مدیرکل امنیت داخلی ساواک ، نوار گفتگوی احمدعلی انصاری پسرخاله فرخ خانم ومشاورمالی شاه و رضا پهلوی در این باره می تواند باعث رشد حافظه آقایان و فرشگردی های فاشیست مابی گردد که در صددمحاکمه و کشتن بانیان قیام 1357 هستند. برای اینان نیز خواندن این سه کتاب خالی از فایده نیست .زیرا احتمالا ناچارشوند نظامیان ارشد ، مدیران ساواک و مشاوران اعلیحضرت را که به او خیانت کردند را محاکمه کنند اگرچه بسیاری از انان به خواب ابدی فرورفته اند. در زمان انفجار حرب جمهوری اسلامی یکی از گروه های مبارز بیانیه ای را منتشر و مدعی شد در هنگام انفجار دو امیرارشد شاهنشاهی بنام های تیمسارفردوست رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی و تیمسار کاوه معاون اطلاعات خارجی ساواک نیز زخمی شده اند؟! تیمسار کاوه همان کسی است که در دوره اقامت خمینی در پاریس برای شناسائی عوامل مرتبط با وی به پاریس عزیمت کرده بوده است؟! دارو دسته فرشگردی ها و فاشیست های سلطنت طلب که هیچ راهی بدرون جبهه انقلاب ندارند کافی است کتاب « مثل برف آب خواهیم شد» و صورت مذاکرات شورای فرماندهان نظامی روزهای انقلاب را مطالعه کنند تا بدانند امواج انقلاب آن چنان گسترده شده بود که مسابقه دو ومیدانی بین نظامیان ارشد و مدیران ساواک برای پیوند با ارتجاع مذهبی و تیم خمینی در جریان بود. امروزه صدها سندو مدرک در ارتباط مستیقیم تیمسار مقدم ، تیمسار قره باغی ، تیمسارفرید، تیمسارشاکرو تیمسارشادمهر با دفتربازرگان و حتی مرحوم منتظری از یکطرف و ماموران سفارت امریکا و انگلستان با جناح اسلامی انقلاب نظیر بهشتی ، اردبیلی وگروه نهضت آزادی وجودارد که نشان میدهد اعلیحضرت سلطنت طلبان در 37 سال سلطنت نتوانسته بود یارشفیقی برای خودفراهم کند.این در حالی است که تا کنون حتی یک سند از ارتیاط این حضرات با گروههای چپ و وجودندارد.
وقتی خودشاه در ملاقات با آموزگار بعنوان نماینده اوپک به او یادآور می شود:« توکه میدانی علم نوکر انگلیسی هاست» ؟ فرشگردان باید به حال این اعلیحضرت ذلیل بگریند که حتی عرضه نداشته جاسوسی را از دربار حذف کند! چرا که اساسا از دوره قاجار از شاه ووزیر و وکیل یا جاسوس انگلیس بودند یا روس و عملا احمدشاه جیره بگیر سفارت انگلیس شده بود ؟! شاید هم در ادامه همان موضوع این مفلوکان خارج نشین که ریشه های شاهان را بخود منسوب میکنند با طرح« من وکالت میدهم » ، می خواهند عملا رضاپهلوی را واسطه رسمی بین سفارت خانه ها نمایند تاشاید از این نمد مشابه شهریورماه 1320 تاجی برای او بیابند. اگر هستند کسانی که هیچ پیش رمینه فکری آلودگی در این باره ندارند توصییه می شود« کتاب هویت ایرانی » نوشته احمد اشرف محقق برجسته ایرانی را مطالعه تا فرق بین هویت ، قومیت ، ایرانیت و نژادرا دریابند و به مهلکه این فرودستان نغلطند.
در سطور پایانی باید صراحتا خیال همه اپوزیسیون های کاغذی و قلابی را پریشان کنیم که آن چه در خیابان های کشورفریادزده می شود نظیر« آزادی‌خواهی، برابری‌طلبی، ضدیت با مذهب، مدرنیسم ، عدالت اجتماعی ، برابری » مفاهیمی هستند که سال‌هاست در ایران خواسته اصلی دانشجویان، زنان، کارگران، معلمان، بازنشستگان، کادر درمان، دانش‌آموزان و … بوده و این مقولات اساسا بخشی از ادبیات مبارزاتی چپ ایران است که تحقق آن ها از عهده سلطنت طلبان و اپوزیسیون راستی که مخالف چپ باشد بر نخواهدآمد .
کدامین عقل سلیمی است که نداند مردم کردستان نه اکنون که از 43 سال پیش تا کنون نیروهای مبارزخودرا بعنوان سخنگووراهبر انتخاب کرده اند ولذا برای آنان وکالت و نمایندگی مفهومی نداشته و از این بازی های سیاسی روی گردان هستند و یا انسان باید کوروکرباشد تا همسوئی مبارزان آذری را با اندیشه های برابری قومیت های چپ نوشته درک نکند. در واقع جنبشی که با قتل حکومتی ژینا آغاز شد عملا همین خواسته ها نخست در قالب شعار« زن -زندگی – آزادی » و سپس رسما در شعار « مرگ بر دیکتاتور » ، تبلوریافت. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای جنبش اخیر ناکامی پروژه‌ اجتماعی کردن مذهب و شاشیدن به شعر «سلام فرمانده» بود که اخیرا هنرپیشه مهاجر بدون توجه به مفهوم شعر سلام فرمانده که مبین رابطه فرماندهی و توتالیتری مذهبی است آنرا برای آقا رضای پهلوی بازسازی کرده و عملا نیمچه آبروی این شاهزاده در انظاررا به بادداده است .نگاهی به شعارهای مطرح شده و کلیپ های منتشرشده در شبکه های اجتماعی از برخی معترضیین جنبش‌ کنونی بیانگر آن است که مبارزان معترض مدتهاست از مطالبات اولیه خود فراتر رفته و مسائلی را مطرح کرده ومی کنند که بلوغ جنبش را اثبات ودر تعارض آشکار با وکالت و نمایندگی و قیمومیت از طرف هر شخص و سازمانی است .کسی که در خیابان رسما فریاد می زند« مرگ برولایت فقیه »منظورش صرفا خامنه ای دیکتاتورنیسن بلکه اساس ولایت و قیمومیت ووکالت را نشانه رفته است . نباید فراموش کرد این جنبش بلوغ یافته که نیازی به وکیل و نماینده نداشته ، نه تنها خواب رژیم جمهوری اسلامی و همه جناح های آنرا پریشان کرده بلکه با پوزخند بر اپوزیسیون های کافه ای خارج نشین می نگرد که گویا قرارست وکیل الرعایا شوند. مبارزان کف خیابان و زندانیان مبارز بخوبی می دانند که انقلاب همچون چیدن گندم باید فرآیند «کاشت ، داشت و برداشت » را طی کند و بدون طریق این اقطارراه به جائی نخواهندبرد. فرزندان و نوه گان زندانیان سیاسی ، اعدام شدگان دهه شصت و مبارزان دوره شاهنشاهی با تجربه گیری از مبارزات مشروطیت تا کنون و بهره گیری از نوآوری های مبارزاتی تلاش نموده اند تا با یارگیری از صفوف همه اقشاری که می توانند در گذر از جمهوری اسلامی متحدشوند یک صدا بانگ برداشته اند « اتحاد- مبارزه- پیروزی » و از هرآنچه خیالبافی و عملیات تخریب اتحاد مردم می شود نظیر «طرح وکالت و سعایت وولایت » بی زارهستند.جنبش انقلابی مردم ایران کارزار کمپین « من وکالت می دهم » را عملی تفرقه افکنانه در خدمت رژیم جمهوری اسلامی می داند که چنانجه آقای رضا پهلوی و هوادارانش خودرا در کمپین اقلاب جاری می دانند باید رسما بیزاری خودرا ازآن اعلام نمایند .
توصییح پایانی آنکه برای بخش حقوقی این نوشتار از منابع متعددی بهره و استفاده برده ایم.
سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی
در افشای عملیات فریب وکالت وولایت متحدانه عمل کنیم
جنبش انقلابی مردم ایران -


جنبش انقلابی مردم ایران -ضرورت اتحاد سراسری چپ در شرایط کنونی
بیش از چهارماه است شبحی درآسمان ایران به گشت وگذار مشغول است .نظام جمهوری اسلامی با تمام توان برای از بین بردن این شبح وارد عمل شده است. تنها راه تبدیل این شبح به واقعیت ، تداوم و انباشت ابرهای سپیدی است که در گوشه وکنار ایران وجوددارند تا بتوانند با بارش سنگین و مداوم خیابانها را بشویند وآن را برای فردای مبارزه پاکسازی کنند» .
در جهانی که مردم نتوانند خواسته خودرا ازطریق انتخابات پارلمان و صندوق رای اعمال کنند بدون شک خیابان منصه برحق خواسته های مردم است .خیزش چندماهه اخیر جوانان که با شعار «زن- زندگی- آزادی» از خیابان ها شروع و پرتوان تا دامنه البرز طنین یافت در فراسوی تکامل خود به شعار سرنگونی نظام و مرگ بر دیکتاتور تکوین یافت. سرعت و شتاب خیزش آنرا به یک جنبش سراسری با مشخصات ومختصات انقلابی تبدیل و علاوه بر شکست سکون معنی دار جامعه چهره وصف بندی نیروهای طبقاتی را دگرگون نموده است. چرائی انتخاب خیابان در جوامع دیکتاتوری محرزاست زیرا وقتی در یک جامعه بسته سیاسی مبتی بر دیکتاتوری هیج راهکار ونهاد دیگری برای ابراز عقاید وجودنداشته باشد خیابان و پشت بام محل اصلی شعارو اعلام خواسته بشمارمی رود .
این جنبش تاریخی که ابعاد و طنین آن در تمامی جهان بنمایش در آمد یک سنگربندی جهانی را برعلیه رژیم دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی به وجودآورد که حتی برای خودمبارزان نیز قابل پیش بینی نبود. مهم ترین ویژگی جنبش شکستن تابوهای مقدس مابانه مذهبی و تصویر چهره کثیف ولی فقیه و درهم شکستن قداست تروریست های سپاه در قالب جانبازان جبهه و جنگ و برملا شدن نقش سربازولایت قاسم سلیمانی در سرکوب های داخلی ومنطقه ای توام با به آتش کشیدن بنرهای باصطلاح قهرمان ملی بود. شعارهای جان برکفان که پیامد آن درهم فروریختن تابوی رهبری مذهبی و خودمذهب بیانگر یک دگرگونی کیفی در جنبش پیش رو می باشد. خلاصه این دگرگونی در تقابل مردم ستمدیده163 شهر و 144 دانشگاه و مراکز آموزشی از طریق فرزندان برومندشان در مواجهه‌با کلیت رژیم استبدادی- مذهبی جمهوری اسلامی و عدم توسل بهرگونه شعائر مذهبی بوده است بطوری که پایه های رژیم توتالیتر را از بیخ و بن به لرزه درآورد به طوری که در بین صفوف حامیان و هواداران رژیم نیز تفرقه ایجادکرد. اگرچه در دهه اخیر ما شاهد خیزش های ادواری سالهای 1388-1396 و 1398 نیز بودیم اما شتاب و شعار این خیزش عملا آنرابه جنبشی فراتر از آنها تبدیل کرده است.
رژیم استبدادی -فاشیستی کودک کش جمهوری اسلامی که تصور نموده بود نسل فعلی جنایات دهه شصت و قتل عام سال 1367 را فراموش کرده و با تاریخ نگاری وارونه و معرکه گردانی نویسندگان مزدور در مجلات و روزی نامه تصویری مخدوش از مبارزان قبل و بعد انقلاب ارائه نموده بود بناگاه با فرزندان و نوه های سرکوب شدگانی مواجه شد که انتظارنداشت.
سرکوب شدید خیابانی و لشکرکشی پاسداران جهل و خرافات به سرزمین مقاومت وانقلاب «کردستان» و سپس قتل عام مردم بی دفاع بلوچستان زنجیره مقاومت را در کشور سراسری نمود اما آنچه در پس طوفان بپاشده هویدا بود فقدان یک تشکیلات قدرتمند برای شلیک تیرخلاص به لاشه متعفن جمهوری اسلامی است . اگرچه جوانان برومند کشور با استفاده از تجربیات شبکه ای توانسته بودند نوعی رهبری افقی سراسری را به جنبش تحمیل کنند که تبلورآن در شعارهای واحد سراسری قابل مشاهده بود اما چشم اسفندیار جنبش همانا فقدان تشکیلات سراسری انقلاب به مثابه ارگان مقابله با رژیم پوسیده و زواردررفته ولایت فقیه است .
صورتحساب جنبش انقلابی تا کنون شامل حدود 19546 بازداشتی شامل 720 دانشجوی بازداشتی ،525 جان باخته شامل 71 کودک ، 732 محکوم شده در بیدادگاه های ضدانقلاب شامل 110 محکوم باعدام که وحشت رژیم باعث شده هنوز بسیاری از آرای محاکم ضدانقلابی اعلام و اجرا نشوند. بدون شک تداوم مبارزه بهرشکل ممکن در تعطیلی این احکام تاثیربسزائی دارد . بدون شک مبارزان کف خیابان شناخت درستی از وحشیگری رژیم و هزینه حضوردر خیابان را داشتند و می دانستند خون و مرگ هزینه حضوردر خیابان است. بواقع جان برکفان خیابانی که تشنه آزادی، عدالت اجتماعی و دموکراسی در قالب شعارزن -زندگی – آزادی بودند اگاهی کامل داشتند که در مبارزه کنونی دست یابی به خواسته آنان بدون هزینه نخواهدبود . راهبران مبارزه نیز درتلاش بودند تا حدامکان هزینه این مبارزه را کاهش دهند نه اینکه از مبارزه خودداری کنند. در این مبارزات خیابان در تقابل با صندوق رای قرارنگرفت بلکه وقتی مردم به تجربه 43 ساله از صندوق رای محروم ویا صندوق رای خواسته انهارابرآورد نکرد به خیابان بعنوان بدیل واقعی کسب قدرت پناه بردند. تجربه جهانی نیز نشان داده که این خیابان است که دربرخی مواقع صندوق رای را بر حاکمان تحمیل کرده ونه برعکس. مضافا برآن که هر کنش خیابانی لزومأ با هدف گذار از جمهوری اسلامی صورت نگرفته بلکه شعارخیابان نشان می دهدخواسته مردم در خیابان چیست .بطورمثال در کشورهای دموکراتیک، اعتراضات خیابانی خصلت براندازی ندارد. ولی در رژیم های مستبد که راه های اعتراضات مردم مسدود و نارضایتی ها انباشته شده، حضور مردم در خیابان ها و میادین می تواند به سرعت به طغیان علیه حکومت تبدیل و برانداری و فروپاشی رژیم را نهائی کند.
در اعتراضات خیابانی اخیر اگرچه شدت و شتاب جنبش انقلابی بسیاری از عناصررژیم را به انتقاد از عملکرد حاکمیت در تقابل با خواسته های مبارزان کف خیابان واداشت اما سیاست رسمی و عملی به زعامت دیکتاتور فقاهتی در مواجهه با این جنبش اجرای سرکوب و اعتشاش نامیدن جنبش ازدرون بپاخواسته و اتصال آن به بیگانگان بوده است خامنه ای دیکتاتور خودباخته وفرماندهان سپاه که فساد مالی -اخلاقی سراپای وجودشان را فراگرفته با همراهی قوه قضائیه فاسدتراز سپاه ناتوان از مهار جنبش، به قتل عام آن روی آوردند .
آنچه رهبران جمهوری اسلامی را بوحشت انداخته حضور زنان و جوانانی است که ظاهرا دست پروده دوران نظام پرورشی همین رژیم بوده و حضرات بر این تصوربودند که آنان سکون را بر حرکت و سستی را برشتاب ترجیح داده اند؟! امروزه به عینه برای مبارزان خیابان مشخص شده تا زمانیکه نتوان به تظاهرات و راه پیمائی های میلیونی دست یافت ، کسب قدرت غیرممکن خواهدبود و این مهم نیز جز با ظهور یک تشکیلات سراسری منبعث از سازوکارهای نوین دوران فعلی نخواهدبود.
اگرچه گسترش و فشردگی حضورمردم در این تظاهرات مشابه تظاهرات و راه پیمائی میلیونی معروف 25 خرداد 1388 نبود اما شعار این تظاهرات نیز برخلاف آن راه پیمائی گدائی رای و صیانت و بازشماری صندوق های آرا نبود زیرا برای تظاهرکنندگان از روز اول مشخص بود که جز با تغییر رژیم و راندن مذهب به جایگاه باورشخصی امکان جایگزین مناسبی برای رژیم وجودندارد. آنچه ماموران سرکوب را غافلگیر و زمین گیر کرده بود نهراسیدن مبارزان از رویاروئی با مزدوران و به تمسخرکشیدن مرگ در راه خواسته های جنبش زن – زندگی -آزادی با نفی علنی اساس نظام سیاسی یعنی ولایت فقیه در قالب شعار مرگ بردیکتاتور بوده است. مهارت جان برکفان خیابانی در تداوم تظاهرات ها که با سرودهای نوین و ارائه ابزارهای هنری همراه بود با حمایت گسترده جهانی بویژه از طرف هنرمندان ، زنان و شخصیت های سیاسی همراه و شعر « برای همه..» جوان مبارز شروین حاچی زاده بعنوان تکلمه خوانندگان جهان برای حمایت از جان برکفان وحضور قدرتمند زنان در این جنبش که به خیابانها سرازیر شده بودند تبدیل شد .
بازتاب این جنبش انقلابی، ایرانیان مهاجر اعم از پناهندگان سیاسی ، دوستداران انقلاب و گروه های به خواب رفته سنواتی را به جنب و جوش درآورد که حاصل آن بزرگترین راه پیمائی سیاسی ایرانیان و خارجیان مهاجردر آلمان و متعاقب آن در کانادا، امریکا و فرانسه شد .در واقع جنبش مهسائی باعث جان گرفتن ایرانیان خارج کشور و باورداشتن باین که ما می توانیم گردید این تظاهرات ها افکار عمومی جهانیان را متوجه جنایات رژیم جمهوری کودک کش نمود و فشار مردم و نمایندگان مجلس های آنان محرک فشار بر دولت‌های این کشورها برای محکوم نمودن سیاست سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی گردید که هم اینک شاهد یک اجماع جهانی بر علیه رژِیم فاشیستی جهموری اسلامی می باشیم .مبارزان به خیابان امده بر اساس گفته برشت شاعرنامدار بر این باوربودند که : «آنکه می‌جنگد ممکن است شکست بخورد ولی آنکه نمی‌جنگد پیشاپیش شکست خورده است» لذا عزم جزم کرده بودند با پلیدی و دیکتاتوری بجنگند. جامعه درشرایط اسفباری قراردارد. نابرابری تشدید یافته حاصل مناسبات سرمایه داری سنتی عقب مانده که باعث تشدید تضاد بین دو طبقه اجتماعی اصلی جامعه سرمایه دار و کارگر گردیده و عملا گذار مسالمت آمیز از وضعیت اسفناک کنونی را غیرممکن ساخته است. تصویر نقاشی شده جامعه کنونی نبرد بین آزادی و استبداد و خودکامگی، جنگ بین زندگی و زیستن شرافتمندانه در مقابل نابودی تدریجی شهروندان و جامعه و امکان سقوط ماورائی کشوردر منطقه را نشان می دهد. این نقاشی که پرتره ان از دیماه 1396 شروع ودر شهریور 1401 درمعرض دید قرارگرفت مردم را از خانه ها به خیابان برای تعیین تکلیف با دیکتاتوری و استبداد کشانید. خیزشی که ظاهرآن « اعتراض به روسری و حجاب و سبک زندگی مربوط بود» ، اما در عمق خیابان ، مبارزینی را نشان دادکه با شعارها و مطالبات اقتصادی و سیاسی روشن، خواهان سرنگونی انقلابی نظام حاکم و استقرار نظمی نوین و متکی به رای و اراده آزاد خودشان هستند. تکوین شعارهای اولیه به « کرد، بلوچ، آذری ، آزادی برابری» و « نه سلطنت ، نه رهبری ، آزادی وبرابری» نشان داد که اتفاقا خواسته های معترضان ریشه در اعماق جان سوسیالیسم دارد . جوانان عاصی با نگاهی به اعتراضات پیشین دریافته بودند که انـقلاب اجـتماعی بـا انـقلاب و تـحول سیاسی مـتفاوت اسـت؛ یعنی تغییرات سیاسی تـنها منجـر بـه عـوض شـدن رژیم سیاسی و گـروه حـاکم منجـر میشـود، در حـالی که انـقلاب اجـتماعی عـناصـر زیربـنایی را هـدف گـرفـته و تـمام مـناسـبات اقـتصادي را تغییر میدهـد. لذا برآن شده بودن یکبار برای همیشه به تجربیات گذشته پایان داده ودگرگونی اجتماعی را شعارخودقراردادند.
از طرف دیگر شدت سرکوب که همراه با تجاوز به نوامیس بازداشت شدگان با استفاده از اخرین تکنیک های فشار و بازجوئی با نقش آفرینی سپاه تروریستی در مناطق کردستان و بلوچستان عملا باعث فرورفتن جنبش به محاق اندیشه تغییر وضعیت مبارزاتی و پوست انداختن شکل مبارزه فروبرده است .برای دستگاه حاکمیت با توجه به تجارب دهه شصت و تاسی از کشتارهای برون مرزی در عراق ، سوریه و یمن روشن شده که اگرچه این جنبش ممکن است در شرایط فعلی قدرت سرنگونی رژیم را دارا نباشد اما پتانسیل ذخیره شده آن و نیروئی که بازتولید خواهدکرد مانند بهمنی خواهد بود که دراثر کوچکترین تکانه ای امواج پوشیده را بسرعت به حرکت درخواهدآورد و گسل های زلزله سیاسی را فعال تراز قبل به پایه های رژیم برخورد خواهدنمود.
به نقل از فعالان سیاسی رژیم و اصلاح طلبان دیروزین و منادیان باصطلاح خشونت گریز مدافع ماندگاری هرچه بیشتر اسلام پوسیده ، این جنبش امکان بازگشت به نقطه صفرقبلی «25 شهریور 1401» را بکلی منتفی کرده و جامعه وارد فاز نوین براندازی نظام سیاسی حاکم شده است. مبارزان برای ورود به خیابان خواسته یا ناخواسته به این نتیجه رسیده بودندکه مبارزات خیابانی مجـموعـه اقـدامـاتی اسـت که هدف آن مخدوش کردن سـلطه گـروه حـاکم است. جامعه شناسی مبارزه از لـحاظ اجـتماعی، مـبارزان و خـواسـته هـایشان را در دینامیک قـدرت در جـایگاه افـراد اجـتماعی که پـذیراي این سـلطه نیستند قـرار می دهـد و نـه در جـایگاه فـرمـانـبران تـحت سـلطه. هـدف نـهایی این مبارزه کنونی تغییر نـظم مـوجـود و سـاخـتاري اسـت که این نـظم را حـفظ و پشـتیبانی میکند. امـا آیا این مـبارزه بـا خـواسـت و اراده جوانان جان برکف آمده صـورت گرفت و یا خود به خود در جریان تحولات اجتماعی -سیاسی و اقتصادی رخ داد؟. همه تحقیقات وتجربیات مبارزاتی تاکیددارند وقتی تـضادهـاي درون هـر جـامـعه شـدت گـرفـته و آشـتی نـاپـذیر می شـونـد، نیازمـند تـحولی اسـاسی اسـت که منجـر بـه تغییر و بـازتـعریف مـناسـبات درون آن اجـتماع شـود.در همین رابطه مبارزان جوان و زنان جان برکف در عمل یادگرفتند که تظاهرات بدون اعتصابات کارگری به پیروزی منجرنخواهد شد و در میانه مبارزه شعار « کارگر قهرمان ، اعتصاب ، اعتصاب» جایگزین شعارهای قبلی شده بود . تجربه زندان و هم بندی با زندانیان سابق سیاسی و آموخته های زندان خودنیز تاکیدی مجدد بر پیوند تظاهرات با اعتصابات کارگری و حضورفعال معلمان و کارمندان بنگاه های اقتصادی برای درهم ریختن منابع مالی حاکمیت منفوراست . لذا از هم اکنون جنبش باید بر مکعبی کثیرالاضلاع شامل جوانان جان برکف ، دانشجویان ، نفتگران مبارز، کانون بازنشستگان ، شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ، شورای اعصابات کارکنان دولت بویژه بانکها ، شوراهای کارکران و کارکنان کارخانجات ، بازماندگان جبهه و جنگ و خانواده شهدا ، کانون استادان دانشگاه های کشور ، کانون وکلای ایران، انجمن های دانشجوئی دانشکاه ها ، سندیکای شرکت واحد ، سنديکاى هفت تپه ، اتحاديه آزاد کارگران ايران، شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ، شورای سازمان دهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت ،شورای سازماندهی اعتراضات نفت ، شوراهای جوانان محلات ، مرکز همکاری احزاب کردستان، شوراهای مدارس ایران ، کانون نویسندگان و هنرمندان ، شورای اعتصابات کارکنان دولت، استوارگردد تا بتوان در گام های بعدی با تشکیل شورای سراسری اعتصابات و تظاهرات و راه پیمائی های میلیونی رژیم را بزانودر آورده و جمهوری دمکراتیک شورائی را میسرسازیم . ما نیک آگاه هستیم درشرایط استبدادی- فاشیستی جمهوری اسلامی امکان مبارزه بسیارسخت و نمی توان رهبران جنبش را پیش چشم رژیم قربانی کرد لذا ایجادوتشکیل یک سازمان راهبری سراسری در خارج که ریشه های آن در پیوند با داخل و مبارزان و زندان باشد تنها راه ممکن فعلی است. بنطر می رسد با توجه به سبعیت حیوانی رژیم در سرکوب جنبش، وجود یک ساختارسراسری « داخل و خارج» مشابه ساختار تشکیلاتی مبارزان ایرلندی شامل یک سازمان مخفی متکی بر نهادهای مدنی«شاخه سیاسی - شین فین » شبه علنی بیشتر کارساز باشد. علاوه بر این تصییه می شود با توجه به استفاده رژیم از ابزارهای الکترونیکی و ماهواره ای برای شناسائی مبارزان ،کوشش شود مبارزان با ماسک در تظاهرات ها شرکت نمایند و آگاهی های لازم برای ازکارانداختن دوربین های مخابرایت مستقر در اماکن تظاهراتی را کسب نمایند.
آنچه در این میان حیرت آورست سر بلندکردن خفته گانی است که سالیان متمادی بخصوص در خارج کشور به زدوبند و سرمایه گذاری در املاک و مستغلات و سهام مشغول بوده و یا پیوستن تعدادی از ورزشکاران و هنرمندانی که بعضا تا همین مدت پیش سردرآخوررژیم داشتند و امروز با پناهنده شدن به خارج داعیه رهبری جنبش را دارند. از دوران انقلاب نوعی چپ ستیزی دیوانه بار توسط نیروهای فاشیست ماب حزب الهی شروع که اتفاقا بنوعی توسط نظامیان و سلطنت طلبان و ساواکی ها دامن زده می شد اما به دلیل حضور قدرتمند چپ در دوران سرکوب شاهنشاهی و دوران تطاهرات درآغازراه بجائی نبردند اما بدلیل تشتت گروه های چپ و همراه شدن بخشی از انان با رژیم حاکم ، جمهوری اسلامی ایران موفق شد ازبعد انقلاب نیروهای چپ را یکی پس از دیگری به گونه‌ای وحشیانه سرکوب که اوج آن بمباران کردستان بود. در این سرکوب رژیم از نیروهای باقیمانده سلطنت طلب در ساواک و سازمان ضداطلاعات ارتش به زعامت تیمسارشاهنشاهی و رفیق شفیق اعلیحضرت حسین فردوست و همچنین تیمسارکاوه معاون اطلاعات خارجی ساواک بهره کامل برده بود . درشرایط کنونی که سلطنت طلبان که بوی گوشت به مشامشان خورده و ازلانه های کذائی خودبیرون امده و باتکراروتاکید برقراری مجدد سلطنت مجددا شعارهای چپ ستیزی دامن زده شده و حتی با شعارهای « مرگ بر سه فاسد ، چپی ، ملا ، مجاهد » نوید قتل عام چپ ها را می دهند . اینان که عمدتا عناصر مجهول الهویه هستند فراموش مرده اند که آب رفته به جوی باز نمی گردد . البته جهت اطلاع آنان تاریخ نشان داده که در دوران ناپلئون سلسله سلطنت بوربورن ها که با انقلاب ساقط شده بودن بکمک نیروهای خارجی مجددا بقدرت رسیدند و آن چنان قتل عامی به راه انداختند که تاریخ شرمسار سلطنت آنان شد و مجددا بزباله دان تاریخ انداخته شدند. درعصرحاضر تنها نمونه بازگشت به قدرت خوان دومینگو پرون ژنرال و سیاستمدار آرژانتینی بود که سه بار به عنوان رئیس‌جمهور آرژانتین انتخاب شد. او طی یک کودتای نظامی در سال ۱۹۵۵ از کار برکنارولی مجددانه در سال ۱۹۷۳ به قدرت بازگشت و تا پیش از درگذشتش در ۱۹۷۴ و جانشینی همسر سومش ایزابل پرون به جای او، شش ماه در قدرت بود.پرون و همسر دومش اوا ، برخلاف شاه نزد بسیاری از مردم محروم و ستمدیده آرژانتین محبوبیت گسترده‌ای داشتند و تا به امروز هم چنان به عنوان نماد حزب پرونیست شناخته می‌شوند. پیروان پرون‌ها تلاش های آنان را برای محو فقر و تکریم کارگران می ستایند، پرون ها نام خود را به جنبش سیاسی شناخته شده به نام پرونیسمو دادند که در آرژانتین امروز عمدتاً به وسیله حزب عدالتخواه نمایندگی می‌شود. سلطنت طلبان بدانند که پرون دیکتاتوری مشابه اعلیحضرت شما نبود و طرفداران او در بین توده های فقیروکارگر بودند تا خوش نشینان نظامی و ساواکی های دست به خون مردم آغشته .
از دیدگاه جنبش انقلابی مردم ایران ، ما به هرآن کس که از رژیم جداشود و به صف مردم به پیوندد خوشآمد می گوئیم اما آنها فراموش نکنند که زمانی که درصف مقابل بودند یا بقول خودشان در ته صف قرارداشتند بسیاری از مبارزان کشور تاوان سنگینی برای مقابله با رژیم ددمنش جمهوری اسلامی پرداخت کرده اند. خوشبختانه عصر اطلاعات و شبکه های اجتماعی مانع پنهان کاری فرصت طلبانی است که دیرآمده اما می خواهند بررخش انقلاب سوار شوند . ما یکبار در انقلاب 1357 چوب ندانم کاری خودرا خوردیم و دیرآمدگان سفره انقلاب را دروکردند و پاداش انقلابیون دهه شصت با اعدام های جمعی و گورهای دسته جمعی پاسخ دادند که آمارنشان می دهد برخی از این گروه ها و اشخاص وکالتی اساسا یا نبودند و یا فرصت طلبانه از وحشت در پستوهای خارج زندگی را ترجیح دادند.
روی سخن ما در این پایانی با جنبش چپ برآمده از صف درازای انقلاب از مشروطیت تا کنون است . همان طوریکه مشاهده می گردد علیرغم مشارکت و خوشنامی و نداشتن تهدید از طرف مذهبی ها در انقلاب 1357 آن چه از فردای انقلاب نصیب چپ شد جز اعدام و تیرباران و سرکوب و پناهندگی نبود .یعنی دستخوش آن همه مبارزات سازمانی، ازبین رفتن عموم کسانی شد که غم ایران و انقلاب را در سینه داشتند .حال مشتی فرصت طلب که خودرا سلطنت طلب و طرفدار نظام پادشاهی می خوانند و ظاهرا تقاضای همکاریشان از طرف رژیم جمهوری اسلامی پذیرفته نشده این روزها در شبکه های اجتماعی « چرا که آنان اساسا در ایران حضورندارند» با دشمنی هیستریک ، شعارهای چپ کشی سرداده و در برخی تظاهرات های خارج کشور آکسیون های نیروهای رادیکال را برهم می زنند و خواستار چوبه های دار برای مبارزین انقلاب 1357 به ویژه چپ ها کشیده اند . زهی خیال باطل ؟! توگوئی که سلطنت انان برقرارشده و قرارست انتقام کسان فراری خودرا ازما بگیرند. اینان غافل هستند همین حضور فقط رسانه ای انان مدیون مبارزانی است که عموما توسط فرزندان برومند نسل قبلی صورت گرفته است. برای یافتن این ادعا هیج شعاری بهتراز « نه سلطنت نه رهبری ، دمکراسی برابری » نیست که درمیان مبارزان تهران ، کردستان و بلوچستان گوش فلک را کرکرده اما ظاهرا این حضرات آن چنان به موسیقی کلاسیک پناه برده اند که دجار پارگی پرده گوش شده و قادر به شنیدن شعارهای کف خیابان نیستند . این افراد توجه ندارند اگر در چند تظاهرات سال 1398 شعار«رضاشاه، روحت شاد » داده شد نه در طرفداری از حکومت رضاشاه بلکه در مخالفت با حکومت اخوندی بوده ریرا تظاهرکنندگان تصور می کردند رضاشاه روحانیون را سرکوب کرده است ؟ آنان نمی دانستند که رضاشاه بر خلاف سلف ترک خود آتـاتورک برای کسب قدرت ناچارشد با سر آغشته به گل و لای در مراسم مذهبی شرکت کند تا سلطنت را حفظ نماید ، امری که آتاتورک عار داشت انجام بدهد. در همین راستا و با نگاهی برگرفته از تجربیات کشورخودمان در دهه 1332 و 1357 و برای تعمیق جنبش کنونی و حمایت از جان برکفان زندانی و منتظران فرصت برای تسخیر مجدد خیابان ها،و برافراشتن بیرق چپ نیرومند که در فردای سرنگونی مجددا قتل عام نشویم و بتوانیم حداقل بخشی ازقدرت را تشکیل دهیم ، چپ باید خود راسا علمدار تشکیل یک جبهه متحد
« اپوزیسیون سازماندهی شده» برآید اما قبل از تشکیل این جبهه ایجاد یک اتحاد سراسری از گروه ها و سازمانهای چپ «ونه کاغذی که بسیارند» ضرورت و الزام دارد چرا که اگر چپ نتواند دردرجه نخست خود اتحاد خاص خودرا تشکیل دهد در هر ائتلاف یا جبهه ای وارد شوددرآن مضمحل و اسیر خواسته هابی بورژوائی خواهدشد .نگاهی منصفانه وواقع بینانه برجریانات چپ که اساسا در خارج کشور« به استثنای احزاب کردستانی» حضوردارند نشان می دهد که چپ تشکیلاتی و غیرتشکیلاتی خارج شامل « سازمان راه کارگر،سازمان اتحاد فدائيان کمونيست ،سازمان کارگران انقلابی ایران « راه کارگر» ، حزب کمونيست ايران ،اتحاد سوسياليستى کارگرى ،سازمان فدائيان اقليت ،اتحاد سوسیالیست های خاورمیانه، سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت ،سازمان اتحاد فداییان خلق ایران ، چريکهاى فدايى خلق ايران ، حزب کمونیست کارگری ایران ، شورای نمایندگان احزاب سازمان ها و… چپ وکمونیست ، هسته اقلیت ، حزب حکمتیست«خط رسمی» ، حزب حکمتیست ، حزب توده ایران ، جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان ، فرقه دموکرات آذربایجان حزب دموکرات کردستان ایران، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران ، حزب کومه له کردستان ایران ، حزب آزادی کردستان ،سازمان خبات انقلابی کردستان، حزب حیات آزادکردستان ، جنبش آزادیبخش ملی آذربایجان جنوبی ، جبهه متحد کرد،حزب سبزهای ایران ،گرایش مارکسیست های انقلابی ایران ، روند سوسیالیستی کومله ،سیمای سوسیالیسم ، حزب رنجبران ايران ، توفان، حزب کار ايران ، حزب کمونیست ایران« م.ل» ، شورای موقت سوسياليست های چپ ايران ، حزب سوسياليست ايران ، حزب سبزهاى ايران ، لیبرال دمکرات های ایران ، فوروم اجتماعى ايران ،جبهه متحد بلوچستان جمهوری خواهان » می باشند . خوشبختانه مدتی پیش شاهد ائتلاف سه جریان کومله ، اتحاد دو بخش حزب دموکرات کردستان ایران ، اتحاد حزب کمونیست و سازمان انقلابی کارگران « راه کارگر» ، اتحاد جمهوری خواهان ،است که با تشکیل « شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست» عملا بخشی از خواسته مارا پوشش داده شده است..
بنطر ما تعداد قابل توجهی از این گروه و سازمان های نام برده شده ، فردی هستند و شاید تعداد اعضای آنها به تعداد انگشتان دست هم نرسد لذا باید با واقع بینی و درک ضرورت فرآیند انقلاب دست از خودباوری های کاذب برداشته و به نزدیکترین جریان منسوب بخود وارد اتحاد شوند و سپس جریانات بزرگتر حول محورهای زیر اتحاد بزرگ چپ سوسالیستی را تشکیل دهند:
مرحله اول- تشکیل اتحاد سراسری چپ ایران -شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست --برای موارد زیر
الف -سرنگونی نظام جمهوری اسلامی
ب-برقراری جمهوری دمکراتیک شورائی متضمن حداقل مواردزیر:
۱-ماهیت سوسیال دمکراسی حکومت با تاکید اصل جدائی دین از سیاست و حکومت و فدرالیسم قومی - منطقه ای
۲-رابطه حسن همجواری با همه کشورهای دنیا به ویژه کشورهای منطقه
۳-برقراری آزادیهای سیاسی – اجتماعی و فرهنگی برای همه شهروندان با هر دین ، مذهب و مرام و عقیده
۴-آزادی مطبوعات و رسانه ها
۵-برقراری نظام عادلانه مزد برای کارگران و زحمتکشان و ایجاد سیستم تامین اجتماعی و پوش سلامت عمومی
۶-برقراری تناسب منصفانه همه مناصب کشوری بین زنان و مردان و تاسیس وزارت زنان بطوری که ایران انقلابی در جهان بتواند مظهر عدالت جنسیتی در حاکمیت شود.
۷-حمایت کامل از اتجادیه ها ، سندیکاهای کارگری ، معلمان و بازاریان
۸-برقراری نطام آموزش اجباری تا مقطع دیپلم و آموزش رایگان تا مرحله دکترا و لغو سهیمه بندی های
9- برچیدن دکان روحانیت و آموزش آنان برای حقوق شهروندی وتمرکز این امور زیرنظر دولت انقلابی
۱0-به رسمیت شناختن قانونی حق اعتراض ، حق اعتصاب برای هگان
۱1-لغو آموزش های دینی در مدارس زیرا باورهای مدهبی امری شخصی تلقی خواهدشد.
نکته مهم دیگری که رفقای چپ باید بدان توجه خاص نمایند حضور اکثریتی ها و توده ای ها با هرتفکری با توجه به سابقه ننگین چندساله همکاری با جمهوری اسلامی – علیرغم ضرباتی که بعدا بر انها نیز واردشد - در هر اتحادی می تواند صدمات حبران ناپذیری بر ماهیت اتحاد و اعتبار چپ وارد آورد. ممکن است سئوال شود ما از یکطرف حتی جداشدگان از رژیم را در جبهه انقلاب پذیرا هستیم پس چرا در مقابل ورود و یا علاقمندی اکثریتی ها و توده ای موضع گیری قبلی داشته باشیم. تاکید جنبش انقلابی مردم ایران مبنی برورود این دو گروه در اتحادچپ می باشد اما الزاما به معنی عدم ورود آنان به جبهه انقلابی سرنگونی جمهوری اسلامی نمی باشد و چنانچه درآن جبهه رای به ورود اینان داده شود قابل تامل است .

در مرحله دوم پس از تشکیل اتحادسراسری چپ، بایددرصدد تشکیل یک جبهه فراگیر برای دوره گذار به قصدسرنگونی رژیم که رئوس ائتلاف برای ورود به این جبهه می تواند شامل مواردزیرباشد:
الف- سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی
ب- برقراری یک نظام برآمده از مجلس موسسان با خواست مردم متضمن جدائی دین از سیاست و حکومت
بنطر جنبش انقلابی مردم ایران سازمان ها و نهادهای زیردرداخل و خارج کشوروجوددارند که دارای پتانسیل و توان مشارکت در سرنگونی نظام جمهوری اسلامی رادارند :
« انجمن های دانشجوئی دانشکاه ها ، سندیکای شرکت واحد ، سنديکاى هفت تپه ، اتحاديه آزاد کارگران ايران، شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ، «شورای سازمان دهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت ،شورای سازماندهی اعتراضات نفت ، شوراهای جوانان محلات ، مرکز همکاری احزاب کردستان، شوراهای مدارس ایران ، کانون نویسندگان و هنرمندان ، شورای اعتصابات کارکنان دولت، شوراهای کارکران و کارکنان کارخانجات ، بازماندگان جبهه و جنگ و خانواده شهدا ، جمعی از دمکراسی خواهان آذری؛ کانون استادان دانشگاه های کشور ، کانون وکلای ایران ، هواداران جبهه ملی ایران ، کانون نویسندگان ایران ، کانون نویسندگان ایران «در تبعید » ، كانون زندانيان سياسي «در تبعيد » ، حزب سکولاردمکرات ایرانیان ، اتحادجمهوری خواهان ، همبستگی جمهوری خواهان ، سازمان های جبهه ملی ایران در خارج کشور، حزب سوسیال دمکرات و لائیک ایران ، سازمان سوسیالیست های ایران ، انجمن پادشاهی ایران ، حزب مشروطه ایران « لیبرال دمکرات »، فرشگرد،
ما بر این عقیده هستیم که سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت بدلیل خودمحوری محض و تفکر حاکم برآن اگرچه حاضر به مشارکت در جبهه انقلابی نخواهدبود اما توان و ظرفیت بالائی را درشرایط سرنگونی خواهدداشت .

برای یادآوری و درنظرداشت توازن نیروها باید تاکید نمائیم گروه بندی اصلی سازمان ها و احزاب طرفدار جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی نیز در قالب تشکل های زیر تبلوردارند «جامعه روحانیت مبارز ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ،حزب مؤتلفه اسلامی ، جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی ، جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی ، جبهه پایداری انقلاب اسلامی ، جامعه اسلامی مهندسین ،انجمن اسلامی پزشکان ایران ، جامعه زینب، فدائیان اسلام ، حزب تمدن اسلامی، جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی ، ، حزب سبز ایران، جمعیت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی ، مجمع روحانیون مبارز،حزب اعتماد ملی،حزب جمهوریت ایران اسلامی، حزب اسلامی کار، سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی ، حزب ندای ایرانیان ، حزب اتحاد ملت ایران اسلامی ، مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران ، مجمع نیروهای خط امام ، حزب همبستگی ایران اسلامی ، حزب مردم‌سالاری، حزب اراده ملت ایران، جمعیت زنان جمهوری اسلامی ، مجمع اسلامی بانوان ، خانه کارگر ، کارگزاران سازندگی ، حزب اعتدال و توسعه ، حزب مستقل و اعتدال ایران ،حزب اسلامی رفاه کارگران » قراردارند که در شرایط انقلابی و گسترش شبکه انقلاب برخی از این جریانات عملا منحل یا منفعل خواهندشد اما تعدادی دیگر داعیه و ادعای حضورفعال را خواهندداشت
بدون شک تا زمان سرنگونی رژیم ماشین سرکوب رژیم کماکان سپاه پاسداران باتفاق ارتش خواهندبود که احتمال ریزش نیرودر ارتش بیش از سپاه اما ریزش در سپاه معنی دار خواهد بود و تاثیر بیشتری نسبت بریزش در ارتس بهمراه خواهدداشت .
در خاتمه پیش بینی جنبش انقلابی مردم ایران با توجه به توازن فعلی قوا ووضعیت داخل کشور می تواند شامل پنج گزینه زیرباشد.
1- سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و کسب قدرت توسط جبهه انقلابی فوق الاشاره بشرط تشکیل
2- مرگ خامنه ای و کسب قدرت توسط سپاه پاسداران و بیرون راندن تدریچی روحانیون و برقراری برخی آزادی های اجتماعی نطیر بی حجابی و استقرار حکومتی شبیه بعثی ها یا پاکستان و حل مشکل تحریم با امریکائی ها در یک دوره کوتاه پس ازکسب قدرت « چنین حکومتی با روسیه نیز روابطی دوستانه خواهدداشت »
3- مرگ خامنه ای وکسب قدرت توسط مجموعه ای از سپاه+ برخی اصلاح طلبان و برخی اصلاحات قانون اساسی و رفع تحریم با امریکا
4- سرنگونی جمهوری اسلامی توسط ائتلافی از سلطنت طلبان و باندهائی از سپاه پاسداران به همراهی مراجع تقلید که در این حالت همان قانون اساسی قبل انقلاب جاری و هرگونه فعالیت چپ ممنوع خواهدبود مگرچپ وابسته
5- سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و کسب قدرت مشارکتی توسط مجاهدین خلق + سپاه پاسداران با یک قانون اساسی بظاهر متفاوت و جایگزینی صفت رهبری به جای ولایت فقیه


سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران
برقرارباد اتحاد سراسری نیروهای چپ ایران
پیش بسوی تشکیل جبهه متحدانقلابی
سی ام دیماه 1401