خدامراد فولادی: پلمیک ِ نقادانه با آقایان عباس منصوران ،بیژن نیابتی و یاشار سهندی

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

یک مشکل ِ جامعه های تحت ِ حاکمییت ِ استبداد که ناشی ازعملکرد ِسیاسی- مناسباتی ِخود ِاستبداد است فرقه گرایی است. چراکه این استبداداست که با بستن ِ فضای جامعه بر بحث و تبلیغ و ترویج ِ نظرهای مختلف و متفاوت و نقد ِ به موقع ِ این نظرها، و نیز محروم نمودن ِ جامعه از آزادی های سیاسی و گفتمانی میان ِگرایش های گونه گون ِسیاسی عقیدتی، شرایط را برای پیدایش ِ فرقه های مخفی کار و ازجمله فرقه های متنوع ِ لنینیست فراهم نموده است. درواقع فرقه سالاری ِ اقتدارگرا یک عامل ِ تداوم ِ چرخه ی استبداد و باز تولید ِآن در جامعه ی محروم از آزادی های سیاسی است.

در چنین فضای بسته ی غیر ِ دموکراتیکی طبیعی است « آن که بام اش بیش برف اش بیش تر» باشد. یعنی آن که هم خارج از کرد وکارهای این فضای محدود و محصور درانواع ِمحرومییت های رسانه ای اعم از نوشتاری و گفتاری است، هم دموکراسی و آزادی های سیاسی به قدر کافی دارد، هم امکانات رسانه ای – تبلیغی و ترویجی به اندازه ی نیاز برای اش موجوداست، از موقعییت ِ موجود به نفع ِ فرقه و گرایش ِ سیاسی ِ خویش بهره برداری نموده و تلاش خواهد کرد مواضع ِ سیاسی- عقیدتی ِ خود را هرچند درمغایرت با نیاز ِ و مطالبه ی تاریخی ِ شهروندان ِ این جامعه باشد، به عنوان ِ آگاهی های راستین و مطلوب جا بیاندازد، یا در واقع به جامعه ی محروم از دموکراسی تحمیل کند. با این نگرش و رویکرداست که فرقه سالاران ِ رنگارنگ دربزنگاه های تاریخی نظیر ِخیزش ِ همه با همی ِ دموکراسی خواهانه ی کنونی در ایران، به جای آن که خود را با مطالبه های تاکنون تحقق نیافته و به تاخیر افتاده ی شهروندان موافق وهمسو نمایند، برعکس،تلاش می کنند با تبلیغات ِ فرقه ای والقای آگاهی های دروغین ، اولن میان ِ خیزشگران ایجاد ِ تفرقه کنند و ثانیین تا آنجا که می توانند جامعه را در نیات و مقاصد ِ محدودنگرانه و تمامییت خواهانه و قدرت طلبانه ی خود شریک نمایند. برای اینها، در هنوز بر همان پاشنه ی 1357 وحتا پیش ازآن می چرخد. یعنی وضعییتی که خمینی ِدرتبعیدازنبود ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی در ایران سوء استفاده کرد و خود وایدئولوژی ِواپسگرای اسلامی اش رابه عنوان ِ نجات دهنده ی مردم به جامعه ای که نخستین و ضروری ترین نیازاش آزادی های فوری و بی قید و شرط ِ سیاسی وهمترازسازی ِ اقتصادی- اجتماعی ِ خود با جامعه های پیشرفته بود تحمیل نمود. درحالی که اگر آزادی های نامحدود ِ سیاسی و خصوصن آزادی ِ اندیشه و بیان ونقد ونقادی ِ نظرات و ایده های مختلف وجود داشت او ودارودسته اش هرگز قادربه تحمیل ِ کیش ِ شخصییت پرستی و استبداد تازه نفس ِ فردی- دولتی شان به جامعه نمی شدند.
خیزش ِامروزین اگرچه به لحاظ ِ اصلی ترین مطالبه اش یعنی دموکراسی ِ دورانی ادامه ی همان خیزش ِ مصادره شده ی 57 توسط خمینی و دارودسته ی راهزن و فریبکار ِاواست، اما چنان که از نیروها و شعارهای راهبردی ِ غیر ِ فرقه گرایانه ی تاکنونی اش پیداست با آن یکی یکصد و هشتاد درجه تفاوت ِ رویکرد ِ هم عقیدتی و هم سیاسی دارد. به این دلیل که می داند مطالبه ی محوری اش آزادی های فردی و اجتماعی است که جز با نابودی استبداد ِ نظامی پاده گانی ِ حاکم و تحقق ِ دموکراسی سیاسی دست یافتنی نیستند. ضمن ِ آن که سوژه ی انسانی ِ این خیزش با دراختیار داشتن و بهره مندی از امکانات ِ ماهواره ای و تلویزیونی و نیز رسانه های اینترنتی موقعییت و امکان های بسیار بیشتری از سوژه ی 57 دارد که مانع هدر رفتن ِ نیروی بالقوه و بالفعل ِ او برای تحقق ِ مطالبه اش می گردد. سوسیال دموکراسی ِ تکامل گرایانه ی مارکسیستی ِ مختص ِ جامعه های تحت ِ حاکمییت ِ استبداد ِ پدرشاهی نیز در چارچوب ِ همین یاری رسانان و آگاهی دهنده گان به شهروندان ِ دموکراسی خواه قرار دارد که به روش های مختلف و درحد ِ امکان های ابزاری و رسانه ای ِ موجود و در اختیار باید به وظیفه ی تاریخی دورانی ِ خویش عمل کند. همچنان که مارکس در انگلیس ِ پیشرفته مدافع ِ سوسیالیسم و سوسیالیست هابود،اما درآلمان ِعقب افتاده و گرفتار ِ حاکمییت ِ استبدادی ِ آن زمان مدافع ِ سوسیال دموکراسی و سوسیال دموکرات ها. یعنی درست بر خلاف ِلنینیست های ایرانی که درکشورهای پیشرفته زنده گی می کنند اما خواهان انقلاب ِ سوسیالیستی( کارگری به ادعای خودشان) درایران ِتوسعه نیافته- یا کم توسعه یافته- هستند! ( این موضعگیری های متفاوت با مطالبه های یک سان یعنی: تطبیق دادن ِ آگاهانه و شناخت مندانه ی خود با شرایط ِ مشخص ِ جامعه ی معیین، که روش ِ مارکس و مارکسیست هاست در یک سو، و تطبیق دادن ِ خیالبافانه و ذهن گرایانه ی هرجامعه ای باهرشرایطی با میل و اراده ی معطوف به قدرت ِخود که روش ِ لنین و لنینیست ها در سوی دیگر است. ازاین رو،می توان گفت: خیزش ِهمه باهمی ِکنونی ِشهروندان ِ ایرانی علیه ِ استبداد ِنظامی پاد گانی با هدف ِبرقراری ِدموکراسی ِ دورانی ، معیار ِنمونه وار ِ تشخیص ِ شناخت مند ِ مارکسیسم از تشخیص ِ ذهنگرایانه و خیالبافانه و اراده مندانه ی لنینیسم هم هست.).
فرقه سالاران ِ در کمین ِ قدرت هنوز هم در فاز ِ « انقلاب یعنی من» ِ خود و تشکیلات شان هستند و از این رو با خیزش ِ همه با همی ِ شهروندان به دلیل وحدت ِ مطالباتی و عملی شان که در تضاد با انحصارطلبی و تمامییت خواهی ِآنهاست دشمنی می ورزند و به آن انواع ِ اتهام ها ودشنام هارا روا می دارند.
در میان ِ فرقه گرایان ِ ایرانی تشکیلات های موسوم به « چپ» یاهمان لنینیست ها حساب وجایگاه ِ ویژه ای برای خود بازکرده اند. تشکیلات هایی که ضمن ِ داشتن ِ خصوصییات ِ مشترک،اختلاف نظر ِ در حد ِ ضدییت نیز با یکدیگردارند. خصوصییات ِ مشترک نیز دراصول ِ اعتقادی ونظری ِ آنهاست. نخستین و اصلی ترین خصوصییت ِ مشترک آنچنان که از عنوان ِ شان پیداست، همه پیرو ِ اندیشه و عمل ِ لنین اند. دوم این که برخلاف ِ ادعای شان هیچ کدام پیرو ِ اندیشه و عمل ِ مارکس نیستند. زیرا مارکس نه تنها فرقه ساز و فرقه گرا نبود بلکه به شدت با این گرایش ِ تفرقه افکنانه میان کارگران مخالف و آن را محکوم می کرد( بخوانید نظرات ِ مارکس را در نقد ِ فرقه گرایی ِ پرودون که شباهت تام وتمامی داشت با فرقه گرایی ِ لنین و لنینیست ها، در فقر ِ فلسفه و یا مکاتبات اش با سوسیال دموکرات های آلمان.). سوم این که همه بدون ِ استثنا به دنبال ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی اند. با اینهمه،سوآل این است که این فرقه ها با این اشتراک ِ نظرها پس چرا با هم متحد نمی شوند و اختلاف شان بر سر ِ چیست؟ پاسخ این است: بر سر ِ همان چیزی که بعد از مرگ ِ لنین میان ِ رفقای حزبی- تشکیلاتی ِ او به وجود آمد به طوری که سایه ی یکدیگررا با تیرمی زدند:رهبری! چه رهبری ِتشکیلات پیش از کسب ِ قدرت ِ سیاسی، و چه رهبری ِحزب ودولت بعدازکسب ِقدرت ِسیاسی . یعنی همان خصوصییتی که به آن توتالیتاریسم یا تمامییت خواهی چه به صورت ِ فردی و چه به صورت ِ تشکیلاتی گفته می شود.( بعداز مرگ ِلنین، استالین بود که باتار و مارکردن ِ « رفقا» پیروزمند ِ جنگ ِ قدرت و رهبری از میدان بیرون آمد. دقیقن همان اتفاقی که بلافاصله پس از مرگ ِ مائوتسه تونگ در چین افتاد و« رفقا» به جان ِ هم افتادند و دن سیائو پین با ازمیدان به در کردن ِ سایر ِرفقا رهبری ِحزب و دولت را از آن ِ خود کرد. یا باز همان اتفاقی که بعد از مردن ِخمینی افتاد ودارودسته ی او به جان ِهمدیگر افتادند و چندتن کشته و خانه نشین و حصر ِ خانه گی شده تا یکی که اتوریته ی فرقه ای تشکیلاتی ِ بیش تری از بقیه داشت ازدرون ِ سازوکار ِ پنهان کار ِفرقه سالاران، پیروز ِ جنگ ِ تن به تن بیرون آمد!). این اتفاقات همه بیانگر ِاین واقعییت است که فرقه سالاری چه بر قدرت و چه درقدرت سرانجام ِ خوشی نه برای خود ِ فرقه و نه خصوصن برای جامعه ی زیر ِ سلطه ی حاکمییت اش نخواهد داشت و فرقه سالاران سرانجام از یک سو به جان ِ همدیگر و از سوی دیگر به جان ِ شهروندان ِ دموکراسیخواه خواهند افتاد تا بقای خود و رژیم شان را تامین و تضمین کنند. این آن واقعییتی است که ما ایرانی ها باید در خیزش ِ کنونی پیش ِ چشم داشته باشیم و نگذاریم فرقه سالاران پازل ِخیزش ِیکپارچه را تکه تکه کرده وتکه های پازل ِازهم گسیخته را به مثابه ِ غنیمت ِ جنگی میان ِ خود تقسیم کنند.
با این زمینه ی شناخت، نظری می اندازیم مستند و مختصر به واکنش ِ لنینیست ها به خیزش ِ اخیر که موقعییت ِ مناسبی است برای محک زدن و ارزیابی ِ ادعاهای فرقه سالاران در باره ی شرایط ِ ایران. به همین منظور من سه نویسنده ی احتمالن از سه جریان ِ مختلف را – آنچنان که از تحلیل های شان بر می آید- برگزیده ام تا ببینیم درک و برداشت شان از مشکلات و نیازهای« این جامعه» تا چه اندازه با واقعییت های موجود وخصوصن خیزش ِ مطالبه گر ِ کنونی خوانایی دارد: آقایان، عباس منصوران، بیژن نیابتی و یاشارسهندی.
ادامه دارد