شباهنگ راد: جامعهٔ اعتراضی و مبحثِ رهبری[نیز نظری کوتاه به نظر حمید تقوائی و اشرف دهقانی]

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

بازشناسی موقعیت جامعه و رهبری می‌تواند مفید واقع شود و چشم‌اندازهای روشن‌تری را ترسیم کند؛ شوربختانه مدتِ طولانی است مفهوم و جایگاه تحرکِ کمونیستی و اعتراضات توده‌ای جابه‌جاشده است. زمانی نیرو و سازمانِ کمونیستی موتور و نیروی محرکه اعتراضات کارگری و توده‌ای بود و چند دهه‌ای است مشوق «چپِ» خارج از کشور، جنبش‌های اعتراضی داخل شده است. به دنبال جستار، باطل سازی آنچه هفت و هشت هفته سرتاسر جامعه را فراگرفته است، نیست، بلکه دریافتِ کمونیستی به‌منظور برون‌رفت از ستمگری حاکم است.

در هر حال نه‌تنها جامعهٔ ایران بسا که تمامی جامعه‌های طبقاتی با چنین مقوله [در برهه‌ای از تاریخِ مبارزاتی – اعتراضی] روبرو خواهند شد و راه گریزی برای حاکمانِ زورگو و سودجو نیست. با این توضیح که جبرِ و آزار سیاسی – اقتصادی آن‌قدر بالا و بی‌رحمانه است که مجالی برای سکوت، در خود بودن و تمکین در برابر بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌ها نمی‌گذارد. همان مواردی که جامعهٔ اعتراضیِ ایران با آن‌ها رودررو و نیز خیلی قبل‌ترها، از بعضاً موانع عبور کرده است. ولی دریغا دردِ کهنه بر شانهٔ اعتراضات زنان و دختران، دانشجویان و دانش‌آموزان، کارگران و زحمت‌کشان سنگینی می‌کند و همچنان با تیرگی رهبری روبرو است. بدین‌سان این بار هم مثل دفعه‌های قبل، جدالِ سرانجامی و نا سرانجامی جنب‌وجوش رنان و دختران، جوانان، دانشجویان، دانش‌آموزان و دیگر توده‌های محروم، به تمِ اساسی و به سر تیتر وظایفِ «چپ» خارج از کشور و ازجمله وابستگان به‌نظام پیشین، دیگر عناصر و دسته‌های متعلق به سرمایه و مخالفین حکومت‌های پیشین و فعلی تبدیل‌شده است. منتها آنچه در این بخش مدنظر است، گذار کوتاه به وضعیتِ اعتراضات کنونی و متعاقباً آیندهٔ پیشارو آن است؛ ورود به بعضاً ناروشنی‌ها و کمبودهای موجودِ مبارزاتی در برابر نظام سراپا مسلح است؛ نیز ورودِ مختصر به تقلا دار دسته‌های وابسته‌ای است که با یاری و با حمایت مالی - تبلیغاتی منصوب کنندگانِ سران کنونی به میدان آمده‌اند و مدعی «رهبری» اعتراضات عمومی داخل‌اند.

قبل از ورود به اصلِ مسئله [یعنی به فقدان رهبری سالم و چگونگی بازنمایی چپ در درون]، این حرف تازه و غیرمعمول نیست که اعتراضِ میلیون‌ها انسان در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظایر این‌ها، قابل دفاع و حمایت است؛ حرف تازه و بی‌واسطه نیست که وضعیت کنونی حاصلِ چهار دهه زیاده ستانی و زورگویی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی در برابر جوانان و توده‌های ستمدیده است؛ نیز حرف تازه‌ای نیست که موقعیت متزلزل [فعلی] نظام جمهوری اسلامی سابقهٔ تاریخی دارد و حاصلِ مقاومت، پایداری و عکس‌العمل هزاران کمونیست و مبارز در میدان‌های متفاوت طبقاتی، از زندان، کردستان و ترکمن‌صحرا گرفته تا ایستادگی زنان و دختران در برابر سیاستِ «حجاب اجباری» و همچنین صدها دانشجوی مبارز و مخالف در مقابل قوانین دست‌وپا گیر نظام در میدان‌های آموزشی است. در یک‌کلام اوضاع کنونی، دنبالهٔ پُروسهٔ اعتراضات دهه‌های پیشین است و بنابراین هر نوع جداسازی و یا بی‌ربطی آن با گذشته، غیرمنطقی، پرده‌پوشیِ نقش و جایگاهِ اعتراضات هزاران کارگر، زحمت‌کش، رنان و دختران، دانشجویان و دانش‌آموزان و به‌ویژه بی‌علاقگی به رشد اختلافات [تضاد بین جامعه و مردم با سران حکومت] است. بیشتر این‌که جنب‌وجوش‌های فعلی و به خیابان آمدن نسل دههٔ هشتاد، نه خارج از مدار مبارزهٔ طبقاتی [دهه‌های قبل] و نه بی‌ربط با تلاش‌های ممتد زنان و دختران و جوانانِ گذشته است؛ نسل دههٔ هشتاد در میدان حضور یافت و به جنگ تن‌به‌تن با سرکوبگران نظام پرداخت به این دلیل که نسل‌های قبل از آن، حکومت‌مداران و دولت‌مداران را در میدان‌های متفاوت به چالش کشیدند؛ مخالفت‌ها از مرز نودونه درصدی گذشته است به این دلیل که نظام فاقد پایگاهِ اجتماعی اوایلِ بر سرکار گماری‌اش و دههٔ شصت شده و نیز در موقعیت شکننده‌تری قرارگرفته است، در حقیقت هم اعتراضات کارگران، زحمت‌کشان و جوانان مدارجِ سیاسیِ بالاتری را طی کرده‌اند و هم تضادِ درون حاکمیت و شکاف طبقاتی گسترده و گسترده‌تر شده است. بدین‌سان اعتراضات کنونی محصولِ وضعیت اسف‌بار دست‌ساز حکومت‌مداران و دولت‌مداران در بیش از چهار دهه است. مردم به خیابان‌ها سرازیر شده‌اند که انتخابی به‌غیراز آن در مقابلشان – نبود و - نیست؛ خیابان‌هایی که به امیدِ زندگیِ درخور انسانی و نیز به سنگرِ پایانی ظلم و جور حاکمان ایران تبدیل‌شده‌اند.

منتها در کنار پیشرفت‌های اعتراضی و امیدها، وسواسِ سیاسی، ناامیدی، نگرانی و دلواپسی‌هایی موردتوجه که قطعاً بایستهٔ سازوکارهای درست و شفاف‌سازی گام‌های بعدازآن هست. منظور از این‌که جامعه و اعتراضات فعلی علی‌رغم گذار از سدهای سیاسی – عملی گذشته، فاقد هدایت‌گران سالم و کمونیستی، با برنامه و هدفمند هست. به‌طور یقین انجام آن در شرایط فعلی [یعنی برآمدن سازمانِ کمونیستی در گیرودار اعتراضات مردمی] دشوار است؛ زیرا مستلزم تحلیل از اقتصادی – اجتماعی و اجماع نظریِ روشنفکران پیرامون تدوین خط‌مشی روشن و به‌ویژه جلب نظر و اعتماد جامعه و مردم [در دوران پیشااعتراضات گسترده] مردمی است. در اثبات این مسئله از تاریخ اعتراضات دیگر توده‌های محروم جهان، از خاورمیانه و همچنین از ایران می‌شود گفت و نوشت که چگونه طبقهٔ سرمایه‌داری به‌پاس حمایت بی‌پروا قدرت‌مداران بین‌المللی در بزنگاه‌های تاریخی مسیر اعتراضات خودجوش و رادیکال را تغییر و در فرصتی مناسب، عناصر و حکومت‌های موردپسند خود را به جامعه و به مردم تحمیل کردند. درنتیجه، اتفاقِ [مجددِ] این مسئله [علی‌رغم آگاهی روزافزون جامعه و اعتراضات توده‌ای]، محتمل است. اوّل به این دلیل جامعه بی‌بهره از نمایندگان سیاسی مورد اعتماد طبقات و اقشار ستمدیده در برابر نظام جمهوری اسلامی است و دلیل دوّم این‌که لمیدگان انقلاب، حامیان و مدافعین بی‌چون‌وچرای مناسبات امپریالیستی [که این روزها با حمایت امپریالیست‌ها بر فضای خارج از مرزها چنگ انداخته‌اند] تلاششان در آن است تا به طرق متفاوت اعتراضات داخل را به مسیر دلخواه سوق دهند؛ چون‌که ذاتاً مخالف تغییر بنیادی جامعه، نفی ستم، استثمار و سرکوبِ جنبش‌های رادیکال هستند. صریح‌تر این‌که تفاوتی بین دار و دسته‌های نظام گذشته و دیگر جیره‌خواران سرمایه نیست و صرفاً در شکل حکومتِ استبدادی است. با این اوصاف نباید اجازه داد [بمانند گذشته]، نا همراهان انقلاب، همراه با انقلاب شوند. اگرچه از شواهد پیداست [من‌حیث‌المجموع] اعتراضات داخل، مرزهای سیاسی - عملی خود را با مدافعین نظام پیشین و باقیماندگانش، نیز با دیگر بقایای اصلاح‌طلبان حکومتی منفک کرده است، ولی شوربختانه [بنا به دلایل چندی] هیاهوها و تبلیغاتِ نا ایستا بلندگوهای امپریالیستی [علی‌رغم مشاهدهٔ اعتراضات داخل که تجلی خود را در شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» به نمایش گذاشته است] در خارج از مرزها بیشتر شده و در پی سرقت فضای سیاسی حاکم در جامعه هستند. در یک مقایسه ساده دلیل آن در اتکای نیروهای خودی در برابر ستمگران حاکم در ایران است. این ویژگی غیرقابل‌انکار و بی‌دلیل نیست که دار و دسته‌های وابسته به‌نظام پیشین، رانده‌شدگان حکومت فعلی و دیگر نگهبانان سرمایه دندان‌تیز کرده‌اند و بمنظور به انحراف کشاندن اعتراضات داخل، به فکر «شورای هماهنگی» در خارج، تشکیل «دولت موقت گذار»، «دولت در تبعید» و نظایر آن‌ها افتاده‌اند!

درهرصورت قصد، نظرِ بیشتر به آن‌ها [یعنی لاشخورهای سیاسی‌ای همچون سلطنت‌طلبان در لباس‌های متفاوت، اصلاح‌طلبان رانده‌شدهٔ حکومتی] نیست بلکه بر آن است تا توجه مختصر، به نظرگاه بعضاً تجمعاتی کند که در گرماگرم اعتراضات درون جامعه، به‌جای بیان حقیقت و دقت بیش‌ازپیش به اوضاع کنونی، به‌جای چاره‌جویی هرچند اندک و شفاف‌سازی هر چه بیشتر اعتراضات داخل، به‌جای تعیین وظایفِ «حزب» ی «سازمان» ی، در پی بزرگ‌نمایی تجمعات خودی و نیز موضع‌گیری‌های غیرمسئولانه و ناسنجیده هستند؛ قصد اشاره به موانع ریزودرشتِ سیاسی – عملی است که در مقابل اعتراضات عمومی قرارگرفته و بی‌شک بدون نگاه درست به آن‌ها، ما را باتجربهٔ به‌مراتب بدتر و تلخ‌تر از قبل روبرو خواهد کرد. خلاصه قصد، نگاه به موضع‌گیری دو تجمعِ مدعی کمونیستی خارج از کشوری «حزب کمونیست» [حمید تقوائی] و «سازمان مسلح» [اشرف دهقانی] است که اعتراضات داخل را مورد خطاب قراردادند و به گمان خویش، مبلغ و مدافع حقیقت‌گویی و کمک به اعتراضاتِ درون جامعه هستند!
به‌هرحال ببینیم حمید تقوائی در پاسخ به سؤال مجری گزیده‌ای از کانال جدید مبنی بر این‌که «روند انقلاب را چگونه می بینید»؟ ... ازنظر ما روند محتمل‌تر انقلاب است، یک فلسفه همه رهبری است، رهبری را چگونه می‌بینید. آیا حزب در این مقطع حساس و سرنوشت‌ساز تاریخی است؟ چه می‌گوید.
«بله. جواب خلاصه من مثبته. ما تمام توان و امکاناتمون را بکار گرفتیم که این نقش را ایفاء کنیم. به نظر من این وظیفه آلان بدوش ماست؛ چرا می‌تونیم، بحث فراتر از آینه. ما می‌تونیم و درواقع جامعه داره، ما رو فرا می‌خونه، نیازمند چنین رهبری هستش. چرا. به خاطر این‌که پرچم انقلاب حتی ویژگی‌هایی که امروز داره، مثل انقلاب زنانه، مثل نقش تعیین‌کننده مسئله حجاب و آپارتاید جنسیتی، در دامن زدن به انقلاب. مثل‌اینکه این انقلاب حرکتی است توده‌ای همگانی، همین‌طور که کنگره اخیر ما اطلاعیه‌اش، بیانیه‌اش خطاب به مردم این بود که ما همه باهم هستیم. این‌ها ویژگی این انقلاب است ...»

«آفتاب آمد دلیل آفتاب». آن‌قدر طرح این موضوعات و منطق نهفته در آن ارزان است که با هیچ واژه و یا پاراگرافی نمی‌شود راست و ریس کرد. سؤال این است مگر عللِ وضعیت کنونی، مخالفت‌ها و نبرد تن‌به‌تن در میدان‌های متفاوت طبقاتی در استثمار و ستمِ وحشیانه‌ای نیست که سران حکومت در بیش از چهل سال در حق مردم روا داشته‌اند؟ مگر دلیل، در کمبود و گرانی روزانهٔ اقلامِ اولیهٔ زندگی، در نداشتن نان‌وآب، مسکن و بهداشت و متعاقباً زور و سرکوب ارگان‌های حافظ بقای طبقهٔ سرمایه‌داری نیست که باعث درهم‌ریختگی جامعه شده است؟ گویی مردم در زندگی روزمره نمی‌آموزند و راه مقابله برای دست‌یابی به حقوق پایمال شدۀ‌شانرا فرانمی‌گیرند؛ گویی فاقدِ قدرتِ فکری در فهم اجحافات سران حکومت‌اند و نیاز به بازخوانی افرادی همچون حمید تقوائی دارند؛ عجیب‌تر آن‌که گویی زنان و دختران، دانشجویان و دانش‌آموزان و دیگر توده‌های رنجدیده و صدمه‌دیده، در اثر نظرِ «کمونیستی» حمید تقوائی به خیابان‌ها سرازیر شده‌اند؟! به‌راستی باید به حمید تقوائی «دست‌مریزاد» گفت، اگرچه آزمون و اندازهٔ واقعی حرف‌های «رهبر خود خوانده» را می‌شود از درون اعتراضات جامعه یافت. تصورم بر آن است که حمید تقوائی بیش‌ازاندازه به مرضِ خودشیفتگی دچار شده است؛ فکر می‌کند هرچقدر اغراق بیشتر باشد، باورش آسان‌تر است؛ فکر می‌کند هدایت جنبش کمونیستی و قبول جامعه به رهبری، نه در پیش‌قراولی اعتراضات و عکس‌العمل به‌موقع نمایندگان سیاسی‌شان [در مقابل ارگان‌های سرکوبگر نظام] بلکه در ادعاها و در حزب گرایی است.
درهرصورت منطقِ آمادگی «حزب» حمید تقوایی [در سمت رهبری جامعه] در آن است که چهل سال از ویژگی‌های انقلاب، از تضادهای درون و زیاده‌خواهی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی و نیز پیرامون مشکلات روزمره جوانان، حجاب و آپارتاید جنسیتی حرف زده و نوشته است! باورش شده است که تنها «حزب» متبوعش ازآنچه سران حکومت بر سر جامعه و مردم آورده‌اند، کاغذ سیاه کرده است؛ آن‌قدر در درون و برای خود تکرار کرده‌اند که باورشان شده است بپا خاستن کارگران، زحمت‌کشان، زنان و دختران، دانشجویان و دانش‌آموزان، ربط به گفتن‌های آن‌ها دارد! محرز است وقتی ناخوشیِ خودبینی و حزب‌سازی در افکارِ افرادی همچون حمید تقوائی غالب می‌شود، اولین قربانی حقیقت خواهد بود. بیش از چهل است وی [حزبش] در خارج از مرزها لنگرانداخته و مروج جدائی، تهمت و اتهام زنی به عناصر مخالف و نیروی چندین دههٔ خود هست؛ بیش از چهل است نیروی دافعه‌اش به‌مراتب بیش از جاذبه شده است و علی‌رغم چنین بارنامهٔ سیاسی‌ای دارد از آمادگی هدایت جامعهٔ ناهمگون حرف بمیان می‌آورد! حمید تقوائی خود را رهبر «انقلاب» قلمداد می‌کند درحالی‌که موضوع صحنه [جامعه] وی نیست. چراکه حضور ندارد و ناکارآمد است. رهبر خود خوانده است و متعاقباً «حزب» ش هیچ تبادل سیاسی و داد‌و‌ستد زنده نه تنها با اعتراضات گستردۀ ایران، حتی با یک محله و کوچه ندارد. البته سوراخ‌های نظری - عملیِ و نیز ادعاهای وی بیش از چند خط بالا است. روزبه‌روز به تعدادِ چراغِ راهنمای راستش اضافه می‌شود و نیز اساس ایاب‌وذهابِ سیاسی، اتکا و همکاری‌اش با دار و دسته‌های باقی‌مانده و هواداران نظام پیشین، اصلاح‌طلبان رانده‌شدهٔ حکومتی، بیش از همیاری و همکاری با مخالفین درونی و دلسوزان توده‌های ستمدیده است. تصور می‌کنم که بیان چنین نظری نیازمند حاشیه‌نویسی زیاد نیست، چون به‌اندازهٔ کافی سند و عمل موجود است که روشنگر نافرجامی افکار حمید تقوائی و «حزب» وی هست. بی‌علت نیست که کسی در داخل نظرات وی را جدی نمی‌گیرد و نیز فرکانس و امواج آن‌هم، غالب بر فضای خارج از مرزها نشده است؛ اما خارج از تکبر سیاسی، این را به‌طورقطع می‌شود گفت که وی به هر دری می‌زند تا در پناهِ منحوس‌ترین عناصر، جایگاهی برای خود و «حزب» ش در «انقلاب» آتی دست‌وپا کند.

البته بی‌فایده نیست تاکمی [هرچند تکراری است] در این خصوص یعنی به نقش و به جایگاه رهبری جنبش‌های اعتراضی اشاره و نشان داده شود که چگونه و در چه شرایطی می‌توان توجه جامعه و مردم را نسبت به نظر و آرمانِ کمونیستی جلب کرد. بی‌تردید در این رابطه تاریخ مبارزاتی جهان پر از نقش‌آفرینی و سازمان دادن جنبش‌های توده‌ای از طریق رهبران عملی‌اش است که خوشبختانه فضایی برای تصویرسازی‌های مبهم و یا رهبرهای خود خوانده بجا نگذاشته است. برخلاف نظر حمید تقوائی، مفهوم رهبری کمونیستی و هدایت جنبش‌های اعتراضی به پارامترهای متفاوت ازجمله به بررسی دقیق ساختار اقتصادی – اجتماعی جامعه، به بودن در درون، به‌دقت، کنترل لحظه‌به‌لحظه و سارمان دادن جنبش‌های اعتراضی کارگری و توده‌ای، بخصوص به مقابلهٔ عملی در برابر تعارضات خونین و ممتد ارگان‌های حافظ بقای امپریالیستی به جان و مال کارگران، زحمت‌کشان، زنان و دختران، دانشجویان و دانش‌آموزان ستمدیدگان برمی‌گردد. نه‌تنها حزب حمید تقوائی حاملِ چنین تعیینات و محسناتی نیست، بلکه دهه‌هاست به دغدغه پایه‌ای جامعهٔ اعتراضی ایران [بعضاً به موضوع «سازمان» های «مسلح» ای همچون چفخا خارج از مرزها] تبدیل‌شده است. کاملاً محسوس - بود و – است که همه کُنج عزلت گزیده‌اند و نظاره‌گر صحنه و مشغول سیاه کردن کاغذهای سفیدِ [بدون تضمین و اعتبار عملی] هستند. هیچ نیرو و یا سازمانِ سازمان‌یافته در درون نیست و بی‌سبب نیست فرصت‌های بی‌شماری ازدست‌رفته است؛ زیرا که حمید تقوائی و «حزب» ش [بمانند ده‌ها سازمان مدعی دیگر]، آمادهٔ کمک‌رسانی عملیِ و انجام انقلاب نیستند. در عوض هر وقت موتورِ جنبش‌های اعتراضی [بمانند هفت و هشت هفتهٔ اخیر] روشن و به راه می‌افتد، موتورِ زواردررفتهٔ حمید تقوائی هم به تَق و توق می‌افتد. مدیریت سیاسی و هنرِ رهبری حرافی، ادعا و یا پند و اندرزهای سیاسی [برای برپایی سازمان موازی] نیست بلکه پاسخ به نیازمندی‌های عملی روزمره و نیز تأثیرگذاری به محیط خود و بیرون است. سازمان‌دهی اعتراضات عمومی موضوعِ عملی و مختص به‌روز و موقعیت فراهم‌شده است؛ فراخوان و فرمان‌ها چارهٔ کار نیست. به‌طور مثال رجوع کنیم به حقیقت و به طرح شعارها و تفسیر اوضاع کنونی از سوی مدعیان هدایت جنبش‌های اعتراضی در داخل. مردم خودروها و پایگاه‌های سرکوب را درب‌وداغان می‌کنند و با کوکتل مولوتف به آتش می‌کشانند، آن‌وقت حمید تقوائی فراخوان اعتصاب می‌دهد! «جنبش» کوکتل مولوتف و تسخیر بعضاً محلات، اداره‌های دولتی و شهرهای کردستان، نیاز به مرحلهٔ بالاتر از فراخوان به اعتصاب دارد! مردم و دانشجویان بعضاً خیابان‌ها، مناطق و دانشگاه‌ها را تسخیر کردند، آن‌وقت حزب مدعی رهبری، در پی فراخوان اعتصاب به جامعه و به مردم است!
البته همان‌طور آمده است علت در تفکر ناصحیح حزب حمید تقوائی است و به همین دلیل و بمنظور عقب نماندن از کاروانِ حامیان سرمایه، چراغ راهنمای راست خود را فعال‌تر کرده و نیز از فرط بی‌عملی و تنگ‌دستیِ سیاسی، به هر کَس و ناکَس دل بسته است؛ به هر فراخوانی به‌غیراز تجمعات چپ خارج از کشوری جواب می‌دهد؛ به دفاع از مسیح علی‌نژاد می‌پردازد و به نقدان ایراد می‌گیرد که «اپوزیسیون، اپوزیسیون نشویم»؛ یا این‌که شعار «همه باهم» را به شعار محوری «حزب» ش تبدیل می‌کند؛ شعاری که برگرفته از راست‌ترین تجمعات و عناصر وابسته به‌نظام سرمایه‌داری است و هدفشان جز تخلیهٔ جنب‌وجوش‌های رادیکال داخل و بیرون نیست. این‌ها بارنامهٔ سیاسی هرچند کوچک حمید تقوائی در هنگامهٔ اعتراضات زنان و مردان، دانشجویان و دانش‌آموزان و دیگر ستمدیدگان جامعه است.

ولی نظر اشرف دهقانی پیرامون اعتراضات اخیر چیست؟ وی «درباره شرایط کنونی و وظایف نیروهای انقلابی» می‌نویسد: «به نظر من در حال حاضر کارگران آگاه و روشنفکران مبارز باید به‌خصوص با استفاده از شرایط انقلابی کنونی، با رعایت شدید مخفی‌کاری، با همفکران خود گروه‌های کوچک سیاسی – نظامی تشکیل دهند و از طریق ممکن خود را مسلح کنند. بعد، تحت یک برنامه حساب‌شده دست به اقداماتی بزنند که منجر به ایجاد چتر حمایتی از جنبش انقلابی جاری بشود. در این زمینه یکی از کارهای مؤثر مجازات نیروهای سرکوبگر است. لازم است عناصر سرکوبگر چه یونیفرم پوش و چه لباس شخصی، شناسایی شوند تا در فرصت مناسب بتوان آن‌ها را به سزای اعمال خود رساند. این کار باعث ایجاد ترس و وحشت در میان نیروهای سرکوب‌شده و در خدمت وسعت یابی هر چه بیشتر جنبش قرار خواهد گرفت. لازم است که گروه‌های سیاسی – نظامی در مورد عملیات مسلحانه خود اعلامیه صادر کنند و ضمن پشتیبانی از جنبش انقلابی هدف عملیات خود را توضیح دهند».
قبل از ورودِ کوتاه به نظر دهقانی، باید گفت «... شرایط کنونی..» سه ایرادِ ریزودرشت دارد، اوّل خطابش به کدام و یا کدامین نیروهای انقلابی است [نیروهایی که به‌زعم وی ابراز وجود نکرده‌اند]؟ دوما وظایفِ «ما» در این میان چه شده است، یعنی وظیفهٔ «سازمانِ سیاسی – نظامی» خود را [در شرایط انقلابی کنونی] چگونه تعریف و یا بازتعریف می‌کند؟ سوّم مگر می‌شود در دوران «انقلاب» همچون اعتراضات روزمره و فعلی، انتظار عروج نیروهای مخفی، انقلابی و کمونیستی با مختصات طرح شده داشت؟
مضافاً پیش‌پاافتاده‌ترین سؤالاتی که در ذهن هر فردی نقش می‌بندد، چطور می‌شود خود را به‌عنوان «سازمان مسلح و سرتاسری» قلمداد کرد و در همان حال فرمان برپایی سازمانِ موازی را صادر کرد؟! چطور می‌شود قبول کرد که انجام وظایف [عملی] نوشته‌شدهٔ «سازمان» متعلق به اشرف دهقانی نه برای خود، بلکه با دیگران معنا می‌یابد؟! سازمانِ موازی که به‌زعم وی موظف به مخفی‌کاری در برابر سازمان‌های هار و مسلح نظام است؛ سازمانِ موازی که وظیفه‌اش شناسایی و مجازات وابستگان به‌نظام و لباس شخصی‌هاست؛ خلاصه سازمانِ موازی که «در شرایط انقلابی کنونی» وظیفه‌اش حمایت از جنبش‌های انقلابی تا سر حد تشکیل ارتش خلق است! ... به‌هرحال آیا چنین خواسته‌ها، طرحِ نظر و یا نظراتی عجیب و یا از عجایب نیست؟

بی‌شک پاسخ‌های نگرفته شده‌ای که به مدت چهار دهه همچون کوله باری سنگین بر دوش «سازمان مسلح سرتاسری» سنگینی می‌کند و آگاهانه و با «صداقت» کامل دارد از کنار آن‌ها رد می‌شود. بگذریم از این‌که معلوم نیست از کدام شرایط انقلابی کنونی می‌گوید؟ اگرچه در این قسمت فقط اشرف دهقانی نیست که استفاده از واژهٔ شرایط انقلابی و انقلاب، به جزئی از بازی‌های سیاسی‌شان تبدیل‌شده است؛ همه و ازجمله حمید تقوائی از شرایط انقلابی و انقلاب پیشارو می‌گوید؛ شرایط انقلابی و یا انقلابِ پیشاروی که بی‌بهره از ذهنِ آگاه طبقاتی و رهبری کمونیستی است! شرایط انقلابی و انقلابی که حامل برنامهٔ روشن و هدفمند نیست؛ شرایط انقلابی و یا انقلابی که جامعه فاقد سازمانِ سازمان‌یافته هست. به‌راستی میزانِ ذوق‌زدگی اشرف دهقانی و حمید تقوائی را می‌شود در ارزیابی‌های سیاسی‌شان در حول‌وحوش اعتراضات اخیر سنجید؛ می‌شود تشخیص داد تا چه اندازه مضمون و مفهوم صحیح مارکسیست – لنینیستی انقلاب در ذهنشان ثبت‌شده است. هر جنبش و یا اعتراض پراکنده و خودبه‌خودی [ولو وسیع] برابر با شرایط انقلابی و یا انقلاب پیشارو نیست. شرایط انقلابی و یا انقلاب، حامل پیش‌شرط‌ها، پیش‌درآمدها، به‌ویژه بایسته نگاهِ ساختاری در حوزه اقتصادی، سیاسی، نظامی و به‌ویژه در به میدان آمدن طبقهٔ کارگر به‌عنوان یگانه طبقهٔ تا به آخر انقلابی و رهبری کمونیستی است؛ بایسته سر سالم و سازنده به‌منظور رشد اعتراضات خودجوش به مراحل بالاتر است؛ جامعهٔ اعتراضی [در عرصهٔ سیاسی] علی‌رغم بعضاً پیشروی‌های [عملی] ضمانت کنندهٔ ادامه کاری نیست؛ احتیاج به در هم ریختن توازن قوای نظامی درون جامعه دارد و هستی پذیری آن به عهدهٔ سازمانِ مسلحِ مطابق با منافع توده‌های ستمدیده است. پس برخلاف نظر اشرف دهقانی و حمید تقوائی که وقت و بی‌وقت از شرایط انقلابی و موقعیت انقلابی حرف به میان می‌آورند، باید گفت که فاصلهٔ بسیار زیادی تا آن زمان است. در ضمن، گویی اشرف دهقانی یادش رفته است که چند روز قبل و در مصاحبه با رادیو همبستگی حرف از جنگ توده‌ای و طولانی در ایران زده است!

درهرصورت یکی [حمید تقوائی] مدعیِ «رهبری» جامعهٔ اعتراضی و دیگری [اشرف دهقانی]، مشوق کارگران آگاه و روشنفکران به برپایی سازمانِ کمونیستی با مختصات «سازمان» خودی است! حقیقتاً اوج گزافه‌گویی «حککا» و نیز استیصال، آشفتگی نظری و درماندگی سیاسی «چفخا» را می‌شود بعینه دید. متأسفانه جامعهٔ اعتراضی با چنین افکار مغشوش و رویکردهای تخریب‌گر روبرو است و بر این اساس موظف به تسویه‌حساب در دو جبهه، هم در داخل و هم در بیرون است. ازیک‌طرف پایبند به درگیریِ عملی و روزانه با ارگان‌های بقا و سرکوبگر امپریالیستی [داخل] است و از سوی دیگر مکلف به زدودن توهمات «حزب» ها و «سازمان» های [برون‌مرزی] است که کم‌ترین مسئولیت نظری - عملی در مقابل موانع رودرروی آنان ندارند و فقط و فقط، کاروبارشان تیله انداختن در سر راه آن‌ها است. بنا به چنین موقعیت اسف‌باری است گفته می‌شود سخن گفتنِ سرراست و صادقانه با بیرون، به یکی از معضلات پایه‌ای افراد و تجمعات خارج از مرزها تبدیل‌شده است؛ بنا به چنین حقایقی است گفته می‌شود مقوله حقیقت‌گویی کنار زده‌شده و جای آن را توهم پراکنی، کبر و غرور گرفته است.

به‌طورقطع و برخلاف نظر حمید تقوائی و اشرف دهقانی مختصات حزب و یا سازمان کمونیستی، با حضور و در ارتباط مستقیم با مردم، در سازمان‌دهی لحظه‌به‌لحظه اعتراضات کارگری و توده‌ای، زنان و دختران و بخصوص در هنگامهٔ تعرض ارگان‌های سرکوب نظام تعریف می‌شود. بیش از چهل سال ارگان‌های سرکوبگر نظام در برابر مردم ایستاده‌اند و نیز چهل است که سازمان‌ها و احزاب مدعی منافع مردم نظاره‌گر صحنه‌اند. علی‌رغم آگاهی به چنین حقایق تأسف‌باری یکی ادعای رهبری اعتراضات در درون را دارد و دیگری همهٔ رؤیا و آرزوی‌های‌اش برپایی سازمانِ موازی است! معلوم است کسی برای گفته‌های «رهبر» بی‌مایه [حمید تقوائی] تره هم خرد نمی‌کند؛ نیز معلوم است که روز و روزگاری جامعه و مردم [نه بنا به «نصیحتِ سیاسیِ» اشرف دهقانی]، شاهدِ سازمان مطابق با سیاست و منافع خود خواهند بود. جبر تاریخ و مبارزهٔ خشنِ طبقاتی مولد تجمعات و کمونیست‌های عمل‌گرا است؛ همان‌طور که در اواخر دهه چهل تعدادی از کمونیست‌های صدیق و وفادار به مردم، با مراجعه به جنبش کمونیستی جهان و با ارائهٔ تحلیل هوشیارانه از قانون‌مندی‌های حاکم در جامعه، بذرِ سیاستی را در درون کاشتند که بعد از گذشت پنج دهه جامعه در حسرت آن است. آشکارتر این‌که جامعه و کارگران، زحمت‌کشان و دیگر توده‌های ستمدیده شاهد ظهور دوباره کمونیست‌های صدیقی خواهند بود که نظام وابسته و سرکوبگر را به نبردِ بی‌امان دعوت خواهند کرد.

در پایان تأکید به یک مسئله [آن‌هم خارج از بدفهمی‌ها و افکارِ غیرمسئولانهٔ حمید تقوائی و اشرف دهقانی] بی‌فایده نیست که جامعهٔ اعتراضی [فعلی] به هر عاقبتی دچار شود، تابه‌حال دستاورد گران‌بهایی داشته و پیروز بدر آمده است. بی‌سابقه است برای این‌که بیش از هفت هفته [علی‌رغم تقلا موذیانهٔ جناح‌های متفاوت امپریالیستی در خارج از مرزها]، مرز خود را با وابستگان و لمیدگان انقلاب، با گزافه‌گویان و خیرخواهان [غیرمتعهد] منفک و از همهٔ آن‌ها عبور کرده است. منظور از این‌که ماندن در وضعیت کنونی، یعنی استمرار و مقاومت در برابر خط‌های سیاسیِ وابستگان و لمیدگان انقلاب [به هر شکل]، پراهمیت و از زمره اولویت‌ها است. پس درخواست و انتظارِ بیش از این، از اعتراضات داخل غیرواقعی و ناممکن است. ترس و وحشت رژیم هم در ادامهٔ وضعیت فعلی یعنی در اتکا به نیرو و انرژی جوانانِ بدون تعلق به جناح‌های رقیب دولتی و نیز وابستگان به طبقهٔ سرمایه‌داری است. همان‌طور که در نوشته‌های قبل آمده است جامعه در جادهٔ دوراهی و پر سنگلاخی گیرکرده است، ماندن یا کندن؛ گریزی که بدون کم‌ترین شبهه‌ای، بستگی به تحرکِ سازمان‌یافتهٔ طبقهٔ کارگر و سازمان کمونیستی متعلق به آن دارد، برای این‌که تمام‌کنندهٔ کار هستند و نبودشان در چالش‌های سیاسی و طبقاتی [همچون گذشته و حال] تیره‌وتار است. چراکه جنبش‌های دمکراتیک – اجتماعی و خودبه‌خودی به هر میزان پرصلابت و رادیکال، در تنگه‌های سیاسی گیر خواهند کرد و اسیرِ سیستم و مناسبات امپریالیستی [به شکل‌های دیگر] خواهند شد.


29 اکتبر 2022
7 آبان 1401