منصور حکمت: سلطنت طلبان

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

جريانى که بطور واقعى وزنه خواهد بود و بايد چه امروز و چه در آينده دقيقاً مراقب حرکاتش بود، جريان به اصطلاح سلطنت‌طلب است. منظور من از سلطنت‌طلبان نه لزوماً طرفداران رضا پهلوى و يا مدافعان اعلام فورى سلطنت، بلکه جناح مدافعان و طرفداران رژيم سابق است. مشخصّۀ اينها نه اصرارشان بر اعلام فورى سلطنت در کشور و يا سر کار گذاشتن رضا پهلوى، بلکه دفاعشان از رژيم سابق و فاصله گرفتنشان از ژستهاى ليبرالى و پارلمانى و حمايت آشکارشان از يک دولت قدرتمند و چه بسا نظامى است.

اين يک طيف وسيع است که محافل و جريانات متعددى را در بر ميگيرد. ظاهراً اين جريان پراکنده و بى تشکيلات است، اما در عمل به نظر من از همه نيروهاى اپوزيسيون بورژوايى به قدرت سياسى نزديک‌تر است. چند عامل به نفع اين جريان کار ميکند. اولاً، متأسفانه تجربه مشقت‌بار و تلخ زندگى در جمهورى اسلامى و غيابِ يک آلترناتيو سياسى پيشرو و شناخته شده، اعاده اوضاع سابق را براى بخش وسيعى از مردم به يک آرزو تبديل کرده. در ذهن خيلى‌ها جوانب منفى و حقارت‌آميز زندگى در رژيم سابق رنگ باخته. خيلى‌ها آن وضعيت را با رونق اقتصادى، مدرنيسم و بويژه رواج فرهنگ غربى تداعى ميکنند که شاخصهاى اصلى توده وسيع مردم در تعريف يک زندگى بهتر است. و البته اين فراموش ميشود که جمهورى اسلامى محصول خود رژيم سلطنت بود. در واقع تنگناهاى اقتصادى و افت روند رشد در سالهاى آخر رژيم سابق، سطحى بودن روند مدرنيزاسيون، عقب‌ماندگى فرهنگى خود آن رژيم و ائتلاف و اتکاء متقابل آن با مذهب، و مهمتر از همه سرکوب جنبش مارکسيستى و کارگرى که عنصر اصلى مبارزه با ارتجاع فرهنگى و اخلاقى در جامعه امروزى است، اصلى‌ترين عواملى بودند که سرِ کار آمدنِ رژيم اسلامى را ممکن کردند. با اين وصف هرچه بر وخامت اوضاع اقتصادى رژيم اسلامى افزوده ميشود و هرچه ارتجاع فرهنگى و اخلاقى دست بالاى بيشترى پيدا ميکند، بطور خودبخودى تمايل به اعادۀ اوضاع سابق شديدتر و لذا پايه نفوذ طيف سلطنت‌طلب گسترده‌تر ميشود. در هر حال اينها در مقابل رژيم اسلامى يک مدل قابل تجسّم براى جامعه ايران را، مستقل از اينکه چقدر پياده کردنش امروز ممکن هست يا نيست، جلوى مردم ميگذارند و اين نقطه قدرتى است که ساير طيف‌هاى اپوزيسيون بورژوايى از آن محرومند. ثانياً، عليرغم بيشکلى سياسى امروزیش، اين طيف يک سوخت و ساز سياسى گسترده داخلى دارد که نه فقط سياستمداران و فعالين سياسى و نظامى‌ها و متفکرين و اُدَباى اين طيف بلکه بخش قابل ملاحظه‌اى از خود طبقه‌شان، يعنى صاحبان سرمايه و مديران و تکنوکرات‌ها را در بر ميگيرد. عليرغم فقدان رهبران سراسرى مورد توافق همه جناح‌هاى سلطنت‌طلب در اين مقطع خاص، عروج چنين کسانى در جريان حدت گرفتن بحران سياسى کاملاً قابل تصور است و از اين نظر آدم کم ندارند. و بالأخره يک رکن مهم موجوديت سياسى اين طيف حمايت فعال غرب از آنست. نه فقط حمايت مادى و پولى، بلکه حمايت سياسى و نظامى و ديپلماتيک آمريکا و غرب عليرغم جست و خيزهاى امثال مجاهدين يا طيف جمهورى‌خواه در تحليل نهايى به اين جريان تعلق خواهد گرفت. بخصوص سرِ کار گذاشتن دولت اين جريان در بخشى از ايران بويژه خوزستان و استانهاى جنوبى به کمک نيروهاى نظامى غرب و يا سازمان ملل، برسميت شناسى دولت اينها در صحنه بين‌المللى و تلاش سياسى و نظامى براى يک کاسه کردن قدرت اين جريان در کل کشور يک احتمال واقعى در شرايط اضمحلال جمهورى اسلامى است. پيش‌بينى عملکرد سلطنت‌طلبان در متن يک سناريوى سياه کار پيچيده‌ترى است. از يکسو روشن است که اينها بر خلاف فرقه‌هاى اسلامى و دستجات اوباش نظامى به ثبات و برقرار ماندن فعل و انفعالات متعارف اجتماعى علاقمندند. يکى از ترسهاى اصلى اينها "تجزيه کشور" است. بدرجه‌اى نماينده سياسى سرمايه‌هاى بزرگ ايرانى و غربى هستند که به ايران اساساً بعنوان يک حوزه توليد و سود مينگرند، منطقاً در پى جلوگيرى از به هم ريختن اوضاع خواهند بود. اما از سوى ديگر اينها يک پاى ثابت هر جنگ داخلى هستند و براى تثبيت کامل قدرت خودشان از هيچ جنگ‌افروزى و سرکوب و جنايتى فروگذار نخواهند کرد. تصورِ گردن گذاشتنِ عملى اينها براى مثال به يک حکومت چپ که از طريق يک مکانيسم سياسى و با تصميم مردم سرِ کار آمده باشد دشوار است. در اين حالت اخير، يعنى در توطئه و کودتا و جنگ راه انداختن عليه حاکميت چپ، راستش فکر ميکنم اينها بخش اصلى طيف جمهورى‌خواه را هم با خود خواهند داشت. يک وجه ديگر موجوديت اينها عظمت‌طلبى ايرانى و ستمگرى ملی‌شان است. اين جريان و بويژه جناحهاى ديوانۀ آريايى‌پرست و فاشيست‌شان در صورت قدرت‌گيرى، بطور قطع کشور را به سَمتِ يک کشمش قومى تصنّعى و يک جنگ وسيع قومى سوق خواهند داد. در آن سوىِ دعواى قومى هم، حتى اگر امروز خبر زيادى نباشد، در روز خودش به اندازه کافى آدم عوامفريب پيدا ميشود که بعنوان پرچمدار اين يا آن خلق واقعى و مجازى مردم را به مَهلکه جنگ اقوام بکشاند.