ایرج فرزاد: ضرورت هوشیاری و "تئوری" هوشیار

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

جامعه ایران در جوشش و غلیان است. مردم دائما در خیابان اند و اعتراض میکنند. تجمعات هر روز به شهرها و نقاط مختلف ایران گسترش می یابد. کمپینی براه افتاده است در تقابل با شعار "سلام فرمانده"، با عنوان "تفنگ ات را زمین بگذار". "مقام معظم"، این بار دیگر به "فتنه" اشاره نمیکند. چه، وقتی گوشه چشمی به خروش خشم مردم دارد، میفهمد که مردم این اعتراضات را با استفاده از شکافهای بالا، عمدتا در ایام "انتخابات"، سازمان نداده اند.

این اعتراضات، بطور اخص پس از خیزشهای شهری سالهای ۹۶ و ۹۸ مستقیما به مطالبات مردم متکی است. چه، از سوی دیگر میدانند که سپاه اسلام در رویاروئی با مردم قادر نیستند به تئوری توطئه "استکبار جهانی" و یا شیطنت "صهیونیستها" چنگ اندازند. فلان مسئول قوه قضائیه گفته است که نمیتواند برای مردمی که بخاطر نان اعتراض میکنند، پرونده امنیتی و یا وابستگی به نیروهای دشمن، تشکیل بدهد.

اینجاست که برخی از فرماندهان نیروهای انتظامی علنا اعلام کرده اند که در برابر مردم، تفنگهایشان را زمین میگذارند. اینها همگی "نشانه" اند، نشانه های آغاز سیر فروپاشی و سقوط اسلام سیاسی در ایران. اگر در جبهه بالائی ها، بحث از ناتوانی در سرکوب مردم است، در پائین و در میان مردم تصمیم با عدم سازش با رژیم اسلامی را متوجه شده اند.
لاجرم، آن علائم در بالا، و آن "تملُق"های کنونی به مردم، گوشه هائی از "آینده" و یا به عبارت دقیقتر، جستجوی راههائی برای بقاء لایه هائی از رژیم اسلامی را در دوره پسا فروپاشی، یا پسا "تغییر رفتار" عیان میکند.

اما رژیم اسلامی، شبیه به رژیم سلطنت نیست که با سازماندهی کودتا توسط آمریکا و انگلیس و سیا و انتلیجنس سرویس آنها به قدرت رسیده باشد. این رژیم، رژیم یک جنبش عظیم کلیه اقشار و طبقاتی است که در روند سرمایه داری شدن جامعه ایران، به حاشیه رانده شده، و در معرض انقراض قرار گرفتند. این موج وسیع انسانی، مستقل از هر تعبیری که ما از انقلاب ۵۷ و چگونگی سازماندهی مُقدّرات آن در پشت پرده و در معادلات دوران جنگ سرد، داریم، با "انقلاب اسلامی" از موقعیت حاشیه جامعه و نقش طفیلی وار زندگی و گذران، به مسند "قدرت" رسیدند. این لشکر در برابر کابوس بازگشت به وضعیت گذشته خویش قبل از دوران سیاه "حزب فقط حزب اله، رهبر فقط روح اله"، از هیچ جنایت دریغ نکرد. اینها بودند که زیر پرچم اسلام، "میهن" فی الحال در تصرف خویش را از "تجاوز" رژیم صدام و در هشت سال جنگ و با قربانی و تلفات و "شهادت"های بی شمار در امان نگهداشتند. این لایه وسیع بنابراین، قابل مقایسه با جمعی بله قربان گو که با "فرمان همایونی" به مقام و منصب رسیدند، نیستند. بنابراین نه تنها با اوجگیری اعتراضات مردم "صدای انقلاب" آنها را نخواهند شنید، بلکه باز هم برعکس رژیم سلطنت، چمدانهای پول و ثروت را به کشورهای غربی منتقل نخواهند کرد، میمانند، چون به معنی واقعی کلمه رژیم اسلامی بر دوش اینها بنا شده است. و اینجاست که کشمکش و تخاصم در میان همه لایه های اداری، نظامی و امنیتی رژیم، با رویت "نه" گفتن مردم، شتاب میگیرد. لایه های وسیعی از این پایه اسلام سیاسی فی الحال آگاهند که نورچشمی ها، از هم اکنون برای بقاء خود در تحولات آتی، سالهاست کار میکنند. میدانند که بسیاری از تُخم و تَرکه "مسئولان رده بالا"، در هماهنگی و "تعامل" با غرب و آمریکا، راهی آمریکا و کانادا و دیگر کشورهای غربی شده اند. میدانند، که خود در ماجرای تقسیم سهم، در مذاکرات، از جمله "برجام"، کنار زده شده اند. بسیار طبیعی است که این روند، با نارضایتی های شدید طیف وسیع تر لایه پایه و آن تعداد از دانه درشت ها روبرو باشد، که ممکن نیست همگی در بازی شرکت داده شوند. لاجرم، عناصر کلیدی تر، قطعا خبر و "شایعه" تلاشهای "بازدارنده"، از جمله حتی نوعی مقاومت مسلحانه و یا تهدید به "پیوستن به مردم" و یا سرپیچی از دستور سرکوب مردم، را به دقت مونیتور کرده اند. اینکه فلان عضو "سپاه قدس" خودکشی کرده است و یا دیگری در یک توطئه "صهیونیستی" جلو درب منزلش ترور شده است، فقط گوشه نمایان این کشمکش ها و تصفیه ها را نشان میدهد.
راستش، شخصا براین باورم که "هک"کردن سایتهای شهرداری تهران و از کار انداختن دوربینهای قبر امام "راحل" در سالگرد مرگ او، نه کار مجاهدین خلق، بلکه توسط "ارتش سایبری" سر به دوایر کله گنده تر رژیم صورت گرفت. اگر نه، مجاهین که این اندازه به قدرت مانور خود در ایران مینازند، چگونه شد در بیخ گوششان، و در اطریش، رژیم اسلامی توانست مراسم سالگرد "ارتحال" را برگزار کند؟
تصور من این است که این فضا سازی، چندین هدف مختلف را تعقیب میکند، از سوئی بهانه "شلوغ کاری" ها و بی مسئولیتی های مجاهدین را به مردم نشان بدهند و به آنان پیام بدهند که مردم! ببینید، این شکل و قواره بد فرم و بازدارنده، این سکت و فرقه مهجور با همه بی مسئولیتهایش است که میداندار شده است.
اما، فقط این هم نیست. سلطنت طلبان هم به میدان آمده اند تا مردمی را که حکومتشان را بزیر کشیدند، دوباره به موقعیت "عشایر و مرزداران غیور" بازگردانند. موجود بی فرهنگی چون "علیرضا نوریزاده"، که مزدوری اش برای "شیوخ" عربستان معروف خاص و عام است و مُهره دست چندم و "ذخیره" دوایر جاسوسی سیا، و از افتخاراتش پا اندازی "زیبا رویان گرجی" برای حرمسرای "شاهان" ایشان است؛ با خیزش مردم علیه حکومت لومپنهای اسلامی همتای خود، در سودای اعاده مقام واسطه گری هم کیش های خود بر "رعایا" است. این اراذل نمیتوانند بفهمند که مردم نه رعیت ظل السطان، که شهروندانی محترم اند که حرمت انسانی خود را میشناسند، به حقوق مدنی خویش آگاهند؛ و سایه شوم بساط عیش و عشرت دربار"بزرگ ارتشتاران" و خاطرات اهانت آمیز شیوه "مملکت داری" و "میهن پرستی" بادمجان دور قاپ چین ها و نوکر و منترهای چاپلوس را به تاریخ سپرده اند. این جماعت به این توهم و خرافه دچار شده اند که گویا مردم ایران دارند با شعارهائی که اینها در پستوها و فراموشخانه تاریخ سر زبانها انداخته اند: "رضا شاه روحت شاد"، میدان را برای پهن کردن و اعاده دگر باره سلطه مشتی بی فرهنگ و چاکر منش و آفتابه به دست، بر رعایا و عشایر و اقوام "ایران زمین" آماده میکنند. رژیم اسلام از همه این مهندسی آشفته بازاری و اوضاع "هرج و مرج"، نهایت استفاده را میکند. در پس این صحنه سازیها و منحرف کردن اذهان، راحت تر میتوانند موج نارضایتی را در پایه رژیم نیز، همزمان سرکوب و یا ساکت کنند.
بعید هم نیست که در این کلاف سردرگم و وضعیت متزلزل رژیم اسلامی، با برقراری نوعی حالت اضطراری، که مثلا "طبق فرمایشات مقام معظم"، حساب مردم معترض به قحطی نان با آشوبگران، منافقین، کمونیستها، طرفداران "رژیم طاغوتی" و... جداست، اوضاع را طوری تحت کنترل بگیرند که هم نوعی "بیطرفی" آمیخته به "همدردی" را با مردم بجان آمده تداعی کند و هم مسیر واگذاری و نقل و انتقال قدرت را فراهم کنند.
اینجاست که هوشیاری سیاسی و تسلیم نشدن به سیر خود بخودی اوضاع، نقش کلیدی دارد. اما این هوشیاری باید به "تئوری هوشیار" نیز متکی باشد. شاید در این رابطه است که روشنفکران طبقه بورژوازی"خودی"، درست در حالی که در این اوضاع در وصف و رثای "نویسنده"، که گویا کاری به سیاست و مبارزه طبقاتی ندارد و اگر هم حرفی داشته باشد، با "شعرش به ستیزه بر میخیزد"، میخواهند نظر جامعه را به کانون های "ناهوشیار" و مالامال از عقب ماندگی بچرخانند، در همان حال دارند نسبت به "حزب لنینی" و عواقب عمل هوشیار و به موقع، هشدار میدهند. این نکته، یعنی فعال شدن روشنفکران طبقه بورژوازی خودی و اخطار و "نکنید، نکنید"های آنان علیه تئوریهای "وارداتی" در رابطه با اوضاع در حال غلیان جامعه ایران، اصلا تصادفی نیست.
در پس منفی بافی ها و اعلام برائت جستنها از "لنین" و "لنینیسم"، بلند کردن پرچم رنگ باخته ای منقش به "صنف" ادباء و پاسدار "سنتهای ایران" بر فراز مبارزات مردم لانه کرده است. اما تصور من این است که این صنف فضلا و ادبای مشروطه چی، آنقدر در خود فریبی و نارسیسیسم غرق اند که قادر نیستند بفهمند نمیتوان با ادبیات دوره فئودالی و مانیفست "غربزدگی" مرحوم آل احمد و نوستالژی عصر زندگی "بی آلایش" در کنج فراموشخانه روستا، با ادبیات پرولتاریای صنعت بزرگ در افتاد. آنقدر به جهالت خود افتخار میکنند که قادر نیستند بفهمند، موج وسیعی از نسل جوان، نه فقط خواننده کاپیتال و گروند ریسه و بررسی ریشه های "منشویسم" و "بلشویسم" در جنبش جهانی طبقه کارگر شهری است، که خود عمدتا مترجم آن منابع اند. این صنف، انگار عادت کرده است که مخاطب خود را دهقان و یا حجره طبله ها بداند تا برایشان عکس مار بکشند و یا "تفال" کنند. این مردم عاصی، با این درجه شهری شده تر به نسبت ایام مشروطه حضرات و فراتر رفته از سالهای آخر دهه ۵۰ شمسی، سالهاست به ادبیات جهانی روی آورده است. اما تمام مساله این است که مردم در غرق شدن با شور و هیجان ساقط شدن رژیم اسلام سیاسی در ایران، نسبت به پرچمهائی که "برایشان" بلند میکنند، نه با چشم کنجکاو و جستجوگر، که با "قلب" مهربان و پاک خویش نگاه کنند. همه ما چنین خاطرات تلخی از تراشیدن وارداتی ترین و مرتجع ترین عنصر حاشیه تاریخ، به عنوان رهبر انقلاب داریم. و نکته مهم این است که دقیقا در چنین لحظات تسلیم به "خود فریبی دسته جمعی"، پرت ترین و مالیخولیائی ترین عناصر و تئوریهایشان، میتواند به "نیرو" تبدیل شوند. اینجاست که در برابر تک و تا و مجاهدتهای روشنفکران طبقات دارا و در اینجا صاحب منصبهای "ادیبِ" بورژوازی"خودمان"، باید پرچم واقعی ای که دورنمای پیروزی را در مسیر آرمانهای پیشرو ترسیم میکند، برافراشت. این "ماده متحرک" اعتراضات مردم، نه به تسکین و داروی مخدر دشمنان مردم که به انرژی، آنهم انرژی در معنای علم فیزیک آن، "انرژی مثبت" نیاز حیاتی دارد.
آن تئوری هوشیار، که در روسیه با دو شهر نیمه صنعتی درخشید، سالهاست از ویرانه های سوسیالیسم شکست خورده توسط سرمایه داری دولتی، عبور کرده است. سالهاست که ادبیات یک سوسیالیسم مدرن برخاسته از تمدن غربی، خرابه های سرمایه داری ملی در پوشش سوسیالیسم و کل ادبیات آبشخور انواع سوسیالیسمهای خلقی و قومی، دوران "انتشارات پروگرس"، را جا گذاشته است. ادبیات بنگاه "پروگرس" که دست بر قضا، تنها منبع تغذیه فکری همین منتقدین کنونی لنین و لنینیسم بودند.
علیرغم تلاش نامیمون و سازمانیافته دشمانمان، هیچ راه دیگری بسوی آزادی و رفاه و سعادت شهروندان، جز تشکیل دادن یک حزب لنینی متکی به ادبیات هوشیار و عمیق و سیاسی مبانی کمونیسم کارگری، وجود ندارد. باید به این سرسپردگان بورژوازی خودی فهماند که ما را در پیروزی هایمان و نه در شکست و وا دادنها بشناسند. باید به آنها فهماند که نمیتوانند با نشان دادن لولوی استالین و استالینیسم و قالب کردن سرمایه داری دولتی و مسلح به یک زرّادخانه وسیع و اتمی به عنوان سوسیالیسم واقعی، ما را مرعوب کنند.
برای اردوی مدعی سیاست پیشرو و متظاهر به سوسیالیسم و کمونیسم، غرق شدن در سیر خودبخودی حوادث، عملا معنائی جز بی تفاوتی نسبت به انواع آلترناتیوهای بورژوائی و سناریوهای دوایر رژیم ساز، ندارد. ادامه این شیوه، لاجرم جامعه را وادار میکند که خود با بدست گرفتن تئوری انقلابی، حزب رهبر مبارزات خویش را ایجاد کنند.
ایرج فرزاد ۷ ژوئن ۲۰۲۲

یک دیالوگ و جدل سیاسی جدی و سالم پیرامون این نوشته:
حسن نکونام
من، نه تنها درک لنین را بیگانه با نظریه رهائی بخش مارکس می دانم، بلکه آنچه در ۱۹۱۷ در روسیه عقب مانده تزاری اتفاق افتاد را، نه انقلابی سوسیالیستی، بلکه انقلابی دمکراتیک می دانستم، که با ایدولوژیک کردن نظریه مارکس بوسیله لنین، به بیراهه برده شد.تو خود دانی.

پاسخ من(ایرج فرزاد)

سلام آقای نکونام
به نظر من نکته شما یک بحث معتبر و بسیار هم جدی است. بحث را شما چنین فرموله کرده اید:
“انقلاب روسیه نه انقلابی سوسیالیستی، بلکه انقلابی دموکراتیک بود” که “با “ایدئولوژیک کردن نظریه مارکس بوسیله لنین به بیراهه برده شد”
این نکته به یکی از اساسی ترین تزهای مارکس در “تزهای فوئر باخ” اشاره دارد که نه لنین که، برعکس خود مارکس است که نظریه اش را به تعبیر شما “ایدئولوژیک” کرد. و تز این است:
“فلاسفه تاکنون جهان را به شیوه های مختلف تفسیر کرده اند، در حالی که مساله تغییر آن است”
جالب است که بدانید کل انتشارات “پروگرس” و استنتاجهای آن از نظریه مارکس دقیقا “برداشت” “تفسیر” و نه تغییرجهان را درست میدانند. طبق این برداشت تفسیری، جوامع و سیر تاریخ “قانون تکامل” دارند که هیچکس نمیتواند بدون طی کردن آنها، و پذیرش آنها، در آن سیر محتوم دخالت کند. واژه و تعبیر “رویزیونیسم” در آن برداشت از نظریه های مارکس، قبل از تصفیه های خونین و “استالینیسم” و غیره دقیقا در فاصله پس از شکست انقلاب اکتبر وارد “فرهنگ سیاسی” کل چپ موجود شد و رویزیونیست به کسانی و جریاناتی گفته میشد، که قصد داشتند با “دخالت”های خود آن قانونمندی سیر تکامل تاریخ و منتسب به مارکس را نقض کنند یا در آن “تجدید نظر”
این بحث، اما، عمدتا در جریان “انقلاب بورژوا- دمکراتیک” ۱۹۰۵ بین بلشویکها و منشویکها بالا گرفت. منشویکها دقیقا معتقد بودند که که “کمونیستها” نباید در پروسه انقلابی که به حکم تکامل تاریخ، رهبری اش را بورژوازی دارد، دخالت کنند و این طبقه را در انجام رسالت “دمکراتیک” خود، “رم” بدهند. کتاب دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب بورژوا- دمکراتیک” دقیقا جدال بین این دو برداشت: “تفسیری” و یا “دخالتگر و تغییر دهنده” از نظریه مارکس بود.
من تصور میکنم این خط، یعنی خط تغییر، خط غالب بر همه جنبشهای کمونیستی در سراسر جهان است. ما به ازاء آنرا در ماجرای “اصلاحات دو خرداد” بروشنی دیدیم و متوجه شدیم، لااقل از دید من، که این ریشه انشعابات و “استعفا ها” در حزبی بود که من عضو رهبری آن بودم. اصلا تصادفی نبود که با عروج جنبش دوخرداد هجوم عظیمی از سوی “کمونیست سابقی” ها به “لنین”، “حزب لنینی” و برداشت لنینی از نظریه مارکس انجام شد.
به باور من، این جدال بین من و شما دقیقا ادامه داستان “تغییر” و یا “تفسیر” از نظریه مارکس است. چه، “نتیجه”ای که از انقلاب اکتبر عملا درآمد، ناشی از شکست “برداشت دخالگتر و تغییر دهنده” از نظریه مارکس و تزهای فوئر باخ او، بود. لنینیسم و متد لنینی و حزب لنینی و نه الزاما شخص او به عنوان یک رهبر سیاسی. آن لنینیسم در برخورد به مساله قدرت سیاسی و دخالتگری به نظرم خوب عمل کرد، اما در جدال بر سر “اقتصاد سوسیالیستی” نهایتا منشویسم ریشه دار در حزب او، برنده شد. اگر حوصله کردید، در سایت من بحثی هست با عنوان “کنترل کارگری، بلشویکها و انقلاب اکتبر”، که دقیقا به این مساله پرداخته است. به آن نگاهی بیاندازید.
برایتان سرفرازی آرزو دارم.