جواد قاسم آبادی: آینده پادشاهی و جمهوری در ایران

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

پادشاهی در ایران سابقه چند هزار ساله دارد. جمهوری خواهی، بتازگی در ایران مطرح شده است و سده ای ست که در جامعه ایران مطرح شده است. بعبارت دیگر نظام پادشاهی هزاران سال در ایران حاکم بوده است اما جمهوری، تنها چند صباحی در منطقه خزرستان تجربه شده است و هرگز جمهوری بصورت یک نظام اجتماعی در ایران مستقر و تجربه نشده است. آیا مشکل امروز ایران عدم تجربه جمهوریت و استقرار حاکمیت توتالیتر مذهبی کنونی بجای «جمهوری» در ایران است؟


پاسخ به این سوال از نظر من مثبت است. چه بخاطر عدم مشارکت مردم در قدرت، حاکمیت مذهبی ایران که خود را جمهوری می نامد، عملا حاکمیتی ولایتی ست و آنچه در ایران حکمرانی می کند، حکومتی همچون شاهنشاهی صفوی ست که در ایران مستقر کرده اند.
با این همه، از نظر من همه مشکلات امروز ساکنان ایران تنها سرکوب حکومتی توتالیتر و ایجاد ولایتی صفوی بنام نامی «جمهوری» نیست بلکه، خود جمهوری‌خواهان ایران نیز، یکی از دلایل اصلی تفرقه و جنگ هفتاد و دو ملتی در ایران هستند.
اما چرا و چگونه؟
در امثال و حکم ‌دوران شاهنشاهی ایران می خوانیم:
«دو درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند»!
حال اگر همین جمله نغز در باب «منیت» را در شرایط امروز ایران بخواهیم به روز کنیم، چنین خوانده خواهد شد:
«دو پادشاه در اقلیمی نگنجند و دو جمهوری‌خواه، در یک پروژه سیاسی نگنجند»!
به درک من این است واقعیت تلخ امروز ایران که ریشه تاریخی درعدم تجربه دموکراسی و بتبع آن عدم رشد فرهنگ دموکراسی در ایران دارد. واقعیتی تلخ که برای برون رفت از آن نخست باید این واقعیت تلخ را بپذیریم که، تا زمانی که جمهوری‌خواهان ایران «کپه کپه» (۱) هستند، سلطنت طلبان داخل و خارج ایران و دولت های خواهان «دوستی» با سلطنت در ایران، همگی یکصدا و یکپارچه از شاهزاده «برومند» خود دفاع و حمایت شاعرانه می کنند و خواهند کرد!
بعبارت دیگر در دورانی که شاهزاده رضا پهلوی یگانه نور امید سلطنت طلبان ایران و دولت های سرمایه داری ست، جمهوری‌خواهان ایران در حال جدال و جنگ هفتاد دو ملتی بر سر تفاوت ها هستند و یکدیگر را بجای جذب، دفع می فرمایند و مستقیما به تفرقه در جامعه سیاسی ایران دامن می زنند!
در این شکی نیست که جمهوری‌ در ایران هنوز زاده نشده و جمهوری خواهی در دوران جنینی بسر می برد، اما آیا این جنین پس از یک سده تجربه و خطا، بالاخره بکمک انقلاب ارتباطات، متولد می شود یا قبل از زا، از دنیا خواهد رفت؟
این جنین تا زمانی که از یک برنامه روشن مشترک حداقلی ممکن برای جمهوری در امروز ایران برخوردار نشود، هرگز بلحاظ اجتماعی متولد نخواهد شد و حتی اگر نمیرد، به حیات جنینی خود در دانشگاه ها و محافل روشنفکری ادامه خواهد داد!
در دورانی که شاهزاده رضا پهلوی یگانه نماینده سلطنت طلبان و محور وحدت مردم شاه دوست و دولت های پهلوی دوست سرمایه داری ست، جمهوری‌خواهان هفتاد و دو ملتی؛ لیبرال و دموکرات و سوسیال دموکرات و فدرالیست و سوسیالیست و مذهبی؛ باعث تجزیه جامعه جوان تشنه آزادی و برابری و عدالت، در سراسر ایران می شوند!
تو گویی هریک از جمهوری‌خواهان در تقلید از امام راحل، در صدد براه انداختن پادشاهی دیگر، بنام نامی جمهور مردم ایران است و اگر چنین باشد این سوء نیت،عمق فاجعه دوران جنینی جمهوری‌خواهی در ایران است!
آیا برای پا به عرصه حیات اجتماعی گذاشتن جنین جمهوری خواهی و پایان دادن به چرخه معیوب گذر از یک شاه به شاهی دیگر و تعویض مکرر تاج با عمامه در ایران، راه گریزی هست؟
آری، راه برون رفت از این چرخه معیوب تعویض تاج و عمامه، همانا وحدت برنامه‌ای «کپه کپه»های جمهوری‌خواهی در ایران است!
با نگاهی اجمالی به کپه کپه های هفتاد و دو ملتی جمهوری‌خواهی در ایران، بقول مرحوم راشد می بینیم که هرکپه برای خود برنامه دارد، سازماندهی دارد، نشریه دارد، بخش دفتری دارد، بخش مالی دارد، بخش تبلیغات دارد، رادیو و تلویزیون و سایت دارد، بخش ارتباطات دارد و خیلی چیزهای دیگر هم دارد اما با کپه بغلی اتحاد که ندارد هیچ، در بهترین حالت رقابت دارد و در بسیاری اوقات با کپه دیگر جمهوری‌خواهی سر جدال و جنگ دارد و گاه جمهوری‌خواه لیبرال و دموکرات و سوسیال دموکرات و فدرالیست و سوسیالیست و مذهبی و دیگر کپه کپه ها، حتی سایه یکدیگر را با تیر، بعله!
آیا این همه منیت و تفرقه در «کپه کپه»های جمهوری‌خواهی هم تقصیر حاکمیت عمامه در ایران و تاج پرستان در خارج از ایران است؟
امروز واقعا برای من سوال شده است که اگر این «کپه کپه» های جمهوری‌خواهی بدنبال اقتدار شاهانه خود و دوستداران خود در قدرت نیستند و آنطور که ادعا می کنند خواهان حاکمیت جمهور مردم ایران هستند، چرا بر سر یک «منشور جمهوری خواهی» بتوافق نمی رسند؟
امروز از وحدت کلمه آقای خمینی که به وحشت حاکم منجر شد ۴۴ سال می گذرد. وحدت کلمه ای که حول شخص آقای خمینی و نظرات ابداعی ایشان ایجاد شده بود و طبیعتا عکس ایشان هم در ماه رویت می شد!
امروز چنین وحدت کلمه ای بین تاج پرستان، حول شاهزاده رضا پهلوی ایجاد شده است. خب در این شکی نیست که این نوع وحدت کلمه، حول این و یا آن شخص، ادامه همان چرخه معیوب تاج، عمامه، تاج، عمامه است و نه تنها به حاکمیت جمهور ساکنان ایران یاری نمی رساند بلکه بیش و کم مانع حاکمیت جمهور مردم ایران خواهد شد. چنین وحدت کلمه ای؛ حداقل در ادعا؛ مورد نظر و الگوی هیچ کپه جمهوری خواهی نیست. در این صورت اگر خواست حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خود واقعی ست و تنها یک ادعای عوام‌فریبانه نیست، چگونه است که این «کپه کپه» های جمهوری‌خواهی، قادر به ایجاد یک جریان اجتماعی تاثیر گذار در رقابت با انواع حکومت های توتالیتر فردی نمی باشند؟
از نظر من کوشش در ایجاد برنامه‌ مشترک حداقلی «کپه کپه» های جمهوری‌خواهی برای آینده ایران، تنها راه برون رفت تاریخی جامعه ایران از چرخه معیوب اقتدار فردی و استقرار دایمی حاکمیت جمهور مردم ایران، بر تمامی سرنوشت خود است.
خب اگر چنین است چرا این مهم بواقعیت نمی پیوندد؟
با شناخت نیم قرنه از «کپه کپه» های جمهوری‌خواهی در ایران، قضاوت من در باب این ناتوانی و عدم ارایه یک برنامه حداقلی مشترک، در ماکسیمالیست بودن و یا نوعی تمامیت خواهی و یا بعبارت دیگر نوعی خود مرکز بینی و شاید بعبارت دقیقتر مذهبی ماندن بخش بزرگی از «کپه کپه» های جمهوری‌خواهان ایران است. نوعی خود مرکز بینی ایده‌آلیستی که عملا مانع بحث و گفتگو و پیگیری جهت بدست آوردن حداقل های لازم جهت حاکمیت جمهور مردم در آینده ایران است.
هر کپه جمهوری‌خواهی مجموعه‌ای از فرزانگان است که از کلاه حمزه تا یای تشکیلاتی و نظری و طبقاتی، با یکدیگر تفاوت دارند.
این کپه کپه ها متأسفانه به این نکته توجه ندارند که «تفاوت و اختلاف» دو مقوله متفاوت هستند و هنگامی که بر سر اصل بازگشت قدرت به صاحبان اصلی آن؛ شهروندان مساوی الحقوق سراسر ایران؛ توافق داریم، بر سر چگونگی تحقق این هدف عالی غایی، بی تردید با یکدیگر تفاوت خواهیم داشت!
این تفاوت ها از نظر من نوعی، نه تنها طبیعی بلکه مثبت هم هستند بشرطی که این تفاوت ها را به مقام «اختلاف» ارتقا ندهیم و بتوانیم بر سر تفاوت ها و توافقات، در راستای هدف مشترک بحث و گفتگو کنیم و با پیگیری، این توافقات را تدقیق و تدوین کنیم و بر پایه این توافقات و کمک انقلاب ارتباطات، عمل مشترک و غیرمتمرکز اجتماعی را سازمان دهیم. بعبارت دیگر این توافقات حداقلی برای استقرار آزادی و برابری و عدالت در آینده ایران را هرچه گسترده تر، به جوان جامعه تشنه آزادی و برابری و عدالت در سراسر ایران تقدیم نماییم!

جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی، فرانسه
در فردای یازدهمین نشست سراسری جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات و لاییک ایران
در آستانه برگزاری کنگره حزب جمهوریخواه سوسیال دموکرات ایران

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

(۱)
زنده یاد هوشنگ کشاورز در تدارک نشست موسس جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات و لاییک ایران که در ۳ و ۴ و ۵ سپتامبر ۲۰۰۴ برگزار شد دایما تکرار می کرد که هدف ما:
«گرداوردن کپه کپه های جمهوری‌خواهی در ایران است»!
یادش گرامی ست و اخلاق و منش او همواره سرمشق دوستداران اوست.
***************************
در حاشیه پخش مستقیم مصاحبه مطبوعاتی شاهزاده رضا پهلوی در صدای آمریکا
آقای پهلوی در این سخنرانی، بحث خود را بطور زنده ارایه کرد و به سوالات تنی چند از شهروندان ایرانی نیز پاسخ داد (۱). ایشان در این مصاحبه مطبوعاتی، به امر لزوم و امکان نفی حاکمیت مذهبی ایران تاکید کرد و به خواست اجتماعی-تاریخی ساکنان ایران در برقراری آزادی و دموکراسی نیز، به تفصیل پرداخت. در اینکه منافع یک شاهزاده میلیاردر، من شاه نزاده کارگر معلول بازنشسته و همچنین اکثریت عظیم ساکنان ایران، در نفی حاکمیت ایدیولوژیک-توتالیتر و تبعیض زای کنونی ست، شکی ندارم.
اما آیا در روش نفی حاکمیت کنونی و حداقل های لازم برای «استقرار آزادی و دموکراسی» پایدار در ایران نیز با ایشان توافق دارم؟
سعی می کنم در کوتاهترین شکل ممکن تفاوت نظرات و منافعم را با آقای پهلوی در مورد آینده ایران مطرح کنم. چه خود ایشان در همین مصاحبه مطبوعاتی، بر لزوم تصحیح و تکمیل دایمی نظرات سیاسی تاکید کرد و شاید طرح نظرات من نوعی، کمکی به ایشان و دیگر دوستداران استقرار آزادی و دموکراسی در ایران کند و من نوعی نیز بتوانیم به سهم خود کمک کنیم تا با بررسی و نقد نظرات خود و دیگران، از تجربه شکست های مسلسل انقلاب مشروطیت و انقلاب ملی کردن‌ صنعت نفت و انقلاب مظلوم بهمن ماه درس گیریم و از تکرار مجدد فاجعه ای دیگر، به همت جامعه مدنی سازمان یافته ایران جلوگیری کنیم و چرخه معیوب از چاله بیرون آمدن و در چاه افتادن را برای همیشه دراین فلات پهناور و ثروتمند، از چرخش بیندازیم!
نخستین مشکل من با آقای پهلوی و هم طبقه ای های ایشان، در پوپولیسم عوام‌فریبانه ای ست که شکل حکومت مناسب برای آینده ایران را به آینده ای نامعلوم و «انتخاب آزاد» مردم موکول می کند. گویی انتخاب آزاد «مردم» همواره حجت و اصلح الصالحات است. درست برعکس، تاریخ نشان می دهد که انتخاب مردم همواره اصلح الصالحات نیست که هیچ بلکه، انتخاب آزادانه مردم و دیدن «آزادانه» عکس آقای خمینی در ماه و «پنداشتن آزادانه» آدولف و دوچه و پل پت و دیگر دیکتاتورها بمثابه «ناجیان ملت»، همواره «حجت» یک فاجعه اجتماعی-تاریخی بوده است!
اینبار نیز «انتخاب آزادانه» مردم در بازگشت به رژیم شاهنشاهی در ایران، نه تنها راهگشا و حلال مشکلات تاریخی جامعه ایران نخواهد گردید بلکه به فرض بازگشت «آزادانه» به سلطنت، با نظامی غیردموکراتیک، نالاییک و سراسر تبعیض در ایران روبرو خواهیم گردید!
آقای پهلوی در بیانات روشن خود برای آینده ایران، از «رسالت» هم میهمان خارج از ایران هم صحبت می کند. اما من نوعی نه چنین «رسالتی» برای خود و نه برای دیگر شهروندان برابرحقوق دهکده کوچک جهانی قایل نیستیم و معتقدیم با پیشرفت علم و تکنولوژی و بویژه انقلاب جهانی دیجیتال، دوران خدا و شه و قهرمان و به عبارت دیگر «خرافات» و «رهبری» و «رسالت» و از این قبیل «حقوق ویژه» برای اشخاص حقیقی و حقوقی، در سراسر جهان بسر آمده است!
آنچه امروز بر وجدان انسان های آگاه؛ چه در خارج و چه در داخل ایران؛ سنگینی می کند «مسولیت» همدلی و همدردی با اکثریت عظیم تولید کنندگان فاقد سرمایه نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان است تا با توجه به نکات مثبت تاریخ تکامل جوامع گوناگون، حداقل های لازم جهت برقراری «آزادی و دموکراسی» پایدار در آینده ایران و منطقه و جهان را روشن و تدقیق و بیان کنیم. روشن کردن این نکته که دوران سلطنت مشروطه و «شاه» نامیدن یک نفس و تخصیص حقوق ویژه ژنتیک برای این فرد و خانواده او نقض کامل حقوق برابر شهروندی؛ بویژه در حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن دوره ای از صدر تا ذیل همه مسولان مملکتی؛ بمعنای دقیق کلمه است!
آقای پهلوی در جایی دیگر از همین مصاحبه می گوید، امروز شهروندان ایران را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
- دسته اول کسانی که در راه کنار زدن حاکمیت عقب مانده و کاهل مذهبی گام برمی دارند
- دسته دوم ایرانیانی که به تداوم حاکمیت مذهبی یاری می رسانند
خب بی تردید این تقسیم بندی از نظر من هم درست است چه خندق بین حاکمان صاحب سرمایه و محکومان فاقد سرمایه آنچنان درمورد مشخص ایران عریض و طویل وعمیق شده است که با هیچ ترفندی نمیتوان درمیان این دو قطب متخاصم بی طرف ماند و به زندگی ادامه داد!
اما آیا درک شاهزاده پهلوی صاحب سرمایه و من شاه نزاده فاقد سرمایه، از مجموعه‌ کسانی که به تداوم حاکمیت مذهبی ایران یاری می رسانند، یکی ست؟
برای درک بهتر خوب است ببینیم در طول چهل و چند سال گذشته چه کسانی، چرا و چگونه به بقای حاکمیت مذهبی ایران یاری رسانده اند؟
خب در این بررسی تردیدی نیست که مافیاهای ثروت و قدرت و مزدوران رنگارنگ مسلح آن، عامل اصلی اقتدار چهل و چند ساله ناجمهوری نااسلامی، از طریق سرکوب مداوم اقشار گوناگون اجتماعی بوده اند و هستند.
اما براستی آیا تنها دلیل تداوم حاکمیت کاهل مذهبی ایران، سرکوب بی‌رحمانه مردم سراسر ایران بوسیله این حاکمیت ایدیولوژیک تمامیت گرا بوده است و می باشد؟
پاسخ من به این سوال منفی ست و بر این باورم که بخشی از مخالفان حاکمیت مذهبی کنونی، عامل دیگری هستند که بصورت یک «ذوج نیرو» بکمک حاکمیت مذهبی ایران آمده اند و آب بر آسیاب حاکمیت مذهبی ایران می ریزند و به تداوم حاکمیت مذهبی ایران؛ برغم منافع متضاد خود با این حاکمیت؛ یاری می رسانند!
حال ببینیم این مخالفان که برغم تضاد منافع و مخالفت، به بقای حاکمیت مذهبی ایران یاری می رسانند چه کسانی هستند؟
یکم: همه کسانی که از طرفی با سکوت در مقابل کلان سیاست های جنایتکارانه دولت های امپریالیستی، اعم از شرقی و غربی و شمالی و جنوبی؛ در منطقه و بویژه کشورهای همسایه ایران؛ سکوت کرده اند و از طرف دیگر با «لابی گری» (می توانید بخوانید قول حفظ منافع این دولت ها در آینده ایران) با همین دولت های متجاوز امپریالیستی و در ضدیت با حاکمیت مذهبی ایران، مبلغ رشد شوینیزم ایران پرست تبعیض گرا بر بستر ضدیت با حاکمیت مذهبی ایران، و بطور مثال طرح شعارهایی همچون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شده اند!
دوم: آن دسته کسانی که مورد حمایت راست ترین جناح های میلیتاریستی امپریالیستی هستند و با طرح شعارهای ضربا زورا و تبلیغ لزوم اعمال خشونت مردمی در مقابل خشونت دولتی، کلاشنیکوف بردوش، خواهان مقابله به مثل با حاکمیت مذهبی ایران هستند و به عبارت روشنتر، در تدارک جنگ داخلی و بالکانیزه کردن ایران هستند!
خب اگر آقای پهلوی درست بگوید و ساکنان ایران و شهروندان خارج از کشور به دو دسته فوق تقسیم شوند، خود آقای پهلوی؛ که تافته جدا بافته ای از دیگر ایرانیان نیست؛ در کجای این دسته بندی قرار می گیرد؟
طبیعتاً آقای پهلوی شایسته ترین کسی ست که می تواند به این نظر مطروح در مصاحبه اخیر در مورد خود پاسخ دهد و در مورد جایگاه شخص خود نیز با ادله تعیین تکلیف کند. اما تا آن روز، من نوعی هم حق دارم نظرم را در مورد واقعیت نقش سیاسی آقای پهلوی، بتحریر درآورم.
از نظر من آقای پهلوی بخاطر جوانی و عدم تجربه یک زندگی اجتماعی طبیعی، که محصول موقعیت طبقاتی و زندگی اشرافی یک شهزاده میلیاردر در تبعید است، از مکانیسم رابطه متقابل اندیشه فرد و عمل اجتماعی در جوامع گوناگون، کم بهره است. بعبارت دیگر ایشان این نکته را درک نمی کند که در ایران، آن دوران سپری شده است که بنام دموکراسی، در میان دو صندلی سلطنت و جمهوری بتوان نشست!
ایشان به این نکته توجه ندارد که اگر اصل؛ طبق ادعای خود ایشان؛ بر استقرار «آزادی و دموکراسی» در ایران است، عدم روشنایی در خواست شخص ایشان برای آینده ایران و موکول کردن این مهم به آینده و احاله شکل حکومت به انتخاب آزاد «مردم»، برغم ظاهر بس دموکراتیک، در گوهر فرسنگ ها با دموکراسی و حاکمیت مستقیم مردم بمثابه صاحبان اصلی قدرت، فاصله دارد . همان فاصله ای که بین حاکمیت مستقیم توده ها از ۲۴ بهمن ماه ۱۳۵۷ تا ۱۲ فروردین ماه سال بعد و دیدن آقای عکس خمینی در ماه فاصله دارد!
آقای پهلوی جهت تداوم ابهام و روشن نکردن نظر خود در مورد شکل مناسب حاکمیت آینده ایران، بارها سعی کرده است نشان دهد که سلطنت مشروطه در انگلستان و سوید و نروژ و هلند از جمهوری های چین و روسیه کره شمالی آزادترند و دموکراتیک تر تشریف دارند!
گیریم چنین باشد که هست، آیا مسولیت شهروندان خارج از کشور؛ که البته ایشان آنرا «رسالت» خود و پیروان خود می دانند؛ تنها طرح لزوم نفی حاکمیت مذهبی کنونی و پیروی از شعار «وحدت کلمه و بحث بعد از مرگ شاه» است و پرداختن به جایگزین مناسب و ممکن و توجه به امر «مشارکت جمهور مردم مساوی الحقوق» در قدرت، چرا امروز نالازم است و به دوران بعد از نفی حاکمیت مذهبی ایران و به آینده ای نامشخص بازمی گردد؟
آقای پهلوی، آیا تجربه زنده شما و من نوعی و اکثریت عظیم ساکنان ایران در فردای انقلاب بهمن ماه، حاکی از تاخیر فاجعه آمیز در بحث حول حکومت جایگزین مناسب و ممکن در ایران نبود که عملا آخرین انقلاب تاریخ بشریت را به این روز انداخت؟
پاسخ من نوعی در درسگیری از تجربیات تاریخ بشر و تجربه زنده شکست انقلاب بهمن ماه، همانا لزوم رفع ابهام و تدقیق پروژه اجتماعی-اقتصادی-سیاسی ممکن و مناسب برای آینده ایران با چند فوریت است. از نظر من هر ناروشنی در خواست اشخاص حقیقی و حقوقی برای آینده ایران و همچنین در پیش گرفتن روش های مبارزاتی پرهزینه، باعث سردرگمی و یاس اجتماعی می شوند و غیرمستقیم به حاکمیت مذهبی ایران در تداوم حاکمیت خود یاری رسانده است، یاری می رساند و یاری خواهد رساند!
اگر چنین است پروژه روشن و ممکن برای کشور ثروتمندی با غنای فرهنگی ایران چیست؟
اگر بخواهیم از تجربه تاریخ بشر و شکست آخرین انقلاب تاریخ بشربرای آینده ایران درس بگیریم می بینیم که مفهوم آزادی و استقلال و حقوق مساوی شهروندان و حاکمیت جمهور مردم بر سرنوشت خود، از تامین و تضمین حداقلی چهار مقوله «جمهوری و دموکراسی و لاییسیته و پایبندی به اعلامیه جهان‌شمول حقوق بشر و پیوندهای آن» می گذرد!
به عبارت دیگر عدم توجه به هریک از مقولات فوق و عدم تثبیت و تقویت و بتبع آن بازتولید هر مقوله، در کوتاه مدت باعث تضعیف و نفی دیگر مقولات لازم برای استقرار آزادی و دموکراسی خواهد گردید.
در این نوشته بی مناسبت نمی بینم به این نکته نیز اشاره کنم که با گذشت زمان، مفاهیم «جمهوری و دموکراسی و لاییسیته» نیز تعمیق یافته و متحول و متکامل شده اند و حداقل های اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیوست های آن نیز همواره به روز می شوند. با گذشت زمان، جمهوری های متمرکز یکی پس از دیگری جای خود را به جمهوری های غیرمتمرکز می دهند تا حاکمیت جمهور مردم را عملی تر سازند. جهت مشارکت گسترده تر توده ها در سرنوشت خود، با گذشت زمان و با پیشرفت های علمی و بویژه انقلاب ارتباطات، دموکراسی نمایندگی از طریق مجالس عوام و اعیان، جای خود را می تواند به اشکال عالی تری از مشارکت دایمی توده ها از طریق انجمن ها و کمیته ها و شوراها و مجالس محلی و مرکزی، و به عبارتی «دموکراسی مستقیم» دهد!
همچنین با گذشت بیش از یک سده از اختراع لاییسیته؛ از طرف اندیشمندان مذهبی و دانشمندان غیرمذهبی در فرانسه؛ و فهم لزوم جدایی «امور کلیسا و قیصر»؛ جامعه جهانی با تجربه های دردناک دیگری از طرف دولت های شوروی و چین و کامبوج و کره شمالی و قس علیهذا روبرو شده است. از این رو برای تضمین حقوق مساوی دگراندیشان در آینده ایران و جهان، تبیین لاییسیته بمثابه «جدایی دین از دولت» ناکافی و بغایت مشکل‌زا ست. امروز تعمیق مفهوم لاییسیته؛ جهت تضمین حقوق برابر شهروندان؛ «ایدیولوژی زدایی» و جایگزینی هر نوع «توهم» با علم، در حوزه های گوناگون و بویژه ساختار دولت و آموزش و قوانین مدنی و جزایی و «خصوصی» دانستن انواع اعتقادات غیرعلمی است!
تاریخ سده گذشته نشان می دهد که دخالت هر توهم و کیش و مسلک در امور اجتماعی، گاه فاجعه بارتر از دخالت «دین در دولت» بوده است. ایدیولوژی فاشیسم و سوسیالیسم توتالیتر، بارها در نقاط گوناگون جهان، میلیون ها قربانی از خود بجا گذاشته اند. تجربه تکامل جامعه بشر و پیشرفت علم و فناوری و نهایتا انقلاب ارتباطات، زمینه زمینی ساختن جوامع مدنی بر پایه علم و دوری از توهمات دوران ماقبل تاریخ بشر و تضمین مشارکت حداکثری توده های مردم در «دموکراسی مستقیم» را فراهم ساخته است!
پس شاهزاده رضا پهلوی و دیگر آزادیخواهانی که براستی خواهان تسهیل و تسریع استقرار آزادی دموکراسی و آبادانی در ایران از طریق انتخاب آزاد و دوره ای و مخفی و مستقیم تمامی مسولان مملکتی بوسیله ساکنان مساوی الحقوق ایران هستند، شایسته است از ایجاد ابهام در حداقل های لازم جهت استقرار پایدار آزادی و آبادی، تحت حاکمیت جمهور مردم ایران خودداری کنند.
بویژه بر ماست تا در مقابل احاله شکل حکومت به آینده ای نامشخص و استناد به رای «مردم» همچون حجت الحجج، نارضایتی خود را اعلام کنیم و همچنین از حداقل های لازم؛ جمهوری و دموکراسی و لاییسیته و پایبندی به اعلامیه جهانشمول حقوق بشر و پیوست های آن؛ جهت تحقق نخستین هدف انقلاب مشروطیت و بازگرداندن همیشگی تمامی قدرت به صاحبان اصلی آن جمهور ساکنان ایران؛ متحد، یکصدا و با تمام قوا به دفاع برخیزیم!

جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی فرانسه، پانزدهم خردادماه ۱۴۰۱

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید