ثریا شهابی: در حاشیه مرگ "داوود رحمانی"

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

یادگار "دوران طلایی امام" مرد! کسی حاضر نیست نعش اش را بر دوش بگیرد! حاج داوود یا حاج رحمانی، این هیولایی غیرقابل توصیف، از "قهرمان" های "برجسته" دوران طلایی امام، اولین رئیس زندان قزل حصار بعد از انقلاب و در سالهای ۶۰ تا ۶۳، در روزهای اخیر مرد. جنازه این لمپن سردار اسلامی، کسی که، در روزهای قدرت نمایی اسلامی ها در ایران، هر موجود زنده ای که نشانی از انسان بودن داشت، در هر سن و وضعیتی که بود، بیمار و "لت و پار" شده یا حامله، کودک و نوجوان یا سالمند را تحمل نمی کرد، در "انزوا" و بدون تشریفات رایج سران حکومتی در ایران دفن شد!

"حاج داوود" معروف، در حالی که هیچ اسیر و خانواده زندانی گرفتار دستش را از توحش خود بی نصیب نگذاشت، مرد و چهل سال بعد از "خدمات" مهم او در حق نظام، مورد "لطف" مقامات قرار نگرفت! هیچ یک از مقامات و کسانی که روی شانه های او و امثال او به قدرت و مال و منال رسیدند، نه تنها حاضر نشدند زیر لاشه عفونی او را بگیرند و او را به "بهشت " شان بدرقه کنند، که سعی کردند خود را نسبت به "بود و نبود" پدیده "حاج داوود" بی اعتنا جلوه دهند!

آن روزها روزهای "دوران طلایی" امام و شروع حاکمیت بود! روزهای "طلایی" انقلاب فرهنگی و حمله به دانشگاهها و زنان، صدور حکم جهاد به مردم در کردستان و برکات جنگ با عراق و گزچرخانی های"حاج داوود" ها بود، که مقام و منزلت و "ارج و قربی" داشتند و مایه و "عزت و احترام" رهبران و سران جمهوری اسلامی! اما این روزها و چهل سال بعد، دوران "بلوغ" کامل نظام موعود عدل الهی شان است و منجلابی که بوی تعفن آن مشام خودشان را هم می آزارد! امروز در منظر مقام معظم رهبری تا نزد آقای رئیس جمهور و سران سه قوه و همه لشکر امنیتی ها و اطلاعاتی ها و سپاه و لشکر مفت خوران گردن کلفت اسلامی، مقام "حاج داوود" و لاشه گندیده او و همه نمادهای طالبان و داعش های ایران را، باید اگر توانست به فراموشی سپرد و فکری به حال بقا امروز نظام کرد! کاری که مردم ایران اجازه آن را نمی دهند!

در مورد ابعاد و اشکال انتقام گیری و"آدم کردن" و"مسلمان کردن" مخالفین، در بازجویی ها و محاکمات و میدان های تیرها و شکنجه گاههای خلخالی و گیلانی و حاج داوود و لاجوردی و بکار گیری پیچیده ترین و مخوف ترین شیوه های شکنجه جسمی و روانی برای تباه کردن زندگی نسلی از آزادیخواهان در ایران، کتاب های زیادی نوشته شده است و هنوز در حال نگارش است. بخش اعظم کیفرخواست قربانیان و بازماندگان فاجعه به قدرت رسیدن یک حکومت اسلامی در ایران، هنوز بازگو و نوشته نشده است. مردن "حاج داوود "برای نسلی که خود، نزدیکان، والدین و فرزندانشان شاهدین زنده آن هستند، سر زخم های عمیقی را مجددا باز کرده است و نوشتن فصل ها و جلد های بیشتری از جنایات دهه شصت را به امر روز تبدیل کرده است.

بعلاوه "مردن" هریک از عناصر مهم جمهوری اسلامی که حاج داوود هم یکی از آنها بود، برای نسل های بعدی که خاطره ای از آن دوران ندارند و هرروز میپرسند که چرا آن انقلاب با آرمانهای عدالتخواهانه خود به این منجلاب منتهی شد، فصلی از کتاب تاریخ تولد و پا گرفتن یک حکومت اسلامی در ایران را می گشاید و آن را در مقابل شان قرار میدهد. برای نسل های بعدی که در حاکمیت آنها بدنیا آمدند، در منجلاب عدالت اسلامی حاکم کودکی و نوجوانی شان تباه شد و پا به بزرگسالی نهادند، هر یک از این مرگ ها سرنخی است به کتاب تاریخ چگونگی تولد یک حکومت قرون وسطایی در ایران که حاج داوود و لاجوردی و گیلانی و خلخالی، همچون خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و بهشتی "مقام" های مهمی در آن داشتند. این واقعیت دریچه "ابراز برائت" مقامات از عملکرد "حاج داوود ها" را، هر روز برویشان بسته و بسته تر میکند.

حاج داوود در کنار اسدالله لاجوری، صادق خلخالی، آیت الله گیلانی و امام شان روح الله خمینی، نام های مهمی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران اند! نام هایی که در پر التهاب ترین مقطع تاریخ معاصر ایران، از عناصر مهم سرکوب انقلاب و انقلابیون ۵۷ و یک نسل کشی تمام عیار بودند! کسانی که برای شکل دادن به "ایران اسلامی" و باز کردن "راه رستگاری" خود و نظام شان، از "تک خال" های برجسته و"ممتاز" تاریخ شکل گیری جمهوری اسلامی ایران هستند. بدون این "تک خال" ها و این "ممتازین"، نظام شان امکان پاگرفتن و اعمال حاکمیت حتی بر یک روستا در ایران را هم نداشت.

برای حاج داوود و طیفی از "برادران حزب الهی" اش، و در راس همه آنها روح الله خمینی، برای "تربیت اسلامی" کردن مردم و جامعه ایران، مردم و جامعه ای که اسلامی نبودند، استناد به آیات قرآن، حدیث و روایات جنگ ها و خونریزی های قدیسین، استناد به رفتارهای خشن و قصی القلبی ائمه اطهار و سران اسلام در حمله به "کفار" و مخالفین و نشان دادن راه "توبه" به مردم، به اندازه قرن ها تسلیحات و مهمات فراهم شده بود! مهمات و تسلیحاتی که توسط آن توانستند هالوکاست اسلامی دهه شصت را براه اندازند و نظام شان را برپا کنند. آن را بر پا کردند، در حالی که امکان "رستگاری" خود و نظام شان، در تمام طول چهل سال حاکمیت شان، هنوز معضل و مشکل هرروز شان است! هنوز سرنوشت مرگ و زندگی شان "به مویی بند است" و جثه عفونی شان بیش از پیش بسوی لبه پرتگاه در حرکت! در این شرایط، حاج داوود سمبل این شکست و این کابوس هر روزه نظام است و باید آنرا حاشیه ای کنند.

سیاست "رستگاری اسلامی"، برای از حرکت انداختن ضربان و طپش انقلابی در ایران متولد شد! طپشی که بعد از رژیم سرنگون شده، از حرکت باز نایستاده بود و خیال از حرکت ایستادن را هم نداشت! طپش اعتراض و مقاومت در مقابل به شکست کشاندن مضمون و محتوای آزادیخواهانه و برابری طلبانه انقلاب، که از تهران تا اصفهان و سنندج و گیلان و مازندران و تبریز و مشهد، در کارخانه و دانشگاه و مدرسه و محل های کار و کوچه و خیابان، در جریان بود! اعتراض و مقاومت نسل انقلابی که بعد از سرنگونی رژیم قبلی بدنبال یک زندگی بهتر، تسلیم نمی شد و عقب نشینی از آرمانهای انسانی و آزادیخواهانه ش را نمی پذیرفت!

برای قلع و قمع آن نسل غیرقابل مهار، "اسلام" مناسب ترین چهارچوب ایديولوژیک، پوسیده اما قابل احیا، به اندازه کافی خشن و ضد انقلابی و ضد انسانی و در دسترسی بود که با "سیاسی" کردنش می شد آن را بکار گرفت و روانه بازار و ایفای نقش کرد. عروج امثال حاج داوودها و همه لمپن اسلامی های ایران، نه خارج از متن و "پارازیت" و ناشی از برخی "افراط گری" های نالازم این و آن جناح، که در متن و مرکز تحولاتی بود که در ایران و در منطقه در جریان بود. نیاز به شکل دادن به "کمربند سبز اسلامی" در مقابل تحرکات انقلابی، تحولات سوسیالیستی و کمونیستی در ایران و در منطقه، جمهوری اسلامی ایران را متولد کرد!

این ضرورت تولد سیاست "رستگاری اسلامی" بود که توانست پای طیفی از انگلی ترین و کپک زده ترین عناصر حاشیه جامعه، انواع "حاج داوودها" و "لاجوردی" ها و لات و لمپن اسلامی های قمه کش "کز کرده" در حجزه های بازار را به دنیای سیاست و "ابراز وجود" سیاسی در ایران باز کند! نام رمز این "رستگاری" نجات سیستم کاپیتالیستی بود که در اثر ضربات انقلاب مردم آسیب دیده بود و حفظ آن توسط نظام پادشاهی ممکن نبود و خطر رشد چپ و جنبش کمونیستی و کارگری هر روز بیش از پیش آژیرش به صدا در میامد. در مقابل این خطر، وظیفه حفظ نظام کاپیتالیتسی از "امر ملی" و "میهنی" به امر "مقدس" و "اسلامی" شیفت کرد! لباس "ملت مفتخر" از تن مردم کنده شد و بر آنها جامه "امت اسلامی" پوشانده شد. وظیفه به سرانجام نرسیده نظام پادشاهی در تقابل با جنبش آزادیخواهانه مردم برای آزادی و عدالت اجتماعی، بعهده "اسلام سیاسی" گذاشته شد و سلسله و خاندان حاج داوود ها، متولد شدند و به دنیای سیاست در ایران پا گذاشتند! هیولایی که، برای حفظ نظام کاپیتالیستی ایران، نطقه اش در کریدورهای فکری حکومت های بسیار غربی ناتو منعقد و با قابله گی آنها متولد شد، تا امر حفظ نظام سود و استثمار را از امر "ملی" حکومت پادشاهی به امر "مقدس" حکومت اسلامی تبدیل کند! در این راه چه کسی و کسانی بهتر از لاجوردی ها و حاج داوود ها و خامنه ای ها و خاتمی ها و احمدی نژاد ها و طیفی از لمپن اسلامی های حجره های بازار و آخوندهای طرد شده در جامعه بود که به رهبری خمینی، به میدان بیایند! تا راه و چاه حکومت داری، که کلاس اول آن سرکوب هر صدای مخالفی است را از حکومت پیشین بیاموزند، همه ابزارهای زندان و شکنجه و کمیته مشترک ساواک و شهربانی و متفکرین شکنجه و بازجویی و زندان ها و قدرت مالی و راه و روش“حکومت داری” را از سیستم قبلی به ارث ببرند! “کوبنده تر”، خشن تر و بی رحمانه تر از رژیم سرنگون شده، در حفظ نظام بکوشند!

با این وجود نه هالوکاست اسلامی و نه ساختن "دوران وحشت" در زندانها و جامعه، قادر نشد نظام شان را بی بلا حتی به دروازه "رستگاری" شان نزدیک و بقا شان را تضمین کند! امروزشان، پس از چهل سال حاکمیت، پس از برکات هشت سال جنگ کور با عراق، پس از نمایش میلیاریستی در منطقه و بازی قدرت در بازار ارتجاع منطقه ای و جهانی، پس از کشتارهای پی در پی و قتل عام های دوره ای، وضع شان را نگاه کنید! هر روز و هر لحظه و هر سال، حفظ و بقا نظام، حرف اول و آخر حکومتی است که حفظ و بقا نظام ش، با کمترین حرکت اعتراضی فردی و جمعی مردم، چهل سال است که به خطر می افتد!

اما با لاشه عفونی حاج داوود و تعداد بیشمار شاکیان و مدعیان جنایات او، چه کنند! این جنازه امروز روی دست شان مانده است! حاضر نیستند حتی با مرده او هم "عکس بگیرند"! میگویند آن دوران، دوران "برخی زیاده روی ها"، "افراط گرایی" ها، برخی قابل اجتناب و برخی غیرقابل اجتناب بود! این ترهات تنها و تنها برای حفظ روحیه خودشان و برای جلوگیری از ریزش داخلی شان و به امید "معجزه" و "برکات اسلامی" جدید چون کرونا و جنگ و تخاصمی در منطقه و در تقابل های جهانی، تولید میشود! میدانند “خفه خوان” گرفتن در مورد تاریخ تولد شان، بهترین راه فرار است!

اگر امروز از جنازه "پاره تن" شان، حاج داوود، فاصله میگیرند و حاضر نیستند نعش او را همچون خمینی بر شانه هایشان به دیار آخرت شان بفرستند، اگر از" دوران طلایی" امام بعنوان "برخی زیاده روی ها" و "افراط" گری های برخی عناصر نظام و ... نام می برند، اگر تعدادی از همکاران نزدیک حاج داوود چون جلایی پور ها و گنجی ها و سروش ها، اصلاح طلب و "دگر اندیش" و استاد دانشگاه و پژوهشگر و هنرمند و ... شده اند، اگر لاشه عفونی خودشان مشام خودشان را هم می آزارد و تک به تک و دستجمعی از این و آن گوشه نظام به بیرون می جهند، اگر با اطوارها و ژست های حکومت داری، به خود اعتماد به نفس میدهند، میدانند که به حکم دسته جمعی و میلیونی مردم در ایران، به رستگاری واقعی و مجازات، نزدیک میشوند!

حاج داوود مرد، چهل سال بعد او و خمینی، با فریاد میلیونی طبقه کارگر ایران که "مرگ بر ستمگر و درود بر کارگر" میگوید، چه میکنید! با فریاد معلم و بازنشسته و زن و دانشجو و کودک و نوجوان که هر روز در آرزوی مرگ شما به خواب میروند و بیدار میشوند، چه میکنید! تولد جمهوری اسلامی خونین و هولناک بود! اما مرگ جمهوری اسلامی ایران، برای مردم ایران، برای نسلی که بدنبال یک دنیای بهتر است، دریچه های بیشماری از آینده ای بهتر و روشن تر را باز کرده است! ماندن پیکر گندیده جمهوری اسلامی ایران، امروز و چهل سال بعد حاکمیت اش، نه از قدرت نظام که از دست نبردن ما، صف ما و جنبش ما، به قدرت متشکل و متحد خود است، قدرت و نیرویی که این روزها در میدان است و ندای رفاه، آزادی و حکومت شورایی را سر میدهد.

۲۷ اکتبر ۲۰۲۱