طالبان در افغانستان، دور دوم: چرا؟ چگونه؟ (٢)

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

علی جوادی: پرسش: پیشروی های نظامی طالبان، کل جبهه آزادیخواهی در جهان را نگران کرده است. بر سر اینکه وضعیت سیاسی افغانستان به کدام سمت و سو میرود نظرگاه های مختلفی وجود دارد، کشمکش نیروهای سیاسی در افغانستان را چگونه می بینید؟ علی جوادی: چشم انداز تحولات آتی را تنها در پرتو موقعیت نیروها و جنبشهای سیاسی و تلاقی این نیروها میتوان ارزیابی کرد. جامعه افغانستان جامعه ای اسلام زده، جنگ زده و بختک قوم پرستی زده است. افغانستان محل درگیری نیروهای ارتجاعی منطقه و فرا منطقه ای اعم از پاکستان، عربستان، ایران و شوروی پیشین و آمریکا و متحدین اش در چند دهه گذشته بوده است.

هر کدام از این نیروها رنگ ارتجاعی و خونین خود را بر زندگی این مردم بخت برگشته و تحولات سیاسی در این جامعه زده اند. این شرایط تماما محصول دخالت این نیروهای مرتجع و پیشبرد این پروژه ها بر دوش نیروهای اسلامیست و قوم پرست و ناسیونالیست در جامعه افغانستان است.
اما این تمام تصویر جامعه افغانستان نیست. طالبان و مجاهدین افغان و گلبدین حکمتیار و ژنرال دوستم و اشرف غنی و عبدالله عبدالله تمام تصویر نیروهای سیاسی در این جامعه را تشکیل نمیدهند. نیروی دیگری، خارج از این نیروهای مرتجع وجود دارد. نیروی سومی هم وجود دارد. وجود آزادیخواهی، برابری طلبی، عدالت خواهی و سکولاریسم و سوسیالیسم در افغانستان غیر قابل انکار است. زنان و جوانان پرچمدار این صف اند. این نیرو بدون تردید پس از این شوک و بهتی که تسلط حاکمیت طالبان ایجاد کرده است، سر بلند خواهد کرد. از هم اکنون شاهد نمونه هایی از این تحول هستیم. واقعیت این است که علیرغم تمامی مشکلات جامعه افغانستان کت بسته اسیر طالبان نخواهد شد.
بنظرم دو روند، دو گرایش اصلی سیر تحولات آتی را رقم خواهد زد. در یک طرف ما شاهد کشمکش و بند و بست گرایشات انواع گرایشات ارتجاعی اسلامیست، قوم پرست و ناسیونالیست خواهیم بود. در طرف دیگر شاهد عروج و گسترش ارودی آزادیخواهی و برابری طلبی و سکولاریسم و سوسیالیسم در جامعه افغانستان خواهیم بود.
فاکتور دیگر نقش افکار عمومی و بشریت متمدن در تحولات افغانستان است. آزادیخواهی و برابری طلبی در افغانستان تنها نیست. همبستگی با آزادیخواهی، سکولاریسم، مدرنیسم در افغانستان یک عامل مهم در توازن قوای سیاسی تقابل گرایشات اجتماعی در سطح افغانستان است. همانطور که ارتجاع و اسلامیسم و قوم پرستی فرا منطقه ای دخالت گسترده و نقش مخربی در به تباهی کشاندن زندگی این مردم دارند، آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیسم در سطح جهان میتواند نقش موثری در تحولات افغانستان ایفاء کند.
مساله بر سر این است که کدام گرایش دست بالا را در تحولات آتی پیدا خواهد کرد، مساله این اسست که اردوی انسانیت و تمدن و آزادیخواهی چه نقشی در این تحولات آتی ایفا خواهد کرد. آینده تماما سیاه و تیره نیست!
پرسش: در بررسی اوضاع آتی گفته میشود که با توجه به تغییرات دو دهه اخیر در جامعه افغانستان، گروه طالبان قادر به حفظ شهرها نخواهد بود. در مقابل گروه دیگری بر این عقیده هستند که افغانستان بطرف یک وضعیت "بی حکومتی" سیر میکند و بین نیروهای مختلف تقسیم خواهد شد، وضعیتی شبیه لیبی و یا سوریه تا همین آواخر، تحلیل شما از اوضاع افغانستان چیست؟ اوضاع به کدام طرف میرود؟
علی جوادی: در پاسخ به این سئوال که آیا طالبان قادر به حفظ شهرها خواهد بود ابتدائا به این نکته اشاره کرد که باید به درجاتی تمایزی میان قابلیت طالبان در کنترل و حفظ شهرها و همچنین قابلیت طالبان برای تبدیل شدن به یک حکومت، هر چقدر نامتعارف، در افغانستان قائل شد. اجازه دهید از این دومی شروع کنم.
طالبان بنا به مختصات سیاسی و مذهبی و فرهنگی و ضد انسانی اش بهیچوجه قابلیت و توان تبدیل شدن به یک نیروی حکومتی را ندارد. یک جنبش اجتماعی نیست. بر خلاف تبیلغات مشمئز کننده برخی مفسران غربی بر هیچ جنشبش اجتماعی متکی نیست. کلیدش در دست سازمان امنیت پاکستان است. بودجه اش را عربستان سعودی و قطر تامین میکردند. یک نیروی دست ساز و لشگر اجاره ای است، لشگر لومپن اسلامیست ها. بر خلاف تبلیغات نفرت انگیز برخی سردمداران "جهان آزاد" که "طالبان عوض" شده است، "طالبان بیست سال پیش نیستند"، آنچه عوض شده است، طالبان نیست، ضرورت انتقال قدرت به طالبن چنین تبلیغاتی را ایجاب کرده است. چنین نیرویی در دنیای امروز قادر به حکومت کردن و شکل دادن یک حکومت با معیارهای امروزی و در دنیای امروز نخواهد بود.
تصور اینکه طالبان به فکر اقتصاد و فرهنگ و برنامه ریزی اقتصادی و راه اندازی اقتصاد و جاده کشی و سد سازی و بانک داری و بهداشت جامعه و ... باشد، مضحک و دور از ذهن است. طالبان در خود و قائم به ذات فاقد مختصات یک نیروی حکومتی است.
از طرف دیگر تصور اینکه طالبان با بند و بست با سایر نیروهای قومی و ملی و مذهبی بتواند یک حکومت ائتلافی شکل دهد و به این اعتبار به یک نیروی حکومتی تبدیل شود هم چندان محتمل نیست. این سناریویی بود که در پروسه توافق بر سر انتقال قدرت به طالبان در دوحه میان آمریکا و طالبان مد نظر بود. این سناریو با زیر پا گذاشتن همین توافق و ورود خارج از برنامه طالبان به اکثر شهرهای اصلی و مشخصا کابل از همان ابتدا در هم شکست.
مذاکرات نمایندگان جریانات باقیمانده از قدرت حکومتی سابق در افغانستان با پدرخوانده طالبان در پاکستان هم بیشتر از آنکه یک حرکت سیاسی و مبتنی بر ضروریات اجتماعی باشد، بیشتر پروژه ای برای سرگرم کردن آمریکا و دول غربی از جانب پاکستان و سایر متحدین حکومتی طالبان است. بعلاوه هر گونه ائتلافی، صرفا کاغذی بوده و دوام کوتاه مدتی بیشتر نخواهد داشت. ائتلافی از طالبان و سایر نیروهای قومی و ملی و مذهبی بنا به مختصات سیاسی و فرقه ای طالبان یک غیر ممکن ریاضی است.
در نتیجه کشمکش میان نیروهای قومی و مذهبی و دستجات وابسته به نیروهای مرتجع منطقه پس از مدت کوتاهی سرباز خواهد کرد و شدت خواهد گرفت. چشم اندازی خونین، کشمکشی بر سر نابودی شیرازه و مدنیت جامعه، فاکتوری تعیین کننده در فرو بردن جامعه به یک قهقرای سیاسی. یک سناریوی سیاه. اما این یک بخش از تصویر است، جنگ و جدال نیروهای ارتجاعی و لشگرهای نیابتی قدرتهای مرتجع منطقه، تمام تصویر نیست.
در طرف دیگر، جامعه و مردم و کلا اردوی آزادیخواهی قرار دارد. جامعه به چنین اوباش اسلامی به سادگی اجازه حکومت کردن نخواهد داد. طالبان یک باند تماما تبهکار، یک مشت وحوش اسلامی تشنه جنایت و نیرویی مافیایی است. شهرها به مرکز تقابل جدی با طالبان و زنان و جوانان و مردم خواهد شد. این بخش دیگری از تصویر احتمالی تحولات آتی است. یک کشمکش دائمی بر سر نفس زندگی و مدنیت و سهم انسانها از خوشی و شادی و رفاه و برابری و آزادی!
خلاصه کنم، هر چند چشم انداز تحولات سیاسی و آینده جامعه را با دقت ریاضی نمیتوان ترسیم کرد. اما مولفه های و نیروهای سیاسی دخالتگر در اوضاع و محور تلاقی این نیروها را میتوان روشن کرد. و این دریچه ای است برای یک ارزیابی ابژکتیو. مسائلی روشن اند. طالبان فاقد مختصات و ویژگی های یک نیروی حکومتی است. طالبان میتوند برای مدتی شهرها را در کنترل داشته باشد. اما حکومت کردن مساله دیگری است. حکومت ائتلافی پیش از تولد، یک مرده است. نتیجتا کشمکش میان انواع نیروهای اسلامیستی، قومی و لشگرهای دست ساز مرتجعین منطقه در افغناستان شعله ور خواهد شد. از طرف دیگر اردوی آزادیخواهی زمین را زیر پای طالبان داغ خواهد کرد. آینده جامعه در گرو کشمکش این نیروها است. مساله بر سر این است که کدام نیروها دست بالا را خواهند پیدا خواهد کرد.
پرسش: دو دهه پیش در اثنای حمله دولت آمریکا به افغانستان، جمهوری اسلامی رسما با نیروهای آمریکایی در سرنگونی طالبان همکاری نمود. اما در چند ماه اخیر شاهد آن هستیم که جمهوری اسلامی شش دانگ و علنی از طالبان حمایت میکند بگونه ای که سران طالبان بطور علنی به تهران رفت و آمد میکنند. بنظر شما علت این چرخش سیاسی چیست؟
علی جوادی: باید یاد آوری کنم که در جنگ اول آمریکا علیه عراق نیز حکومت اسلامی موضع مشابهی اتخاذ کرد و غیر مستقیم در کنار ماشین کشتار نظامی آمریکا قرار گرفت. فاکتور اصلی در اتخاذ مواضع رژیم در قبال بحرانهای منطقه و هر بحران دیگری، حفظ نظام کثیف اسلامی است، هر چند در دوره های متفاوت به سیاست متناقضی منجر شود.
حمله آمریکا به افغانستان یک حلقه تعیین کننده در شکل دادن به "نظم نوین جهانی" در دوران پس از سقوط بلوک شرق بود. حمله تروریستی القاعده به برج های دو قلو در نیویورک و پنتاگون در واشنگتن در ١١ سپتامبر ٢٠٠١ "مشروعیت" لازم و امکان بسیج بین المللی برای این نمایش قدرت و قلدری که با ماسک "انتقام" از یک اقدام فاجعه بار صورت میگرفت را فراهم کرده بود. ماشین نظامی آمریکا با تمام قدرت و امکاناتش بسیج شده بود. نفس در سینه نیروهای بسیاری در سطح بین المللی و جهان سرمایه داری غرب حبس شده بود. همه کم و بیش به خط شده بودند. جهان پیش از آن گوشه دیگری از توحش ماشین جنگی آمریکا را در دوران بوش پدر در حمله آمریکا به عراق در پس اشغال کویت توسط عراق دیده بود. حمله آمریکا با پی آمدهای خونین اش، تحریم های اقتصادی کشنده و "منطقه پرواز ممنوع"، ...، نمونه هایی از عملکرد این ماشین نظامی در منطقه بودند. هر گونه اشتباه محاسبه و به قولی "قرار گرفتن در سمت غلط تاریخ" میتوانست عواقب فاجعه باری برای سردمداران حکومت اسلامی داشته باشد.
بعلاوه اوضاع منطقه و صف بندی نیروها متفاوت بود. حکومت عراق در پس تامین هژمونی خود بر "جهان عرب" و منطقه خلیج بود. هنوز خاطره جنگ ارتجاعی ایران و عراق از اذهان پاک نشده بود. جدال دو نیروی منطقه ای ایران و عراق بر سر سرنوشت منطقه یک مساله حیاتی بود. از طرف دیگر رفسنجانی و خاتمی و کلا گرایش پرو غربی در حکومت اسلامی از موقعیت بهتری در قبال گرایش راست برخوردار بودند. نتیجه چنین شرایطی حمایت غیر مستقیم و همسویی با ماشین نظامی آمریکا بود. هم حفظ خود و هم کنار زدن رقیب منطقه ای در شکل گیری این سیاست موثر بودند.
اما در دوره حاضر صف بندی نیروها چه در سطح منطقه و چه در سطح جهانی متفاوت است و نتیجتا به حکم شرایط عینی تغییر کرده ما شاهد سیاست متفاوتی هستیم. اما چرا؟ حضور گسترده آمریکا در عراق و افغانستان بطور عملی امکان تهاجم نظامی گسترده را از دستور آمریکا خارج کرده است. هر چند که "گزینه نظامی" در هر دوره روی میز بود، اما واقعی نبود. عملی نبود. از این رو کشمکش قطبهای متخاصم عمدتا از کانال نیروهای نیابتی به پیش برده میشد. عراق و مشخصا سوریه به صحنه جدال خونین نیروهای طرفین تبدیل شد. در این دوره عراق نه تنها از صحنه رقابت با حکومت اسلامی خارج شده بود بلکه عملا و به درجاتی به یک حوزه نفوذ حکومت اسلامی تبدیل شده بود. کمک به طالبان و آموزش و تجهیز این نیروی هم سنخ حکومت اسلامی در این شرایط حلقه ای برای پیشروی سیاست منطقه ای حکومت اسلامی بود. وجود و تحرک طالبان ضمانتی برای درگیر نگهداشتن نیروهای آمریکا در افغانستان بود. بر خلاف تبلیغات سران حکومت اسلامی مبتنی بر خروج نیروهای آمریکا از منطقه، عملا چنین سیاستی در دستور خود نداشتند. از طرف دیگر تصور اینکه که طالبان در افغانستان و با این سرعت به قدرت برسد از داده های معادلات سیاسی منطقه نبود.
حکومت اسلامی از طالبان حمایت کرد. آنها را تعلیم داد، مجهز کرد. اما ضرب المثلی معروف میگوید: "مواظب آرزوهایت باش، شاید متحقق شود." آمریکا از افغانستان به میل خود و در بند و بست با طالبان خارج شد. اما حکومت اسلامی در شرایط پسا خروج آمریکا از افغانستان در زمره برندگان نیست. قربانی آرزوهای کور و ضد انسانی و ضد آمریکایی خود است.
پرسش: یکی از مسایل مهم شرایط امروز افغانستان، وضعیت زنان در جامعه افغانستان است. در دو دهه اخیر زنان در افغانستان در زمینه های مختلف در تقابل با نیروها و قوانین اسلامی، پیشروی کرده و سنگرهای مهمی را تصرف کرده اند. امروز بر خلاف دو دهه پیش، "مسله زنان" در افغانستان به یک فاکتور مهم سیاسی در جامعه تبدیل شده است. با این اوضاع، بنظر شما جنبش زنان در افغانستان چه نقشی در عقب راندن طالبان میتوانند بازی کنند؟
علی جوادی: بدون تردید باید گفت که تحولات آتی در افغانستان رنگی "زنانه" خواهد داشت، همانطور که در ایران چنین رنگی بخود گرفته است. زنان به درجات زیادی پرچمدار مقابله با نیروها و جنبش کثیف اسلامی اند. این جنبشی ضد انسانی است با فراخوان جهادی ضد انسانی علیه زنان. آماده است تا فرودستی و تحقیر و آپارتاید جنسی را در حد کمال بار دیگر بر زنان و جامعه تحمیل کند.
اما، و تمام مساله بر سر این اما است، شرایط تغییر کرده است. جامعه افغانستان زنده است. انسانیت زنده است. زنان از طالبان با هر ذره وجود خود، با هر تار موی خود، با هر لاک ناخن و با هر رژ لب سرخ خود، منزجرند. این جامعه زانو نزده تا به قهقرا فرو برده شود.
از هم اکنون شاهد شکل گیری جوانه های چنین تقابلی هستیم. شرایط عینی برای گسترش این صف علیرغم توحش عنان گسیخته طالبان مهیاست. شرایط جهانی برای پیشروی این نیرو مهیاست. این ضرورت تاریخی باید پاسخی انسانی و آزادیخواهانه بگیرد.
این صف نیازمند پرچم و افق و سیاست روشنی است. این صف باید صفوف خود را از هر گونه گرایشات اسلامیستی و ناسیونالیستی پاک کند. با این گرایشات نمیتوان به جنگ طالبان و اسلام و جهاد اسلامی و همدستانشان رفت. این صف باید متشکل شود. باید در جلوی صف مقاومت و مبارزه ای اجتماعی علیه طالبان در شهرها قرار گیرد. باید به مصاف طالبان در شهرها و مراکز اصلی جامعه رفت.
اما مقابله با این شرایط محدود به زنان برابری طلب و آزادیخواه نیست. اردوی آزادیخواهی بمراتب گسترده تر است. جوانان یک نیروی اجتماعی تعیین کننده در مقابله با طالبان هستند. به این صف باید نیروی کارگران و شاید بهتر بگوئیم نیروی کارگران بیکار را نیز اضافه کرد. ارتش بیکاران در افغانستان به شدت در حال گسترش است. کارگران و سایر مزدبگیران چند ماه است که حقوقی دریافت نکرده اند. مبارزه علیه بیکاری و برای تامین معاش میتواند به یک حلقه مهم در گسترش مبارزات حق طلبانه در جامعه تبدیل شود.
پرسش: طالبان در اولین مصاحبه های مطبوعاتی خود اعلام کرده است که افغانستان پایگاهی برای سایر نیروهای تروریسم اسلامی مانند القاعده و داعش نخواهد بود، کشت خشخاش و تولید تریاک و هروئین را ممنوع خواهند کرد، زنان در چهارچوب "قوانین شرع" آزاد خواهند بود. میگویند و طالبان عوض شده است؟ واقعیت چیست؟
علی جوادی: چقدر این تبلیغات برای من و شما و مردمی که عمری در مقابل اسلام سیاسی و شاخه های مختلف آن جنگیده ایم، آشنا است. در چهارچوب "قوانین شرع" کثیف اسلام. تمام مساله اینجاست! "طالبان عوض شده"؟ بیائید برای لحظاتی هم که شده این اراجیف دستگاه تبلیغاتی غرب و ملا برادر و ملا عمر و ملا حقانی و سایر اوباش اسلامی را بپذیریم. سئوال این است که آیا این هیولای اسلامی تغییر ماهیت داده و زبانم لال "آدم" شده است؟ آیا چنین تغییر و تحولی ممکن است؟ مگر این وحوش اسلامی قابلیت تغییر و تحول کیفی دارند. اصلا گیرم عوض شده باشد، ما نمیخواهیم اش، هیچ بنی بشری نمیخواهد. مال خودتان!
به مردم آلمان بگوئید که هیتلر برگشته و این بار عوض شده است و خبری از نسل کشی و کوره های آدم سوزی اش نخواهد بود. چه پاسخی خواهند داد؟
واقعیت این است که آمریکا و متحدین اش برای حقنه کردن طالبان به جامعه افغانستان و توجیه بند و بست کثیفشان نیازمند این تبلیغات و توجیهات هستند. طالبان برای برسمیت شناخته شدن از سوی این دولتها نیازمند چنین تبلیغاتی است. برای اینکه پروژه "انتقال مسالمت آمیز" قدرت به طالبان را توجیه کنند، نیازمند چنین مزخرفاتی هستند. این تبلیغات در شرایطی مطرح میشود که هنوز دولت آمریکا قادر نشده است که اسامی برخی از سران طالبان را از لیست "تروریست های" خود خارج کند. واقعیت این است که برخی تبلیغات طالبان برحسب آموزشها و مشاورتهای کارشناسان غربی خود بعضا عوض شده است. اما طالبان عوض نشده است، سیاست غرب در قبال طالبان مسلما عوض شده است.
اما از نقطه نظر آزادیخواهی و انسانگرایی عوض شدن طالبان یعنی سرنگونی طالبان از قدرت، یعنی نابودی طالبان بمثابه یک پدیده سیاسی، یعنی دستگیری و محاکمه کردن کلیه سران و سرکردگان این اوباش، یعنی جارو کردن لشگر این اوباش اجاره ای و کلا اسلام سیاسی از کل سیمای سیاسی جهان معاصر.
تبلیغات طالبان مبنی بر اینکه افغانستان پایگاهی برای نیروهای تروریستی به غیر از خودشان مانند القاعده و داعش و ... نخواهد بود، پوچ تر از آن است که حتی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا که پروژه "انتقال مسالمت آمیز" قدرت به طالبان را طرح ریزی کردند، باور داشته باشند. از هم اکنون کارشناسان "ضد تروریست" از تلاش داعش برای حملات چند جانبه در کابل صحبت میکنند.
اما مصالح سیاسی طالبان در شرایط حاضر برای "برسمیت شناسی" ایجاب کند که به دول غربی اطمینان خاطر دهد که افغانستان پایگاه این نیروها نخواهد بود. اما چقدر خیال دول غربی از این بابت میتواند آسوده باشد؟ این گروههای تروریستی معمولا به دایره دستجات تروریستی "وزارت کشور" طالبان تقاضا نامه بمنظور برسمیت شناسایی ارسال نمیکنند.
تبلیغات طالبان در مورد تولید و توزیع مواد مخدر هم جالب است. ببینید زندگی و معاش طالبان با تولید و توزیع مواد مخدر در افغانستان گره خورده است. تولید مواد مخدر یک منبع اصلی درآمد این اوباش است. طالبان بدون مواد مخدر قادر به دوام نیست. نیرویی متعارفی نیست که بتواند در پس سوخت و ساز عادی یک جامعه در قرن بیست و یکم قادر به بقاء و گذران زندگی باشد. اگر کارتل های مافیایی کلمبیا و مکزیک بدون تولید و قاچاق مواد مخدر قادر به دوام هستند، طالبان هم چنین امکانی دارد.
پرسش: ارزیابی تان از تبلیغاتی که در مورد منابع طبیعی موجود در افغانستان و از جمله لیتیوم که در باطری مصرف میشود، چیست؟ در انتقاد به سیاست آمریکا میگویند که این کشور با واگذاری دولت افغانستان به طالبان عملا امکان استخراج این ماده خام مهم را به چین و روسیه داده است.
علی جوادی: این انتقاد دلسوزان و مشاوران اقتصادی سرمایه در آمریکا است. موضعی ناسیونالیستی و جانبدار سرمایه آمریکایی در رقابت با سرمایه چینی و روسی است. ما چنین دغدغه و دلمشغولی ای نداریم. برای من و شما خریدار آن نوع از تکنولوژی که نیازمند چنین مواد و امکاناتی است چه فرقی میکند که "کشور" تامین کننده آن که باشد. مادام که اقلام مورد نیاز جامعه کالاست و باید خریداری شود، مساله بر سر قیمت، کیفیت و خدمات ارائه شده و بر سر شرایط کاری که کارگران در آن قرار دارند، است.
ببینید هر گونه سوخت و ساز عادی جامعه، هرگونه ثبات اقتصادی در جامعه، در درجه اول نیازمند شرایط سیاسی کم و بیش متعارف و با ثبات است. تصور اینکه طالبان بتواند در چنین موقعیتی قرار بگیرد، بسیار دور از ذهن است.
استخراج و بهره برداری از منابع زیر زمینی در افغانستان نیازمند تامین شرایطی است که سرمایه بتواند با درجه ای از امنیت در این حوزه به گشت و گذار بپردازد. افغانستان همان مهر لعنتی بر آن خورده است که دهها سال است بر تحولات اقتصادی در خاورمیانه خورده است. همان ویژگی هایی که مانع ادغام و انتگره شدن کشورهای این منطقه مانند کشورهای آمریکای جنوبی و یا آسیای شرقی در مناسبات جهانی سرمایه داری شده است، مانعی دو چندان در افغانستان است. سرمایه به سادگی به این مناطق نا امن اقتصادی و پر از ابهام سراریز نمیشود.
پرسش: و در پایان، مولفه های یک سیاست کمونیستی و آزادیخواهانه در شرایط کنونی کدام است؟
علی جوادی: در درجه اول این شوک عظیم اجتماعی را با حفظ نیرو باید از سر گذراند. یک سیاست کمونیستی در ابتدا باید معطوف به مصون داشتن و حفظ جامعه از تعرض آدمکشان طالبان به زنان به جوانان و هر انسانی باشد که در لیست ترور طالبان قرار دارد. یک سیاست کمونیستی باید هم به سازماندهی شبکه ها و محافل نگهداری و تامین امنیت این افراد و هم کمک به آنهایی که خواهان فرار از این جهنم طالبان هستند، باشد. شرایط افغانستان به درجاتی شبیه شرایط ایران پس از کودتای خونین ٣٠ خرداد شصت است. به هر کسی که قیافه و ظاهرش اسلامی نبود، تعرض میشد. در بدر به دنبال فعالین و مخالفین حکومت بودند.
باید بیشترین فشار را بر دولتهای منطقه و غرب برای پذیرش پناهجویان افغانی اعمال کرد. این جریانات حکومت را در سینی نقره ای تحویل طالبان دادند، یا در زمره حامیان این اوباش اسلامی بودند، تمامی شان مسبب چنین وضعیتی هستند.
این شوک و تهاجم اولیه را باید از سر گذراند تا بتوان برای سازماندهی مقاومت توده ای در برابر طالبان آماده شد. ایستادگی در مقابل سیاست خانه نشین کردن زنان، مقابله با سیاست محدود کردن دسترسی زنان به آموزش و پرورش در تمامی سطوح و امکان کار و شرکت در سوخت و ساز اقتصادی جامعه در هر سطحی، مقابله با حجاب اسلامی، ...، از عرصه های اصلی کشمکش اجتماعی و طبقاتی هستند.
مساله معیشت و تامین زندگی از مسائل کلیدی همگانی است. کار و فعالیت اقتصادی پس از تحویل قدرت به طالبان متوقف شده است. حقوق مزدبگیران مدتهاست که پرداخت نشده است. درمان فردی برای این معضل اجتماعی وجود ندارد. باید سازمان داد. باید برای بقاء مبارزه کرد، هر چند که چشم انداز آن چندان در این شرایط دهشتناک روشن نباشد.
و مهمترین مساله، بر خلاف تبلیغات برخی از رسانه های غربی طالبان بر متن یک جنبش اجتماعی – اعتراضی به قدرت نرسیده است. نماینده هیچ بخشی از جامعه نیست. هیچ توهمی به این اوباش اسلامی در جامعه مشاهده نمیشود. از لجنزار اسلامی بیرونشان کشیده اند و یک ژ ٣ به دستشان داده و یک قرآن در جیبشان گذاشته اند. این لشگر لومپن اسلامیست را باید شکست داد. سرنگونی و بزیر کشیدن این جماعت اسلامی از هم اکنون در دستور جامعه است.
کمونیسم کارگری در افغانستان باید در صف مقدم سازماندهی اعتراض اجتماعی علیه طلبان باشد.