خدامراد فولادی: تجمع های اعتراضی ِ همجوش دموکراسیخواه اند

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

تجمع های اعتراضی ِ همجوش درجامعه های توسعه نیافته به لحاظ ِ سیاسی و کم توسعه یافته به لحاظ ِ اقتصادی با حاکمییت های استبدادی نظیر ِ ایران، به دلایلی که خواهم گفت قانونن و ضرورتن خصلتی همگرایانه و دموکراسی خواهانه دارند. به عبارت ِ دیگر، چنین همگرایی ها و همجوشی های فاقد ِ مرز بندی ِ طبقاتی، بنا بر ضرورت ِ موضوع و مضمون ِ اعتراضی شان قانونن و ضرورتن باید خصلت و سمت گیری ِ دموکراسیخواهانه داشته باشند.

قانون مندی وضرورتی که خود به خودی نیست و از آسمان به ذهن ِ انسان ها نازل نمی شود بلکه خود ِ واقعییت( استبداد ِ حاکم) آن را به جامعه ی محروم از دموکراسی القا و تحمیل می کند.
دلیل ِ نخست این که این همجوشی ها و همگرایی ها محدوده ی خاص و خود ویژه ی علنن اعلام شده ی فرقه گرایانه و حتا طبقاتی ندارند،اگرچه فرقه گراها یا افراد یک طبقه می توانند در آن حضور ِ فعال داشته باشند. دوم این که آنچه موجب و علت ِ این گرد ِ همایی ها و تجمع های خصلتن خودجوش ِ از پیش برنامه ریزی نشده- دست کم درحالت ِ اولیه اش – گردیده ،خود ِنبود ِآزادی های سیاسی و خصوصن نبود ِآزادی ِتجمع و تشکل های آزاد ِ شهروندی برای ابراز ِ ناخشنودی از وضعییت ِ موجود به دلیل ِ استبداد ِ سیاسی ِ حاکم بر جامعه است. از این رو است که این همجوشی های اعتراضی مطالباتی با توجه به نامحدود بودن ِ مطالبه هایی که صرفن و اختصاصن سیاسی و تاریخی اند یا تحقق شان در گروی تحقق ِ مطالبه ی اصلی یعنی دموکراسی ِ جامعه شمول است، منحصر به یک طبقه ی خاص نبوده و دربرگیرنده ی هردو طبقه ی کارگر و بورژوازی است که به یکسان از نبود ِ دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی رنج می برند.( فرقه سالاران ِ در کمین ِ قدرت ِ سیاسی مدعی اند که دوران ِ دموکراسی ِ بورژوایی به سر رسیده و باید دموکراسی ِ نوین را جایگزین ِ آن نمود. ادعایی که سرتاسرغلط وناهمخوان باشرایط ِمتفاوت ِجامعه های مختلف در این دوران است. چراکه: اولن دموکراسی ِ بورژوایی درجامعه های پیشرفته ی بهره مند ازاین دموکراسی دوران اش به سر رسیده و درآنجاست که ضرورت ِ تاریخی تکاملی ِ جامعه ایجاب می کند به مرحله ی عالی تریعنی دموکراسی ِ سوسیالیستی گذر نمایند و نه درجامعه های تحت ِ حاکمییت ِ استبداد که کارکرد ومنافع و مزایای ِ دموکراسی را هیچ گاه در هیچ عرصه ای از زندگی ِ خود تجربه نکرده اند، ثانین، دموکراسی مفهوم و کارکرد ِ صرفن طبقاتی دارد و نه فرقه سالارانه، و از آنجا که در ایران به دلیل ِ استبداد ِ حاکم طبقه ی کارگر ِ سازمان مند و تشکل دار وجود ندارد از این رو نمی توان غوره نشده مویزشد و از دموکراسی ِ نوینی سخن گفت که نیازمند ِ پیش رفته ترین نیروهای مولد هم به لحاظ ِ ابزاری و هم به لحاظ ِ انسانی است. علاوه براینها، تجربه ثابت کرده آنچه فرقه سالاران سوسیالیسم می نامند چیزی غیر ازسرمایه داری انحصاری رانتی ِ دولتی، وآنچه دموکراسی ِ نوین می نامند چیزی جزاستبداد کیش ِ شخصییتی و نظامی پادگانی ِ فرقه سالاران نیست. درضمن برای ایرانی های محروم از دموکراسی و معترض به استبداد ِ ولایتی خلافتی ِ حاکم نیزدرس آموزاست که فرقه سالاران پناه برده از این استبداد به آن دموکراسی در پناه ِ همان دموکراسی روز و شب علیه همان دموکراسی شعار می دهند که معناوپیام ِ ضمنی اش غیر از این نیست که چراغی که به ما رواست به شما حرام است و شما فعلن باهمین استبداد بسازید تاما قدرت ِ سیاسی را به دست گیریم و برای تان تعیین تکلیف کنیم!. ).
در جامعه های برخوردار از دموکراسی ِ دورانی که حکومت ودولت دراختیار ِبورژوازی است- حتا اگر یک حزب ِ به اصطلاح سوسیالیست قوه ی مجریه( دولت ) را در اختیار داشته باشد- بازهم ناگزیر است قوانین ِ حقوقی یی را اجرا کند که تضمین کننده ی اصل ِ مالکییت ِ خصوصی ِ بورژوایی بر ابزار ِ تولید باشد. در این جامعه هاست که اعتراض ها صرفن طبقاتی واز سوی کارگران و حقوق بگیران علیه جبر ِ اقتصادی و نه سیاسی ِ نظام ِ سرمایه، و ازپیش سازمان یافته و اعلام شده است.
در جامعه های محروم از دموکراسی ِ دورانی مانند ِ ایران اما که جبر ِسیاسی حاکم است ویک نفر با دار و دسته ی مسلح اش بر میلیون ها انسان حکمفرمایی می کند اعتراض ها غالبن و می توان گفت صرفن رویکرد ِ سیاسی دارند که در این جمله ی کوتاه و گویای « یکی علیه همه، همه علیه یکی» بیان می شود. در رژیم های پادگانی ِ یکی علیه ِ همه هم بدیهی است که نوک ِ تیز ِ حمله و اعتراض علیه ِ همان یکی ِ همه کاره باشد. در اینجا، پاشنه ی آسیب پذیر ِ حاکمییت اقتصاد نیست بلکه به همان دلیلی که گفتم سیاست است. یعنی استبداد ِ سیاسی است که فقر و فلاکت را همچون دیگر بی حقوقی ها به جامعه تحمیل می کند. به این دلیل است که می گوییم جبر ِ اقتصادی در حاکمییت های استبدادی تابع ِ جبر ِ سیاسی است و تا جبر سیاسی( استبداد ِ پادگانی) هست جبر ِ اقتصادی یعنی فقر و ناداری و بی حقوقی در یک طرف، و اختلاس و دزدی و باج گیری ِ حاکمان ِ مسلح در طرف ِ دیگرهم هست. این در حالی است که در نظام ِ بورژوایی اگرچه جبر ِ اقتصادی هست اما، دموکراسی ِ انتخابی ِ شمول یافته در ارکان و نهادهای سیاسی و شهروندی آن، جبر ِ اقتصادی را به کنترل در می آورد و آسیب ها ی اجتماعی و طبقاتی اش را به حد ِ اقل می رساند. ( توضیح ِ تکمیلی: مصادره ی دستاوردها و دارایی های تاریخی ِ منقول و غیر ِ منقول ِ جامعه به زور ِ اسلحه توسط ِ ملاهای عمامه دار و بی عمامه ی زحمت نکشیده ی تمام عمر مفت خور غیر از دزدی و راهزنی نیست. در حالی که بورژوازی یک طبقه ی تاریخی است که نقش وجایگاه ِ مهم و تعیین کننده در تکامل دادن ِ نیروهای مولد ِ جامعه و از جمله طبقه ی کارگر دارد. حال آن که آخوندهای مصادره کننده ی دارایی های جامعه نه تنها نقشی در تکامل ِ جامعه ندارند بلکه در مسیر ِ این تکامل سد و مانع ایجادنموده و در فرایند ِ آن ایجاد ِ اخلال میکنند. به علاوه، بورژوازی در کارخانه های اش ارزش ِ اضافی ِ حاصل از کار ِ اضافی ِ کارگران راتبدیل به سود و نهایتن تبدیل به سرمایه ی کارآفرین کرده وبا این کار به فرایند ِ تکاملی ِ جامعه شدت می بخشد، رژیم اسلامی اما، در کارخانه ها و شرکت هایی که به زور ِ اسلحه تصاحب نموده کل ِ افراد ِ جامعه را مزدبگیر ِ خود نموده و درآمدهای کلان ِ حاصل از این راهزنی ِ علنی را دربانک های خارجی به نام ِ سرکرده گان ِ رژیم واریز می کند، و در همان حال دستمزد ِ حقوق بگیران را گاه تا یک سال پرداخت نمی کند و کارکنانی را هم که به این بی حقوقی ِ علنی اعتراض کنند دستگیر و زندانی می کند وشلاق می زند. این، یک جبر ِ سیاسی است که این رژیم به تمام ِ افراد ِ جامعه غیر از مزدوران ِ مسلح اش تحمیل نموده و همه را رو در روی خود قرار داده است. اعترضات ِ همجوش ِ عمومی نیز علیه این جبارییت ِ عقب مانده از دوران است که در استبداد ِ فردی نمایان شده و مطالبه ی مشخص اش طبیعتن دموکراسی و دموکراسی خواهی است.
آن « تئوری دان ها» یی که در حق ِ این رژیم ِ قرون ِ وسطایی لطف کرده و آن رابورژوالیبرال می نامند موظف اند به ایرانی ها توضیح دهند کدام عمل کرد ِ رژیم در چارچوب ِ کارکردها و مناسبات ِ بورژوازی ِ لیبرال است: انتخابات ِ از پیش مهندسی شده اش که نماینده گان اش پیشاپیش توسط ِ رهبر بلامنازع ِ غیر ِ منتخب انتخاب شده اند؟ اعدام های فله ای و مخفیانه ی مخالفان ِ عقیدتی سیاسی ِ همان رهبر ِ بی منازع؟ خفقان و اختناق و سرکوب و نبود ِ آزادی ِ بیان و آزادی ِ مطبوعات و آزادی ِ چاپ و نشر، و ممیزی ِ کتاب؟ و...و...؟. اکنون، سوآل ِ مشخص این است: آدمی که درک ِ تاریخی و تکاملی از رویدادهای یک جامعه ی معیین ندارد و تحلیل ها و راهکارهای گول زننده و گمراه کننده به آن جامعه می دهد با کدام دلیل ِ معتبر و قانع کننده ای خود را مارکسیست می نامد؟ ). نتیجه گیری ِ مشخص و به روز رسانی شده از این بحث این است که مرگ بر دیکتاتور- با ذکر ِ نام ِ دیکتاتور- که در تمام ِ اعتراضات ِ سال های اخیر در ایران از دهان ِ میلیون ها معترض ِ همجوش و همهدف بیرون می آید،اصلی ترین و کلیدی ترین و فوری ترین مطالبه اش دموکراسی ِ دورانی است که از نگاه ِ دوربینانه تر فراهم سازنده ی شرایط ِ تاریخی- مناسباتی و در عین ِ حال تولیدی توزیعی ِ گذار به سوسیالیسم و کمونیسم همدوش و همراه با دیگر جامعه های پیشرفته ی انسانی است.