166 منتخب سایت

موهبت جنگ به مثابه ابزار بقا، نگاهی مختصر به جنگ اسرائیل و ایران

تریبون آزاد

حمله اخیر اسرائیل و آمریکا و نهایتا تبدیل شدن آن به جنگ میان اسرائیل و ایران، به‌رغم آنکه از منظر انسانی، اخلاقی و منطقه‌ای فاجعه‌بار بود و هست، اما چرایی این مسئله را باید در بستر روابط طبقاتی، تضادهای ساختاری سرمایه‌داری و بحران‌های بازتولید مشروعیت دولت‌ها تحلیل کرد.

این حمله، نه از سر ضرورت دفاعی یا امنیتی، نه از سر حتی بهانه رنگ باخته بیش از ۲۵ سال ״خطر ایران اتمی״، بلکه ابزاری برای اهداف دیگر منطقه ای و داخلی بود. در این نوشته من به خاصیت این جنگ از زاویه تحکیم انسجام داخلی، مهار تضادهای طبقاتی و تمدید عمر ساختارهای فرسوده‌ی قدرت میپردازم.

با فرض گرفتن این امر که دولت ها، ابزار سلطه طبقه حاکم برای حفظ مناسبات تولیدی هستند. در هر دو کشور، چه ایران با حاکمیتی ارتجاعی اسلامی و چه اسرائیل با نظامی فاشیستی-امنیتی و راست‌گرایانه، و حتی آمریکا با بحران‌های داخلی عمیقی مواجه‌اند. در ایران، بحران اقتصادی، نارضایتی عمومی، تحریم‌ها، گسترش شکاف طبقاتی، و اعتراضات گسترده‌ی کارگری و زنان در جریان است. در اسرائیل، شاهد بحران سیاسی، فساد دولت، اعتراضات علیه کابینه نتانیاهو، شکاف اجتماعی یهودی-عربی، و بایکوت بین‌المللی به دلیل نسل‌کشی در غزه و تاثیرات آن بر فضای سیاسی جامعه اسرائیل هستیم. از این منظر، جمهوری اسلامی از تعرض و حمله اخیر اسرائیل به ایران برای انحراف افکار عمومی از بحران‌های داخلی و تقویت دولت به‌عنوان "مدافع ملت" بهره برداری میکند. امری که در مورد دولت اسرائیل نیز صادق است. طبقه حاکم همواره در پی خلق "دشمن" است تا نظم مسلط را طبیعی و اجتناب‌ناپذیر جلوه دهد و تاریخ گواه صحت این امر است که نظم وارونه بورژوازی همواره بحران می‌آفریند و سپس از آن بحران برای بازسازی سلطه خود استفاده می‌کند.

در شرایط حاضر:

  • دولت فاشیست اسرائیل تلاش کرد با خطر تهدید "برنامه هسته‌ای ایران" و حملات موشکی، هم‌زمان هم سرکوب داخلی را مشروعیت ببخشد، و هم حمایت امپریالیستی دول غربی را، که زیر فشار خشم مردم ناجار به محکومیتهای لفظی اسرائیل کرد، بار دیگر جلب کند.

  • در این روند جمهوری اسلامی تلاش میکند با برجسته‌سازی خطر "صهیونیسم جهانی" و حمله اسرائیل، فضای سرکوب داخلی را توجیه کند و مردم را به اطاعت از "دفاع ملی" فرابخواند.

در واقع، برای هر دو حکومت "دشمن خارجی" به عنوان سوژه انقیاد‌ آفرین عمل می‌کند تا مسیر مبارزه مردم و پائین جامعه را از جدال با خود را به جنگ با دشمن یا فراخوان برای دفاع از حاکمیت در برابر تعرض خارجی تغییر دهند و برای تحقق آن طبقه حاکم ایده‌ها، گفتمان‌ها و ارزش‌های متناسب با بقای ساختار قدرت تولید میکند.

  • در اسرائیل: این جنگ، دولت فاشیست نتانیاهو تلاش کرد خود را موقتاً از زیر تیغ محکومیت جهانی برای جنایاتش در غزه بیرون بکشد، زیرا با انتقال تمرکز رسانه‌ها و افکار عمومی از فلسطین به "تهدید ایران"، روایت قربانی و مهاجم وارونه می‌شود. اسرائیل خود را در مقام "دفاع از موجودیت خود" جا می‌زند و حمایت غرب را بازمی‌خرد، همزمان بیشترین تلاش را خواهند داشت ‌که اعتراض جهانی مردم دنیا به نسل‌کشی آنها در غزه در سایه جنگ جدید، به حاشیه برانند. همچنین سناریوی حمله به ایران میلیاردها دلار به شرکت‌های تسلیحاتی و صنایع های‌تک امنیتی سود می‌رساند. نظامیان بازنشسته با شرکت‌های خصوصی قرارداد می‌بندند، درحالی ‌که طبقه کارگر باید به جبهه اعزام می‌شوند.

  • در ایران نیز به بهانه حمله خارجی و تعرض دشمن، ساختار "اقتصاد مقاومتی" بر اساس نهادهای نظامی-امنیتی (سپاه، بنیادها، قرارگاه‌های سپاه) تثبیت می‌شود. قبل از حمله اسرائیل به ایران سر باز زدن حاکمیت ایران از پاسخگوئی به نیازهای واقعی جامعه از سلامت، آموزش گرفته تا بهداشت و رفاه و غیره، جالش و جدالی سهمگین از طرف مردم علیه حاکمیت بود، اما این حمله بهانه اولویت دادن به پروژه‌های دفاعی، ابزار حفظ طبقه حاکم بدل خواهد شد. در هر دو کشور، جنگ باعث انباشت از طریق سلب مطالبات عمومی می‌شود، و بحران را از طبقه حاکم به طبقات فرودست منتقل می‌کند.

تصور کلیشه ای این است که دولت‌ها نه‌فقط با سرکوب، بلکه از طریق "هژمونی" یعنی رضایت فعالانه‌ی مردم حکومت می‌کنند. اما وقتی رضایت عمومی مردم فروبپاشد چه؟ دقیقا بحران مشروعیتی که امروز گریبانگیر همه دولتها از ایران تا اروپا و آمریکا شاهد آن هستیم رخ می‌دهد. و اینجا آن بزنگاهی است که جنگ، ابزار بازسازی این هژمونی است، جنگ مجددا برگ بازی تاریخی برای این قدرت ها است که به سبب آن آزادیخواهی مردم آن جوامع را با تلاش برای ایجاد امنیت دروغین شان معامله می کنند.

  • در ایران، جنگ امکان ایجاد "وحدت ملی" و نزدیکی و پیوند نیروها و جناح های درون حکومتی و همزمان زمینه  سرکوب جنبش‌های مردمی و بازتعریف "ایران‌دوستی" در قالب وفاداری به حاکمیت را فراهم می‌کند. 

جمهوری اسلامی هم‌زمان با حملات متقابل ایران و اسرائیل، موج جدیدی از بازداشت‌ها و صدور احکام سنگین را با عنوان "مقابله با نفوذ اسرائیل و جاسوسان اسرائیل" آغاز کرده است. تنها در فاصله کوتاهی بیش از ۷۰۰  نفر در استان‌های مختلف با اتهاماتی نظیر "جاسوسی برای موساد" و "همکاری اطلاعاتی با دشمن صهیونیستی" دستگیر شده‌اند، که بخشی از آن‌ها فعالان رسانه‌ای، دانشجویی و فعالین عرصه های مختلف اجتماعی اند. دستگاه امنیتی از این اتهامات برای عقب راندن اعتراضات کارگری، دانشجویی و زنان، جوانان آزادی خواه و مردم برابری طلب، که قبل از این جنگ سایه آن بر ادامه حاکمیت اش سنگینی میکرد، بهره می‌گیرد و فضا را به‌شدت امنیتی کرده است. حمله اسرائیل و آمریکا در این چارچوب نه ‌فقط یک مسئله خارجی، بلکه یک ابزار تولید انقیاد داخلی و دستاویزی برای گسترش دامنه سرکوب در سایه "امنیت ملی" را برای حاکمیت جمهوری اسلامی بازتعریف میکند.

  • در اسرائیل، دولت نتانیاهو توانسته ائتلاف شکننده‌اش را با تهدیدهای خارجی مستحکم‌تر جلوه دهد و جنبش‌های اعتراضی را به ״خیانت״ متهم کند. جنگ به مثابه بحران-فرصت عمل می‌کند: سرکوب صدای معترضین داخلی، ایجاد ترس، و ضربه به طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در مبارزه طبقاتی خود.

جنگ میان ایران و اسرائیل را نمی‌توان بدون در نظر گرفتن نقش ایالات متحده و متحدان اروپایی‌اش تحلیل کرد. این قدرت‌ها، در مقام حافظان نظم جهانی سرمایه‌داری، نه‌تنها مانع وقوع جنگ نمی‌شوند، بلکه آن را در خدمت منافع ژئو-اقتصادی خود مدیریت و هدایت می‌کنند. به خاصیتهای این جنگ برای دول غربی نگاهی بنیدازیم.

  • آمریکا با حمایت بی‌قید و شرط از نسل‌کشی و جنایات جنگی اسرائیل، از یکسو امنیت جغرافیای سرمایه‌گذاری خود در منطقه را تضمین می‌کند و با ایجاد تهدید دائم از سوی ایران، حضور نظامی و سلطه اقتصادی خود را در خاورمیانه توجیه می‌نماید. از سوی دیگر تلاش خواهد کرد از محتمل بودن همیشگی خطر جنگ جدیدی برای آمریکا، برای گریز موقت از اعتراضات عظیم داخلی مردم امریکا علیه دولت مرکزی و همچنین فرصتی برای ایجاد تعادل در انشقاق لایه های بالایی حکومت استفاده کند.

  • در اروپا نیز هرچند با جثه ی نحیف و مدعی رقابت سیاسی اقتصادی با آمریکا همین الگو تکرار می‌شود. صدراعظم آلمان، فریدریش مرتس، عملا از حملات اسرائیل حمایت میکند و با وقاهت تمام اعلام میکند: " با تشکر از حملات اسرائیل به ایران، این کار سخت و کثیفی بود که اسرائیل برای همه ما انجام داد". اسرائیل کارهای کثیفی را که مورد پسند و درخور واقعیت وجودی دمکراسی غربی آنهاست برایشان انجام می‌دهد و از این بابت سپاسگذار و قدردان اسراٸیل هستند. این در حالی است که دولت آلمان از طرفی با بحران شدید اقتصادی، کاهش رشد تولید ناخالص داخلی، افزایش بیکاری، و کاهش بودجه خدمات اجتماعی (از جمله حذف یارانه‌های انرژی و کاهش کمک به بیکاران) روبه‌رو است و از طرفی با موج عظیم خشم نفرت مردم از حمایت دولت آلمان از دولت فاشیست اسرائیل و نسل‌کشی در غزه و اختصاص بودجه های میلیاردی برای این کشتار روبرو است. چنین جنگ ها و خون ریزی های جهانی دست آوریزی شده که بودجه نظامی آلمان، برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم، به بیش از ۲٪ تولید ناخالص داخلی افزایش یافته و صدای اعتراضات اتحادیه‌ها، معلمان، پرستاران و بازنشستگان با برچسب "ضد امنیت ملی" سرکوب و تحریف می‌شود.

  • از سوی دیگر، ناتو اخیراً بودجه نظامی خود را به‌طور متوسط ۵٪ افزایش داد که معادل افزایشی حدود ۵۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۵ است. این تصمیم در شرایطی گرفته شد که کشورهای عضو با تورم، کاهش خدمات عمومی، و نارضایتی گسترده شهروندان مواجه‌اند. 

  • در فرانسه، ماکرون از "لزوم آمادگی برای ورود به درگیری‌های بزرگ" سخن گفته و در بودجه سال جاری، بیش از ۴۰۰ میلیارد یورو برای ارتش تخصیص داده شده، در حالی که معلمان، کارگران، و بازنشستگان بارها علیه ریاضت اقتصادی دست به اعتصاب زده‌اند. 

  • در بریتانیا نیز دولت استارمر با کاهش بودجه NHS (خدمات درمانی عمومی) و همزمان افزایش هزینه‌های نظامی و امنیتی، تلاش دارد از جنگ در خاورمیانه برای برگرداندن افکار عمومی از بحران‌های داخلی بهره ببرد. رسانه‌ها به جای پوشش بحران مسکن و فقر کودکان در بریتانیا، "تهدید هسته‌ای ایران" را در تیتر اول قرار می‌دهند.

در مجموع، دول بورژوازی در غرب نه مخالف این جنگ، بلکه هم‌زمان ناظر، بهره‌بر و تسهیل‌گر آن هستند؛ چراکه منطق بقای خود آنها نیز، همچون اسرائیل، به تداوم جنگ‌های "قابل‌کنترل" در پیرامون وابسته است. این جنگ‌ها، سرمایه‌داری بحران‌زده‌ی جهانی را برای مدتی کوتاه به جلو می‌رانند، اما همزمان هزینه‌ی آن را طبقات فرودست و کارگران جهان با خون و مال خود پرداخت می‌کنند.

در نگاهی کلی‌تر، جنگ اخیر نشان می‌دهد که منطق سرمایه‌داری در دوران افول، دیگر نه‌تنها قادر به حل بحران‌ها نیست، بلکه زاینده بحران های پی درپی خواهد بود و از آنها به عنوان ابزاری برای بقای خود بهره خواهد برد.

اگر اوضاع بورژوازی جهانی را بنگرید، عملا دنیا وارد جنگ جهانی سوم در گوشه و کنار و جای جای جهان شده اما نه در اشکال کلاسیک جنگ های جهانی قبلی. این جنگ ها، تقابل مردم دنیا با یکدیگر نیستند؛ بلکه جنگ دولت‌ها هستند. کارگران و فرودستان در ایران، فلسطین، اسرائيل، لبنان، اوکراین، روسیه، سوریه، آفریقا و آمریکا و اروپا  منفعتی در این نبرد ندارند. آن‌ها کشته می‌شوند تا طبقه حاکم بقای خود را تضمین ‌کند.

حمله‌ی اخیر اسرائیل به ایران و نهایتا جنگ بین جمهوری اسلامی و اسرائیل و آمریکا را نباید یک درگیری صرفاً ژئوپولیتیکی، بلکه تلاش قدرت های غربی در یک پروژه طبقاتی دانست. جنگ ابزاری برای بقای دولت‌های در بحران است؛ دولت‌هایی که از دل تضادهای سرمایه‌داری، ناتوان از پاسخگویی به نیازهای مردم، و دولت‌هایی که گرفتار بحران مشروعیت هستند. با وجود آنکه قدرت‌های غربی با دامن زدن به جنگ اسرائیل و ایران و حمایت از حملات اسرائیل کوشیدند صدای معترضان داخلی را خاموش و موج اعتراضات جهانی علیه نسل‌کشی در غزه را به حاشیه برانند، اما این سیاست ناکام ماند. تنها یک تا دو روز پس از پایان این جنگ و "پایان موقت این سناریوها"، کشورهای غربی از آمریکا و بریتانیا تا فرانسه و آلمان شاهد اوج ‌گیری دوباره و گسترده‌تر اعتراضات مردمی علیه سیاست‌ های اسرائیل و حمایت دولت‌هایشان از جنایات آن بودند. این اعتراضات نشان داد که برخلاف محاسبات حاکمان، جنگ نمی‌تواند آگاهی و خشم توده‌ها را مهار کند و بحران مشروعیت دولت‌های حامی اسرائیل را حتی عمیق‌تر کرد.

تنها راه مقابله با این چرخه مرگ، تنها راه پایان دادن به این جرم و جنایت و توحش حکام دنیا، اتحاد طبقاتی و همبستگی جهانی کارگران و مردم علیه دولت‌های جنگ ‌افروز و "سرمایه‌داری نظامی‌شده" در کل دنیا است.