بحران داخلی آمریکا در چند ماه اخیر وارد مرحلهای ساختاری و مزمن شده است. آنچه امروز در خیابانهای آمریکا، در اعتراضات، در شورشهای محلی، در برخوردهای مسلحانهی نیروهای امنیتی با شهروندان معترض میبینیم، ...
صرفاً نتیجهی یک دورهی کوتاه یا یک چهرهی سیاسی خاص نیست، بلکه برآیند تاریخی از دههها فشار نولیبرالیسم، تبعیض نژادی، فروپاشی همبستگی اجتماعی و دوقطبی شدن ساختار قدرت در قلب امپراتوری سرمایهداری است. در این میان، ترامپ نه آغازگر بحران، بلکه تسریع کننده و نماد عریان آن است.
دونالد ترامپ با عوامگرایی راستگرایانهاش، با از رو شمشیر کشیدن علیه حقوق شهروندی، علیه آزادی های سیاسی و مدنی، لایههای ظاهری و فریبنده نظم دموکراتیک سرمایهداری را کنار زد و تضادهای عمیق اجتماعی و اقتصادی آمریکا را به سطح آورد. او نه تنها با زبان نژادپرستانه خود ، در قالب ضدیت با ضد مهاجران ، شکافهای نژادی را تشدید کرد، بلکه با سیاستهای مالیاتیاش به سود ثروتمندان و کاهش خدمات عمومی، فشار اقتصادی و معیشتی مضاعفی را بر طبقهی کارگر و مردم وارد کرده است.
اما سیاستهای اقتصادی ترامپ نهتنها نا برابری را درون جامعه آمریکا عمیقتر کرده، بلکه بذر بیثباتی اجتماعی را نیز کاشته است. کاهش بودجه خدمات درمانی و آموزشی، بهداشت و بیتوجهی به بحران مسکن و دستمزدهای پایین، زمینهی طغیان اجتماعی را بیش از پیش فراهم کرده است.
وعدههای توخالی برای بازگرداندن "شغلهای آمریکایی" چیزی جز نمایشی تبلیغاتی نبودند و در عمل، همان سیاستهای جهانیسازی به سود شرکتهای بزرگ اینبار با توافقهای تجاری جدید و گاه تهاجمی به تقویت انحصارات و تمرکز اقتصادی ادامه یافتند.
در بعد سیاسی و اجتماعی، یکی از وعده های ترامپ اخراج سالانه یک میلیون مهاجر "غیرقانونی" بود. پروپاگاندای دست راستی و ضد مهاجرین به بهانه حذف عامل جرم و جنایت و بازگرداندن "شغل آمریکائی" به کارگر آمریکایی قرار بود زمینه ساز این تعرض دست راستی به میلیونها نفر از نیروی کار در امریکا و دامن زدن به نفرت نژادی و ملی میان کارگر امریکایی با کارگرمکزیکی، برزیلی، بولیویایی و ... باشد. بخش اعظم مردم آمریکا اما روی واقعی این سکه را می بینند، پروپاگاند و سیاست مهاجرت ستیزی دولت کنونی آمریکا نه بر پایهی جرم، بلکه بر سیاست نژادپرستانه عمیق و عریان سوار شده است. سیاستهای مهاجرتی که با شعار "آمریکا اول" توجیه میشود، در دنیای واقعی و حقیقت چیزی نیست جز سرکوب مهاجران، جداسازی کودکان از خانوادهها، اردوگاههای بازداشت، و گسترش ترس و نفرت است. این سیاستها نه تنها پایه ای ترین حقوق انسانی را پایمال کردند، بلکه به گونهای حساب شده، تضادهای اجتماعی را به اتیکت قومیت و نژادپرستی گره زدند تا به اصطلاح توجه مردم از بحران اصلی یعنی سلطهی سرمایه و تضاد طبقاتی منحرف شود. اگرچه ترامپ ممکن است تنها یک چهرهی گذرا در ساختار سیاسی آمریکا باشد، اما نیروهایی که او نمایندگی میکند، در بورژوازی امریکا ریشهدارد. ناسیونالیسم و نژادپرستی سنتا راه حل بخشی از بورژوزای برای فرار از بحرانها است.
علیرغم تلاش دولت ترامپ و رسانه های طرفدار او برای تحریف افکار عمومی، اتفاقات اخیر لس آنجلس و کالیفرنیا ثابت کرد که هرچه حاکمیت آمریکا برای حقنه دروغ خرج کرده بود بر باد فنا رفت! در ۶ ژوئن و در ادامه اجرایی کردن عملیات پلیس مهاجرت (ICE) در چند منطقه لس آنجلس و برخی محلات کارگری حدود ۱۱۸ نفر را بازداشت کردند و هر نوع مخالفت مردم را سریعاً و با خشونت کامل پاسخ دادند که در ادامه درگیریها به محلات دیگر شهر و در اعتراض مردم به اخراج مهاجران کارگر و بخصوص بازداشت دیوید هویرتا، رهبر اتحادیه این اتحادیه بین المللی کارکنان خدماتی (SEIU)، که بهعنوان یک اقدام ضد کارگری نیز دیده شد، اعتراضات عمومی تری از طرف مردم شکل گرفت.
اگرچه ترامپ فرمان داده بود که بزرگترین عملیات اخراج "مهاجران غیرقانونی" در تاریخ آمریکا اجرا شود اما طی یک روز دولت مرکزی آمریکا با اعتراضات وسیعی از طرف مردم روبرو شده که در دهه های اخیر آن بیسابقه بود. دولت ترامپ با هدف تشدید این بحران و کج کردن سرها از شکست سیاستهای اقتصادی و فشار مضاعف معیشتی به اقشار پائینی مردم به سوی ״شورش مهاجرین غیرقانونی״ به گسیل گارد ملی و تفنگداران دریایی بدون موافقت فرماندار کالیفرنیا برای سرکوب اعتراضات مردم لسآنجلس و کنتانامو دست زد. با این گسیل نیرو خیابان های شهر به صحنه خشونت و شلیک و تعرض تبدیل شد. هدف دهن دریدگی ترامپ علیه مهاجرین، جنایی کردن مهاجر بودن، به تحرک در آوردن جنبش نژادپرستان سفید در امریکا است.
اگرچه این حماقت ترامپ با مخالفت دولتهای محلی مواجه شد و در رسانه ها منعکس شدند و آنرا بعنوان تمرکزگرایی خطرناک دولت فدرال و تهدید علیه اختیارات ایالاتی اعلام کردند، بلکه بحران کنونی که گسیل گارد ملی و نیروی دریای آمریکا را نه برای جنگ با شعارهای قدیمی ״دشمن خارجی״ و ״دفاع از آمریکا״ یا حتی به بهانه ״مبارزه با مهاجرت غیرقانونی״ بلکه برای سرکوب مردم آمریکا، نه فقط بحران را عمیقتر که دولت ترامپ را با موج وسیعتری از اعتراضات روبرو کرده است. بحرانی که بالافصله شکافهایی جدی در درون طبقهی حاکم، درباره شیوهی مدیریت بحران سیاسی و اقتصادی کنونی آمریکا و حتی شیوه برخورد به پدیده سرکوب را بوجود آورده است.
سیاستی که ترامپ در سیاست انتخاباتی اش یعنی جنایی کردن زندگی مهاجران به عنوان "تهدید و عامل رکود اقتصادی آمریکا" طراحی کرده بود، در سطح پراتیک و بر بطن بحرانهای درونی آمریکا به بحران ها دیگری دامن زده و به موجی از خشم و تنفر عمومی مردم از سیاست دولت مرکزی تبدیل شده است. در همین چند روز مبارزه یکپارچه کارگری و مردمی و مهاجران را با هم جلوی صحنه جامعه آمریکا آورد.
وقتی بزرگترین قدرت اقتصادی جهان نه از بیرون، بلکه از درون چنین زیر پای خود را سست میبیند نه از حماقت یک شخصیت سیاسی مثل ترامپ بلکه ناشی از شکافهایی که سالها سرمایهداری نولیبرال در قلب جامعه ایجاد کرده است. امروز، طبقهی کارگر، مهاجران، اقلیتها و میلیونها انسان رنجدیدهی آمریکا با پوست و گوشت خود حس میکنند که دیگر در این نظام جایی برای آنان نیست و آنگاه که صدایشان را بلند میکنند، با تفنگ، گاز اشکآور و گارد ملی و حکومت نظامی در این ״مهد دمکراسی جهان״ پاسخ میگیرند. وقتی کارگران، دانشجویان، مهاجران و مردم معترض به خیابان آمدند تا بگویند دیگر بس است، ترامپ گارد ملی و ارتش را برای سرکوب شان بسیج کرد، گویی دشمنی خارجی به آمریکا حمله کرده! اما دشمن مردم آمریکا نه بیرون از کشور، که در کاخ سفید، در پنتاگون و در اتاقهای جلسات کمپانیهای بزرگ نشسته اند.
آیندهی آمریکا، نیز نمی تواند سرانجامی بهتر از کشور های کوچکتر از خودش داشته باشد، امروز شاهد هستیم که هرچه عمق بحرانهای اقتصادی و فلج شدن سیستم کاپیتالیستی، از مدل رشد اقتصادی تا ساختار سیاسی آن، برای مردم جهان عیان میشود، حکام دنیا حتی تظاهر به دموکراسی را نیز در آشکارترین شکل ممکن کنار میزنند.
اما رسالت تعیین کننده تاریخ پیش روی بشریت بار دیگر بر دوش نیروهای سوسیالیستی، اتحادیههای کارگری، و جنبشهای عدالتخواه سنگینی میکند که باید در چنین لحظهای تاریخی، زبان گویای رنج مردم و بدیل سازمان یابی در برابر این نظم پوسیده باشند.
واقعیت این است مردم دنیا، طبقه کارگر، اتحادیهها، گروههای مهاجر، دانشجویان و مردم حاشیهنشین یا شاید باید گفت ما محکومین دنیا در برابر حاکمین از تهران تا واشینگتن دو راه بیشتر در پیشروی خود نداریم: یا در برابر چکمههای پلیس و گاز اشکآور و گارد ضد مردمی زانو بزنیم، یا بایستیم و متحد شویم و زیر یک پرچم گرد آییم: پرچم همبستگی طبقاتی و رادیکالیسم سوسیالیستی!