حمله اسرائیل به ایران و مقابله نظامی ایران با آن، نفس در سینه نه فقط مردم در ایران که در سینه جهانیان حبس کرده است. حتی همانهایی که خواهان "پیروزی اسرائیل" هستند و تا امروز حمام خون غزه را توجیه کرده اند، نه به خاطر عواقب کشنده و...
مخرب آن در ایران، که به خاطر غیرقابل کنترل بودن دامنه گسترش آن به کل خاورمیانه و جهان، خواهان احتیاط و پایان این حملات هستند.
عربده های گوش خراش نتانیاهو و ترامپ، ششلول بندانی که بر کمرشان در "غرب وحشی" قرن بیست و یک، نه تپانچه و اسلحه کمری که "تک به تک" میکشد، که بمب اتم و مخرب ترین موشک ها و پهبادهایی که میلیون میلیون میکشد و شهرشهر و کشور کشور تخریب میکند بسته اند، چاشنی تلخ و کریه این حملات است.
پیام این هفت تیرکش های "جهان آزاد" که "قادریم" و "مصمم هستم" که سلاح های "بی نظیر" خود را که این روزها مسابقه توصیف توان و قدرت کشندگی و تخریبی آنها برپا است، هرگاه و به سوی هرکس که خواستیم پرتاب کنیم، همانطور که در هیروشیما و ناکاساکی "بزرگان شان" کردند، و فریاهای می کشم و می کشیم، حتی در حق جانوری چون خامنه ای، لرزه بر اندام هر انسانی که از مغز تهی نشده باشد، می اندازد. نه به خاطر کشته شدن خامنه ای که خلاصی از او و نظام و سیستم اش، آرزوی قلبی مردم در ایران است و تا پیش از این حمله مردم درگیر خلاصی از او بودند! بلکه به درست به این دلیل که پشت این عربده کشی ها، تصاویر جوامع انسانی برجای مانده از عراق پس از صدام، لیبی پس از قزافی و سوریه پس از اسد، افغانستان پس از بن لادن، و غزه امروز را می بینند.
این جنگ و کشتار و تخریب و حملات مقابل، نه بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی است و نه بر سر حقوق نداشته بشر در ایران و نه برسر برنامه هسته ای ایران!
واقعیت این است که پس از صدام و قزافی و بشار اسد، امروز خامنه ای کاندید مناسبی است برای جنگ اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه برای سرپوش گذاشتن بر بن بست ها و معضلات سه دهه گذشته شان.
این واقعیت را امروز، بی طرف ترین و معتدل ترین تحلیلگران جهانی در خود جوامع غربی هم، با فاکت و رجوع به واقعیات سه دهه گذشته و منجلابی که این قدرت ها در خاورمیانه آفریده اند، با رجوع به سناریو "سلاح های کشتار جمعی" صدام و خطر "هیتلر" شدن و جنگ جهانی براه انداختن قزافی و بشار اسد و سرنوشت افغانسان و غزه، بیان میکنند.
ارتجاعی بودن و دیکتاتور بودن همه این "عناصر شر"، تنها شرایط کاندیداتوری آنها برای "مقبولیت" دادن به حملات اسرائیل و آمریکا را تامین میکند، نه بیشتر! اگر قبل از نسل کشی و حمام خون در جریان در غزه، عقب مانده ترین و متوهم ترین بخش هایی از این جوامع توهمی به نتایج این "جنگ با عناصر شرور" و نسخه های "نجات بخش" را داشتند، پس از فاجعه غزه، مردم در ایران خطر تبدیل تهران به غزه و کرانه باختری را با تک تک سول هایشان احساس میکنند و ترس و التهاب کمترین جایی برای "خوش باوری" و توهم برجای نگذاشته است.
دو قطبی "برنامه اتمی" را خاتمه دهید و یا "زنده باد قدرت اتمی ایران" و "حق اتمی ایران"، بازی در همین میدان است و عناصر شکل دادن به سیاه ترین و تباه کننده ترین نسخه فروپاشی جمهوری اسلامی که با خود جامعه ای را هم فروخواهد پاشند!
جمهوری اسلامی را نه امریکا و نه اسرائیل نمی توانند سرنگون کنند! نه به این دلیل که قدرت و توان نظامی آن را ندارند، که دارند. نه به این خاطر که جمهوری اسلامی بسیار "قدرتمند" است! یا "رقبا"ی جهانی و "امپریالیسم" در مقابل تبدیل شدن جمهوری اسلامی به یکی از "ابرقدرت" های جهانی، "سنگ اندازی" میکنند! یعنی اراجیف و پروپاگاندهایی که تنها خریداران آن، خود ارتجاع اسلامی است. این ها داعیه های تبلیغاتی است برای "سهم بری در تقسیم جهان" که غرب آن را برایشان "میوه ممنوعه" کرده است. منحنی نزول ارتجاع اسلامی، نه توسط غرب که اساسا توسط مردم در ایران آغاز شد. بزرگترین ضربات را جنبش ترقیخواهی و آزادیخواهی در ایران بر پیکر آن وارد کرد و سرنگونی آن هم کار مردم در ایران است!
مردم ایران تنها قدرتی است که می توانست و همچنان می تواند جمهوری اسلامی را سرنگون و خود را از شر آن خلاص کند. این ادعا متکی به دو واقعیت است. یکی خصلت و جوهر وجودی جمهوری اسلامی و دیگری خصلت و جوهر دشمن داخلی آن، یعنی مردم، زنان، جوانان، طبقه کارگر و همه شهروندانی که سه-چهار نسل است با آن در جنگ دائم بسر می برند و تا پیش از حمله اسرائیل به ایران، سیر عقب نشاندن حکومت بدست خودشان، در جریان بود.
جمهوری اسلامی ایران، نه حکومت بشار اسد است و نه بعث عراق یا قزافی یا خاندان پهلوی! این ارتجاع و ضدانقلابی است که بنام یک انقلاب آزادیخواهانه به قدرت رسید. برای بقا خود و شکل دادن به حکومت اش نسلی از انقلابینون را قتل عام و هشت سال جنگ کوری را به جامعه ایران تحمیل کرد! وسیع ترین کشتارها، سرکوب های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، ایدئولوژیکی را در جامعه ای هشتاد – نود میلیونی براه انداخت و چهار دهه بعنوان یک قطب جهانی تروریسم بر فضای سیاسی جهان حکمرانی کرد! بیش از یک دهه تحریم های اقتصادی و تقابل های بین المللی و مقابله با دهها جنبش مردمی، بیکاران و گرسنگان، زنان، دانشجویان، کارگران و .. بخشی از روتین های حیات سیاسی نظام آن بوده است.
اگر رابطه خاندان پهلوی با جامعه ایران ٥٣ سال حکومت در حمایت غرب، شامل چند دهه "ثبات" بر متن دیکتاتوری سیستماتیک و دو کودتا و دو فرار از کشور و یک سرنگونی است! رابطه جمهوری اسلامی با جامعه ایران، متفاوت است. این حکومت در "دشمنی با غرب" و عروج بر قله رهبری یک قطب جنبش مذهبی ارتجاعی بر خاورمیانه، با جامعه ایران رابطه متفاوتی دارد. ٤٧ سال "بی ثباتی"، تروریسم داخلی، سرکوب خشن، جنگ و تحمیل خود بر جامعه ای انقلاب کرده متوقع و بلند پرواز و مقابله هرروزه با نسل های پی در پی و سرکوب آنها، با استفاده از مذهب و فاشیسم ایدئولوژکی – مذهبی و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، به جمهوری اسلامی ایران خصلتی میدهد که هیچیک از نمونه های تاریخی جهان معاصر از آن برخوردار نیستند. این حکومت نه پا به فرار میگذارد و نه توسط اسرائیل و آمریکا سرنگون میشود. اما میتواند فروبپاشد! هنگامی که همراه خود جامعه نود میلیونی ایران را هم فروپاشاند! از این روست که تنها قدرتی که قادر باشد جمهوری اسلامی را سرنگون کند، نه فروبپاشاند، جنبش های مردمی است که دهه ها است در صحنه هستند و بیش از هر دولت غربی و ااسرائیل و آمریکا، رژیم را تضعیف کرده اند.
اما اینکه این تنها جنبش های مردمی، کارگری، زنان و همه محرومان، در ایران است که قادر است جمهوری اسلامی ایران را سرنگون کند، نه یک شعار یا "آرزو" که واقعیتی ناشی از خصلتی است که بعلاوه جامعه ایران، مردم در ایران و نسل های پی در پی، کسب کرده اند. خصلتی که شاید در جهان معاصر این تنها جامعه ایران باشد که از آن برخودار است! نه رژیم متعارف است و نه جامعه و مردم در ایران! این نه به خاطر "عظمت گذشتگان" یا "ملت بزرگ ایران" که به خاطر خصلتی است که جامعه و مردم، نسل های پی در پی طی تجربه خود، کسب کرده اند. از تجربه دو انقلاب در تاریخ این جامعه، بگذریم و به زندگی و بقا تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نگاهی بیندازیم. نسل های پی در پی در ایران در تجربه تاریخی زیست تحت حاکمیت یک رژیم ضدبشری که ٤٧ سال بی ثباتی و بحران و سرکوب و جنگ و فقر و گرانی و تحریم و فساد سیستماتیک دولتی و اجتماعی را تحمیل کرده است، اندوخته های سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی گرانبهایی کسب کرده است. در جدال دائم و روزه مره نسل های پی در پی برای یک زندگی معمولی، علیه جنگ، برای حق زن، برای حق کارگر، علیه فقر و فلاکت و برای شادی و رفاه و آزادی و کرامت انسانی و ... تجربه و خصلت ویژه ای کسب کرده است که بسیاری از جوامع دیگر از آن برخوردار نیستند.
اگر جامعه ایران بحران های سخت و سنگین پی در پی را بدون "کلاپس" کردن اجتماعی طی کرده است، اگر پس از خیزش های پی در پی، همبستگی و اتحاد و همدلی میان مردم شکل گرفته است، اگر سطح آگاهگری و روشن بینی فعالین و دست اندرکاران اعتراضات و فرماندهان جنگ های مردم با رژیم، با کمتر جایی در جهان قابل قیاس است، اگر در ایران شخصیت های برجسته اجتماعی رهبران کارگری، زنان، معلمان، روشنفکران و پرستاران بازنشستگان و .. فراوان است، اگر چپ و سوسیالیسم و کمونیسم طبقه کارگر در ایران معتبر است، ناشی از این خصلت و این تجربه کسب شده است. از این روست که تنها قدرتی که قادر به سرنگونی جمهوری اسلامی است، همین قدرت است.
این خصلت و ویژگی است که در این جهنمی که در ایران برپا کرده اند، در این التهاب و شرایط مخاطره آمیز و تخریک و جنگ و کشتار، امید به اینکه این قدرت دست به توانایی هایش بزند، واقعی است. تا نه تنها خسارات را به حداقل برساند و برای کمک و کمک رسانی خود را سازمان دهد، که فراتر از آن، خود را برای هر شرایط پیش بینی نشده ای که در آن رژیم قدرت حکومت کردنش را از دست بدهد، و ارتش اینبار با برچسب ״ملی״ به جان مردم بیفتد، یا انواع نیروها و باندهای مذهبی و ملی و فاشیستی سایه سیاهشان را بر زندگی و امنیت مردم بیندازند، آماده کند. در بطن هر سناریو احتمالی دیگری که جهت " آرایش" قدرت های دست ساز ضدمردمی بالای سر جامعه صورت میگیرد و یا شرایطی که جمهوری اسلامی تضعیف شده برای انتقام از جامعه، تلاش کند قدرت سرکوب خود را بازسازی کند، قدرت مجرب و آگاه مردمی به میدان بیاید! قدرتی که حمله فاشیسم اسرائیل به ایران ، به بهانه اتمی، بیش از پیش آن را تضعیف کرده است.
ساده نگاری ابلهانه و مغرضانه اپوزیسیون پروفروپاشی، به رهبری رضا پهلوی و دنبالچه های چپ و راست و قوم پرست و ملی – مذهبی آن، برای نسخه های ״نجات بخش״ ״فروپاشی״ و دست بدست شدن قدرت به آنها، به همت موشک ها و بمب های اسرائیل، تنها و تنهاعلیه مردمی است که به قدرت خود برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی، اعتماد داشتند و از آن استفاده کردند و رژیم را فرسنگها به عقب نشینی وادار کردند. تنها شانس این طیف از اپوزیسیون، نزدیکی به قدرت به مدل افغانستان و سوریه است، که در ایران به سادگی ممکن نیست. نه به خاطر جمهوری اسلامی، بلکه به خاطر جامعه ای که با تمام جوامع و نمونه های فروپاشی قبلی متفاوت است.