پیرانشهر: روایتی بر یک واقعه

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 برق منطقه قطع میشود... دوربینها از کار می افتند.. اما دوربین مدرسه به اندازه یک ساعت برق ذخیره دارد.  بعد از یکی دو دقیقه مدیر و معاون بویی مثل بوی گاز استشمام میکنند، سراغ دانش آموزان میروند، همه هاج و واج هر کدام به سویی در حال فرار است... شیمیایی زدن....  کابوسی که انگار تمامی ندارد.  بیشتر دانش آموزان از کلاس و حیاط مدرسه بیرون میروند و تعدادی که حالشان خوب نیست از طریق آمبولانس به بیمارستان انتقال داده میشوند. حال اکثرشان خوب است، جز چند نفری که تنگی نفس دارند و گلویشان میسوزد. یکی از آنها حالش بد است، اکسیژن بهش وصل میکنند، اما با همان حال خانواده وی را به خانه میبرند و نگرانند، میگویند خانه امنتر است...

پدر یکی از بچەها با نگرانی فریاد میزند و خواستار سلامتی دخترش و دستگیری عاملان! است. فردای همان روز به اداره اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار میگیرد. انگار نباید از این وضعیت نگران باشد و برای بچەاش احساس نگرانی کند!
مدیر مدرسه در یک حالت بهت و شوک به دفتر برمیگردد، هنوز آن بوی مرموز آنجا زوزه میکشد، تلفنش را برمیدارد و چند تماس میگیرد، یادش میاید آنجا مسموم است، به بیرون فرار میکند. بعد از گذشت چند روز هنوز گلویش میسوزد و درد دارد.
در آن طرف تر در یک مدرسه دیگر در مقطع ابتدایی هرج و مرج میشود، باز همان داستان تکراری...
مادر یکی از دخترها فریاد میزند، روسری از سر برمیگیرد و به شورش ژینا میپیوندد. شعار میدهد فریاد میزند، دیگر مادران و پدران را به فریاد دعوت میکند، کسی به وی ملحق نمیشود....
آن یکی مدرسه هم همینطور، کودکان قد و نیم قد نمیدانند چکار باید بکنند و واقعا چه شده است، فقط میدانند که بترسند و تا میتوانند فریاد بزنند تا بلکه زودتر به بیمارستان منتقل شوند و از این تونل مرگ و وحشت جان به سلامت به در برند.
همان شب ریس آموزش و پرورش که خودش از پاسداران جان برکف نظام است، به فضای مجازی میلولد، با ارائه مستندات! ثابت میکند که چیزی نشده و فوبیایی بیش نیست. نمیگوید آن دختر چرا هنوز کپسول اکسیژن بهش وصل است! و آن معلم چرا حالش خوب نشده است!
یک سیرک به تمام معنا، که خودشان بازیگران و گردانندگان آنند، اما کسی برایشان کف نمیزند، کسی هورا نمیکشد، چون دیگر کسی بازیچه آن سیرک مزخرفشان نمیشود.
مردم نگرانند، مضطربند، حق دارند. اما گاها آدرس را هم اشتباهی میروند، معلم و مدیر و خدمه با کودکان آنها هم سرنوشتند. اینان معلمان همین کودکانی هستند که درس مبارزه یادشان داده و وسط خیابان سینه سپر میکنند. اینان همان کسانی هستند که چند سال است در زندان و در اعتصاب و در اعتراضند و فریاد برابری میزنند و خواهان برسمیت شناخته شدن آموزش و پرورش رایگان و افزایش دستمزد هستند.
همه یک دشمن مشترک دارند و آن جمهوری اسلامی است. مشتها و فریادها باید به سوی این ماشین جنایت و کشتار نشانه رود.
همه با هم بایستی به اعتصاب سازمان دهند، اعتراض کنند، به خیابان بیایند و یک بار برای همیشه از شر این نکبت خلاص شوند و تاریخ خود را بسازند.
معلم، کارگر، دانش آموز، بازاری... امروز همه یک سرنوشت مشترک دارند و راهی جز به هم دادن این دستها نیست.

پیرانشهر- فروردین ١٤٠٢

زنده باد خیابان
زنده باد انقلاب

https://t.me/+ltG0KQxdNMMxMThk

https://t.me/ShorayEnghlabyMahalay

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید