آنچه در این سالها در ایران رخ داده، تنها یک اعتراض خیابانی نبود، بلکه جنبشی عمیق برای زندگی، آزادی و کرامت انسانی بود. نقطهی آغاز آن، مرگ تراژیک مهسا (ژینا) امینی بود؛ دختری که بهدلیل عدم رعایت ״حجاب״ بازداشت شد و ...
جان خود را در بازداشتگاه از دست داد. مرگی که موجی از خشم و آگاهی را در سراسر کشور برانگیخت.
اما این فقط آغاز ماجرا بود. هزاران زن و مرد، دختر و پسر جوان به خیابان آمدند تا در برابر زنکشی، تبعیض و سرکوب فریاد بزنند. بیش از هزار و پانصد نفر در اعتراضات کشته و صدها تن دیگر بازداشت یا اعدام شدند. هنوز هم پسلرزههای این قیام ادامه دارد؛ خانوادههایی که عزیزانشان را از دست دادهاند، جوانانی که در زندان در انتظار اعدام اند و جامعهای که دیگر جامعهی پیش از مهسا نیست.
با وجود تمام فشارها، تهدیدها و اعدامها، مقاومت مردم خاموش نشد. این پایداری تدریجی، حکومت را چنان ناگزیر به عقبنشینی کرد که حجاب دیگر جرم تلقی نشود، نتیجهی همین ایستادگی و پایداری زنان و مردانی اند که از جان خود گذاشتند تا آزادی را به جامعه بازگردانند.
جنبش ״زن، زندگی، آزادی״ نه فقط نماد مبارزه با اجبار حجاب، بلکه اعتراض به ساختار زنستیز و خشونتپرور حاکمیت است. زنکشی، چه در خیابان، چه در خانه، چه در قالب قوانین تبعیضآمیز، چهرهای واحد دارد: حذف صدای زن. و این همان چیزی است که زنان ایران دیگر هرگز به آن تن نخواهند داد ودر خیابانهای پر از نگاه و قضاوت، با باد در موهایشان، آزادی را سوار میشوند.
نه از جاده میترسند، نه از فریادهای کسانی که زن را در چهار دیوار میخواهند.
آنها بر زینِ مقاومت نشستهاند، در کشوری که زن بودن گناه شمرده میشود و نفس کشیدن آزادانه جرم.
هر روز در برابر تحقیر، تهدید، و مشت و لگد کسانی میایستند که نام دین را سپر ترس خود کردهاند.
ماشینشان را میشکنند، آنها را از جاده بیرون میکشند، کتک میزنند، تحقیر میکنند، اما هر ضربه، شعلهی بیشتری در دل این دختران میافروزد.
دختران موتورسوار ایران، تنها راننده نیستند آنها نشانهی آیندهاند.
نشانهی زنی که دیگر نمیایستد، نمیترسد، و نمیپرسد اجازه هست یا نه.
باد به آنها میگوید: آزادی تو، در چرخش چرخهایت است… ادامه بده!