فواد عبداللهی: دمكراسی غربی در گرگ و میش؛ پناهجو در زندگی و مرگ!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

موج دیگری از پناهجویان و فراریان از جهنم بی‌ثبات خاورمیانه پشت دروازه‌های قلعه اروپا به كمین نیروهای نظامی دول «بشردوست» اروپایی افتاده است و نفس را در سینه میلیون‌ها انسان حبس كرده است. دولت محافطه‌كار انگلیس «وضعیت اظطراری» اعلام كرده و صدها نظامی خود را برای كمك به دولت لهستان بقصد سد كردن حركت زنان و مردان و كودكان پناهجو به سمت غرب و كشتار آنها در سرما و بی‌غذایی به سمت مرزهای لهستان گسیل داده است.

خبرنگاران و خبرتراشان رسانه‌های جنگی بورژوازی همه از دم در یك كیلومتری مرز لهستان به فیلم‌بردای مشغولند؛ پناهجویان با شاخه‌های درخت و سنگ به دفاع از خود برخاسته‌اند و ماموران مرزی دولت لهستان با آخرین تجهیزات نظامی آنها را سركوب می‌كنند. وزارت دفاع لهستان با گستاخی تمام، در صدد برپایی یك دیوار مرزی ۱۰۰ كیلومتری است و پناهجویان بی‌دفاع را «مهاجمان پرخاشگر و خطرناك» خوانده است و تاكنون دست‌كم ۱۰ پناهجو را به قتل رسانده‌اند. اتحادیه اروپا، دولت بلاروس را كه مرز مشترك با لهستان و اكراین دارد، به ایجاد بحران انسانی با ترغیب پناهجویان با عبور غیر- قانونی از مرز لهستان به خاك اروپا متهم كرده است؛ همچنین دولت انگلیس هم ادعا كرده است كه «تهدیدی جدی و واقعی از جانب روسیه متوجه غرب شده است كه باید مراقب بود و نگذاشت».
واقعیت اینست كه فرار و آوارگی انسان در ابعاد میلیونی یكی از چهره‌های زشت جهان امروز ماست؛ این قرون وسطی نیست؛ این عصر سرمایه‌داری است و هرچه با منفعت بازار و منطق سود تناقض داشته باشد دیر یا زود لینچ می‌شود. اگر بعد از هفت هزار سال تاریخ تمدن بشری و در جهانی كه سرشار از نعمات مادی است هنوز ناایمنی، آوارگی و بی‌خانمانی یك واقعیت عینی مردم در عصر حاضر است، پس باید دلیلش را در مصالح نظام سرمایه‌داری جستجو كرد؛ آوارگی در زمانه ما، فاجعه‌ای است كه بیش از هر عامل دیگر با عروج و افول استراتژی میلیتاریستی دولت‌های غربی پس از جنگ سرد قابل توضیح است؛ دولت آمریكا و قدرت‌های غربی در خاورمیانه به دنبال سه دهه جنگ‌های بی‌انتهای خود با ویران كردن شیرازه‌های مدنیت به مشتی تفنگ‌چی اسلامی و قومی از جمله داعش، طالبان، جمهوری اسلامی، دولت فاشیست اسراٸیل، شیخ پشم‌الدین‌های خلیج، دولت عراق و فدرالیست‌چی‌های حكومت اقلیم كردستان در منطقه مشروعیت دادند، و آتیه میلیون‌ها شهروند این جوامع را دستخوش تباهی فیزیكی و معنوی كردند و از طرف دیگر پاسخ به بحران فراریان «خوش‌شانس» از دست حاكمیت این گانگسترهای آدمكش را در مرزهای اروپا با میراث و چماق ترامپ می‌دهند. فكر می‌كنند هنوز می‌توانند در دوران خلاء رهبری جهان و گندیدگی نظام بازار و دمكراسی غربی همچون دوران آقایی و عروج خونین آن، اروپا و غرب را در مقابل ورود فراریان از جهنم خاورمیانه، به سیاق و روش ترامپ «قرنطینه» كرد. خیال می‌كردند كه می‌توانند در «شرق» با سپردن این خطه به دست طالبان و طالبان‌ها، مردم را به تمكین به نیروهای ارتجاعی دست‌ساز خود در خاورمیانه بكشانند و همزمان در «غرب» هم نظم و نسق به جهان امروز را با «قرنطینه» كردن قلعه اروپا توسط دست‌راستی‌ترین دولت‌های تاریخ سرمایه‌داری به آرامی و بدون دردسر به خورد شهروند جوامع غربی بدهند. خیر! این دیگر یك داده اجتماعی است كه نظم سرمایه‌داری حاكم بر جهان ما بویژه با سركردگی «دمكراسی غربی» بعد از جنگ سرد در حال فروپاشی است و به داستان زندگی میلیون‌ها فراری از فقر، جنگ و ناایمنی تبدیل شده است. ما و میلیون‌ها انسان تشنه رفاه و آزادی از این مقطع حساس در تاریخ شكست شما عكس گرفته‌ایم.
این دوران برای ما و كل بشریت شروع پدیده نوینی است. همه امروز می‌دانند كه سرنوشت خاورمیانه و آتیه جهان بدست رقابت قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای بر سر منافع‌شان به سرانجام نمی‌رسد؛ همه می‌دانند كه ماحصل كشمكش و رقابت جهان تك‌قطبی و چندقطبی، تقابل ارتجاعی قدرت‌های امپریالیستی و جنگ‌های نیابتی آنها در منطقه چه سطحی از تخریب و كشتار در جوامع انسانی را به ارمغان آورده است. تحركات و شاخه-شانه كشیدن‌های دول غربی در رقابت با روسیه بازی با كارت سوخته است؛ این تحركات و این پروپاگاند جنگ‌سردی كه زمانی با «انقلابات نارنجی» و فاشیستی تحت اختیار بورژوازی آمریكا در اروپای شرقی صورت گرفت، بیش از این نمی‌تواند پاسخ بحران آوارگی و نظام تا خرخره در بحران فرو رفته دمكراسی غربی در قرن بیست‌ویكم باشد. انزجار جهانی بشریت از سیاست میلیتاریسم غرب با بهانه‌های واهی «مبارزه با ترورسیم»، پوچ شدن این ادعای كاذب با سر كار آوردن دوباره وحوش طالبان در افغانستان، نفرت مردم از دولت‌های «خودی» و از باندهای دست ساز قومی – مذهبی، دینامیسم واقعی تحولات امروز از بیروت و بغداد تا تهران و كابل است؛ احساس همدردی و همسرنوشتی عمیق در جوامع غربی با قربانیان و فراریان از این منجلاب قومی – مذهبی در منطقه، روز به‌روز به دنبال بحران بیكاری و هجوم عنان‌گسیخته دولت‌های غربی به سطح زندگی شهروند جوامع غربی، انباشته‌تر می‌شود. بشكه باروتی كه بر متن خلاء رهبری در صفوف بورژوازی جهانی و پاسخ دست‌راستی دولت‌های غربی به بحران آوارگی و كشتار فراریان در پشت دروازه‌های قلعه اروپا، چندی پیش حول اعتراض به آپارتاید قومی دولت اسراٸیل در حق مردم فلسطین و به بهانه قتل جورج فلوید توسط پلیس آمریكا در جهان غرب منفجر شد.
و این ما را به ابعاد شكاف و پوسیدگی در صفوف بورژوازی جهانی و خلاء رهبری در آن می‌رساند؛ بهترین فرصت برای عرض اندام طبقه كارگر مهیا شده است كه بر متن روی‌گردانی و عدم اعتماد توده‌های وسیع مردم به دولت‌های «خودی»، توازن قوا را به نفع خود تغییر دهد. این خلاء رهبری نه توسط بورژوازی و جناح‌های آن بلكه می‌تواند و باید توسط طبقه كارگر و كمونیست‌ها پر شود. امروز بیش از هر دوره دیگر، فرصت برای ترسیم جهانی آزاد، مرفه، ایمن و برابر به رهبری سوسیالیست‌ها و طبقه كارگر مهیاست. این آن فاكتور اساسی است كه می‌تواند همین امروز چرخه آوارگی و تخریب زندگی بشر تحت حاكمیت سرمایه‌داری و نظام طبقاتی را برای همیشه لگام بزند. این كلید حل معمای پایان دادن به «بحران آوارگی» است.