حمید تقوائی: معضل اقتصاد ایران چیست؟

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

در مورد اقتصاد ایران بسیار صحبت شده است. ویژگیهای آن چیست؟ حمید تقوائی: قبل ازاینکه درباره ویژگی ها صحبت کنیم باید ببینیم اقتصاد ایران چه ماهیتی دارد. ممکن است بگوئید اینکه روشن است، اقتصاد ایران سرمایه داری است ولی این گفتن دارد چون در بسیاری موارد اصل قضیه تحت الشعاع ویژگیها قرار میگیرد. چون عده ای اینطور تبلیغ میکنند که نظام سرمایه داری به ذات خود ندارد عیبی و هر عیب که هست از جمهوری اسلامی است.

خلیل کیوان: مطالبه لغو قراردادهای پیمانی از سوی کارگران اعتصابی نفت مباحثی را در میان اپوزیسیون دامن زده است. در طیف راست و اقتصاددانان دستگاهی مباحثی طرح است دال بر اینکه مشکل اقتصاد ایران فقدان بخش خصوصی است. برخی معتقدند برعکس، مشکل اقتصاد ایران خصوصی سازی و کلا اقتصاد نئولیبرالیستی است. آیا واقعیتی در این ادعاها وجود دارد؟ ویژگیهای اقتصاد ایران چیست ؟ قطع دست پیمانکاران از اقتصاد ایران که یکی از مطالبات کارگران اعتصابی نفت است به چه معنی است؟ اگر آنطور که طرفداران اقتصاد سرمایه داری میگویند، اقتصاد به بخش خصوصی واگذار میشد - و یا بشود- معضل اقتصاد حل خواهد شد؟ و بالاخره چه راه حل هایی برای خروج از بحران اقتصادی در ایران وجود دارد؟ این پرسش ها را با حمید تقوایی در میان میگذاریم.
حمید تقوائی، در مورد اقتصاد ایران بسیار صحبت شده است. ویژگیهای آن چیست؟
حمید تقوائی: قبل ازاینکه درباره ویژگی ها صحبت کنیم باید ببینیم اقتصاد ایران چه ماهیتی دارد. ممکن است بگوئید اینکه روشن است، اقتصاد ایران سرمایه داری است ولی این گفتن دارد چون در بسیاری موارد اصل قضیه تحت الشعاع ویژگیها قرار میگیرد. چون عده ای اینطور تبلیغ میکنند که نظام سرمایه داری به ذات خود ندارد عیبی و هر عیب که هست از جمهوری اسلامی است.
اقتصاد ایران یک اقتصاد سرمایه داری است به این معنی که در جامعه نیروی کار یک کالا است، کارگر ناگزیر است برای بقا خود و خانواده اش نیروی کارش را بفروشد و استثمار بشود، کارگران و بخش اعظم مردم از حداقل شرایط رفاهی و معیشتی محرومند و یک اقلیت سرمایه دار مفتخور پولش از پارو بالا میرود. از این نظر نظام اقتصادی ایران با نظام اقتصادی در دیگر جوامع سرمایه داری تفاوت ماهوی ای ندارد. ولی البته ویژگیهائی دارد که آنرا از بسیاری از جوامع دیگر، چه در گذشته در خود ایران و چه امروز در دیگر کشورها، متفاوت میکند. متفاوت به معنی هار تر و وحشیانه تر و ضد کارگری تر و ضدانسانی تر. این تفاوتها هم از نظر اقتصادی باید بررسی بشود و هم بخصوص از نظر سیاسی چون فکر میکنم این دو کاملا به هم مربوط هستند.
از نظر اقتصادی همه میدانیم که یک اقتصاد مافیائی مبتنی بر استثمار شدید کارگران به نحوی که دستمزدها یک پنجم خط فقر است و تازه همین را هم در بسیاری از مراکز تولیدی ششماه ششماه نمیدهند، در ایران حاکم است. از سوی دیگر فساد و دزدی و چپاول، رانت دولتی و فعال مایشائی دارو دسته های مافیائی که سرشان به بیت رهبری و سپاه و بسیج و مراکزی مثل آستان قدس و ستاد اجرائی فرمان امام و غیره بند است، و سلطه آنها بر کل اقتصاد نیز از دیگر ویٰژگیهای سرمایه داری امروز ایران است.
این وضعیت اقتصادی، همانطور که خود حکومتی ها هم معترفند، نه سرمایه داری خصوصی است و نه دولتی بلکه خصولتی است. آنچه "خوبان" همه دارند این نظام به تنهائی دارد! از یک طرف بخش خصوصی است که کاملا افسار گسیخته و بدون هیچ مانع و رادعی تا آنجا که میتواند تسمه از گرده کارگر میکشد و با تحمیل فقر و مسکنت به کارگران سودهای نجومی به جیب میزند و از سوی دیگر سر این بخش خصوصی در خود دولت است. یعنی خود آقازاده ها و بیت رهبری و دارو دسته های آیت الله های میلیاردر و غیره همه کاره اند. بیش از چهل درصد اقتصاد فقط در اختیار سپاه است که بازوی نظامی و مسلح حکومت است ولی در عین حال از نظر حقوقی و رسمی در بسیاری از شرکتها بعنوان پیمانکار ظاهر میشود. اما کارفرما هر لباسی به تن کند، مبنای سودآوری و کارکرد این نظام خصولتی دزدی و چپاول و تحمیل شدید ترین استثمار و بیحقوقیها به کارگر است.
خصوصیت دیگر این اقتصاد بی ثباتی و بی برنامگی است. در این اقتصاد هیچ نوع استراتژی و برنامه ریزی اقتصادی، نه تنها در دراز مدت بلکه در میان مدت و کوتاه مدت هم، ممکن نیست. جمهوری اسلامی از همان آغاز امورش را از این ستون تا آن ستون و قدم بقدم پیش برده است بخاطر اینکه اصلا سیاستها و تصمیمات اقتصادی در جمهوری اسلامی مقطعی صورت میگیرد، هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و آینده نگری هیچ معنائی ندارد. یک حکم حکومتی ولی فقیه میتواند هر برنامه و سیاست اقتصادی را زیر رو کند. این اقتصاد نمیتواند آن درجه ای از ثبات پیدا کند که حتی یک برنامه و استراتژی اقتصادی چند ساله داشته باشد؛ مقطعی و روز بروز کار میکند و از هر شرایطی برای چپاول و دزدی و ثروت اندوزی بیشتر دارودسته های مافیائی که به همه منابع ثروت جانعه دست انداخته اند استفاده میکند. به همین خاطر بحران اقتصادی به یک امر دائمی و ساختاری رژیم تبدیل شده است.
اینها مهمترین ویژگی های سرمایه داری ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی است.
اما علت این وضعیت چیست؟ چرا این ویژگی ها در ایران هست و مثلا در مراکش نیست؟ حالا با کشورهای اروپائی هم مقایسه نکنیم، چرا در همان منطقه وضعیت اقتصادی ایران وخیم تر از بقیه است؟ چرا حتی در ایران زمان شاه این شرایط نبود؟ البته در ان زمان هم دزدی و فساد بود ولی این وضعیت کاملا نامتعارف و بحران و بی ثباتی مزمن حاصل جمهوری اسلامی است.
افزایش قیمتها و بیکاری و تورم و فاصله عظیم بین فقر و ثروت خصوصیات سرمایه داری در همه جای دنیا است ولی وقتی قیمتها هر چند هفته چندین ده درصد افزایش پیدا میکند و دستمزدها یک پنجم خط فقر است و تازه آن هم شش ماه ششماه پرداخت نمیشود، اقتصادی که دکل نفتی و بیش از چهار میلیارد دلار بودجه دولتی، یک شبه در آن گم میشود، دار و دسته های مافیائی بندر خصوصی و فرودگاه خصوصی دارند، قاچاق امری نهادینه است و برادران قاچاقچی دستشان در دست دولت است، حساب و کتابی در کار نیست، کسی مالیاتی نمیدهد، بیت رهبری و آستان قدس رضوی و سپاه و جهاد و غیره که بخش اعظم اقتصاد را میگردانند نه از هیچ قانون و سیاست و موازینی تبعیت میکنند و نه به دولت و هیچ مرجع دیگری پاسخگو هستند، اینها دیگر خصوصیت هر نظام سرمایه داری ای نیست بلکه ویژگی جمهوری اسلامی است.
باز به این این سوال برمیگردیم که علت این وضعیت چیست؟ علت به نظر من سیاسی است. ریشه معضل و بی ثباتی و بحران مزمن اقتصادی جمهوری اسلامی در خود اقتصاد نیست بلکه در هویت و موقعیت سیاسی حکومت ریشه دارد. از نظر سیاسی جمهوری اسلامی نتوانسته است خود را تثبیت کند و بعنان یک رژیم متعارف به جهان بقبولاند. ضدآمریکائی گری و غرب ستیزی و پرچمداری اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی جزئی از هویت این حکومت است و این امر باعث شده است که نتواند در بازار جهانی راه پیدا کند. بعبارت دیگر جمهوری اسلامی را به بازار جهانی راه نمیدهند بخاطر اینکه از نظر سیاسی در جهان و در منطقه کاملا نامتعارف و خارج از نرمها و موازین پذیرفته شده جهان سرمایه داری عمل میکند.
این غربستیزی جمهوری اسلامی و موقعیتش در جنبش تروریستی اسلام سیاسی مستقیما شرایط اقتصادی ایران را تحت تاثیر قرار داده است. اقتصاد جمهوری اسلامی طی چهار دهه در این فضای ضد غربیگری، بی ثباتی سیاسی و محدودیتهای ناشی از تحریمها شکل گرفته و راههای ویژه ای برای غارت و چپاول و سوداندوزیهای فوری و نجومی بوجود آورده است. مثلا سقوط دائمی ارزش ریال که مستقیما از غربستیزی حکومت ناشی میشود خود پایه فاکتورهای دیگری نظیر تفاوت میان ارز دولتی و ارز آزاد است که یک منبع عظیم سود اندوزی برای دار و دسته های مافیائی حاکم است. تورم و گرانی سرسام آور هم اساسا از همین سقوط دائمی ارزش ریال ناشی میشود. تحریمهای اقتصادی نیز که یک پایه دیگر بحران اقتصادی است مستقیما حاصل سیاستهای غربستیزانه حکومت است که بنوبه خود بازار سیاه و پرسودی را برای کسبه تحریم و برادران قاپاقچی ایجاد کرده است.
بعبارت دیگر ریشه همه این مسائل سیاسی است و بر میگردد به پرچمداری جمهوری اسلامی در جنبش اسلام سیاسی. حکومت ناگزیر است این موقعیت را حفظ کند چون با ضدآمریکائی گری زاده شده است، هویتش اینست و نمیتواند از این هویت دست بکشد و همچنان در قدرت باقی بماند. اگر غربستیزی را کنار بگذارد دلیل وجودی و هویت اش را در منطقه و در خود ایران از دست میدهد. درست مثل رژیم فاشیستی هیتلر که یهودی ستیزی تعریف و مبنای هویتی اش بود. اگر هیتلر روزی میگفت "مثل اینکه یهودی ها هم آدمهای بدی نیستند" حکم سرنگونی خوش را صادر کرده بود. دیگر نمی توانست در قدرت بماند. جمهوری اسلامی هم نمیتواند سیاست ضد غربی خودش را کنار بگذارد و دوام بیاورد. بهمین دلیل رژیم همیشه با یک پارادوکس و تناقض پایه ای روبرو بوده است. از یک طرف با یک اقتصاد نامتعارف ورشکسته بحران زده دست بگریبانست و از سوی دیگر نمیتواند از سیاستی که موجب این شرایط شده، یعنی کوبیدن بر طبل ضدآمریکائی گری و غربستیزی، دست بکشد.
خلیل کیوان: شما یک منتقد چپ هستید و ریشه اصلی این وضعیت را سیاستهای جمهوری اسلامی می بینید که باعث شده است نتواند در باشگاه اقتصاد بین المللی نمیتواند جائی داشته باشد اما در طیف راست هم اقتصاد جمهوری اسلامی منتقدینی دارد. در میان این طیف اعم از مخالفان درون حکومتی و یا در اپوزیسیون با دو نظریه اقتصادی مواجه هستیم. یکی مشکل را نبود بخش خصوصی و دیگری مسئولیت گریزی بخش دولتی میدانند. در این مورد چه نظری دارید؟
حمید تقوائی: در میان اقتصاد دانانی که نقدی به سرمایه داری ندارند و با پذیرش و در چهارچوب نظم سرمایه نظر میدهند دو نظریه کاملا مقابل هم مطرح است. یک نظریه اینست که اقتصاد ایران به این وضعیت افتاده چون بخش خصوصی وجود ندارد و یا بسیار ضعیف است و برسمیت شناخته نمیشود، دست بخش خصوصی باز نیست و دولت همه جا دخالت میکند و غیره. به نظر اینان اگر بخش خصوصی مانند کشورهای غربی در ایران برسمیت شناخته بشود و فعال باشد مشکلات حل خواهد شد.
نظریه دیگر کاملا برعکس، معتقدست بدبختی ها ما بخاطر اقتصاد نئولیبرالی هست که یک رکن اساسی اش میدان دادن به بخش خصوصی است. پیروان این نظریه میگویند اشکال کار اینجاست که اقتصاد ایران باندازه کافی دولتی نیست. یا بقول شما دولت مسئولیت پذیر نیست و باید دولت اداره اقتصاد را در دست بگیرد، باید برنامه ریزی دولتی داشته باشیم، صنایع اصلی دولتی باشد و غیره و غیره تا بحران اقتصادی موجود حل بشود. هر دو دیدگاه هم معتقدند اقتصاد ایران نه خصوصی است و نه دولتی. از این نظر هردو درست میگویند. اما راه حلشان نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه حتی بهبود نسبی ای هم در وضعیت وخیم و فروپاشیده افتصاد موجود نخواهد داد.
همانطور که توضیح دادم اقتصاد ایران با این مقولات متعارف قابل توضیح نیست. نه میشود گفت خصوصی است نه دولتی . خصیصه اصلی این اقتصاد چه در بخش دولتی و چه خصوصی و نیمه دولتی و نیمه خصوصی، دزدی و چپاول و فعال مایشائی کامل سرمایه دار است. حال این سرمایه دار دولت باشد، یک فرد باشد، پیمانکار باشد و یا هر ترکیبی از اینها، دستش کاملا باز است برای اینکه کارگران را به خاک سیاه بنشاند.
اقتصاد ایران تنها اقتصای است که دستمزد کارگر را برای ماههای متمادی نمی پردازد و به همین دلیل یک خواست اساسی بخش بزرگی از کارگران پرداخت دستمزدهای معوقه است. تنها اقتصادی است که دولت و کارفرما در استثمار و غارت و چپاول کارگران هیچ حد و مرزی ندارند و از هیچ قانونی تبعیت نمیکنند، هرگاه اراده کنند اخراج میکنند، هیچ نوع قرارداد جمعی را برسمیت نمیشناسند، هر اعتراض کارگری مهر امنیتی میخورد و سرکوب میشود و دستگیر میکنند و میزنند و می بندند. هم در بخش دولتی این بساط شبه برده داری برپاست و هم در بخش خصوصی و یا نیمه خصوصی و خصولتی. از دید کارگران مساله این نیست که چه کسی و تحت چه عنوانی صاحب و یا کارفرما و مدیر کارخانه یا شرکت و بنگاه و مرکز تولیدی است، آنها علیه کل این شرایط برده وار هستند و میخواهند این بساط جمع بشود.
وقتی کسی ادعا میکند مشکل اقتصاد ایران نبود بخش خصوصی و یا ضعف بخش دولتی است باید پرسید اشکال از دید چه کسی؟ از دید یک درصد سرمایه دار که دارد پول پارو میکند - آماری اخیرا منتشر شده که حدود ٢٥٠ هزار نفر در ایران به دلار میلیونر و میلیاردر هستند- از نظر اینها اقتصاد نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه خیلی هم خوب عمل میکند. اینها مشکلی ندارند. اینطور نیست که یک اقتصاد سرمایه داری خوب داریم که برای همه طبقات خوبست و یک قتصاد بد که برای همه بد است. ریگانیسم و تاچریسم اقتصاد خیلی خوبی برای طبقه سرمایه دار بود ولی بیشترین بیحقوقی ها را به کارگران و توده مردم تحمیل کرد. هیتلر اقتصاد خیلی خوبی برای سرمایه داران آلمانی سازمان داد. پینوشه هم برای سرمایه داران شیلی سیاستهای اقتصادی خیلی موفقی داشت. ولی بلائی که اینها بر سر کارگران و توده مردم شیلی و آلمان آوردند در تاریخ توحش دولتی بی نظیر است. تنها با جمهوری اسلامی قابل مقایسه است. در انگلیس هم مارگارت تاچر مقام منفور ترین سیاستمدار را به خود اختصاص داده است.
تا آنجا که به شرایط امروز ایران برمیگردد سرمایه داری امروز ایران همین است که هست. بورژوازی ایران چاره دیگری و آلترناتیو دیگری نداشته است. اگر داشت که وضع به اینجا نمیکشید. جمهوری اسلامی را مجبور شدند در برابر انقلابی بجلو برانند و بقدرت برسانند که داشت تیشه به ریشه کل نظام سرمایه داری میزد. از ترس و نگرانی "خطر چپ" به جمهوری اسلامی رضایت دادند و این حکومت توانست سرمایه داری ایران را با این شکل و ویژگیهائی که توضیح دادم بیش از چهار دهه حفظ کند. اگر میتوانستند به همان شکل دوره پهلوی ادامه بدهند که به جمهوری اسلامی رضایت نمیدادند.
میخواهم بگویم خوب یا بد اقتصاد سرمایه داری در ایران همین است که هست. راه دیگری ندارد. بحث بر سر این نیست که گویا یک مدل اقتصادی سرمایه داری خوبی داریم که میشد در ایران بعد از انقلاب ٥٧ پیاده بشود ولی حکومت موجود بخاطر نادانی و یا بخاطر اینکه علم اقتصاد بلد نیست و یا نمیداند بخش خصوصی چه مزایائی دارد و غیره قادر به پیاده کردن آن نیست. کسانی که میتوانستند سرمایه داری ایران را در چهار دهه گذشته حفظ کنند همین هائی هستند که بر سر کارند. هم بورژوازی ایران و هم بورژوازی جهانی عملا آلترناتیو دیگری نداشتند و هنوز هم ندارند. اگر الترناتیو عملی دیگری میداشتند این حکومت نمیتوانست همچنان در قدرت باقی بماند.
نکته اصل اینست که نظام موجود تنها شکل ممکن سرمایه داری در ایران امروز است. تنها این شکل مافیائی و یا خصولتی و یا هر اسمی روی آن میگذارید شکل عملی کارکرد سرمایه در شرایط امروز ایران است چرا که استثمار طبقه کارگر ایرن تنها در این شکل ممکن است. جمهوری اسلامی عملا و بطور ابژکتیو کل طبقه سرمایه داری ایران را نمایندگی میکند حتی اگر بخشی از بورژوازی ایران از آن راضی نباشد.
باید توجه داشت که این شکل سرمایه داری در جمهوری اسلامی کاملا با نسخه های بانک جهانی منطبق است. با فریدمنیسم و ریاضت کشی اقتصادی منطبق است به این معنی که دولت در برابر جامعه هیچ مسئولیتی ندارد، مسئول بهاشت و رفاه و آموزش پرورش و تامین معیشت همگانی نیست، مسئول کنترل قیمتها و تعیین دستمزدها و ساعات کار و غیره نیست، با پیمانکاری و مقاطعه کاری و قراردادهای وقت و مناطق ویژه اقتصادی چرخ اقتصاد را میگرداند و غیره. اینها همه از مبانی ریاضت کشی اقتصادی است و جمهوری اسلامی هم دقیقا از همین مشی پیروی میکند. بویژه تا آنجا که به بازگذاشتن دست سرمایه دارها و فعال مایشائی آنها، تحمیل شدیدترین بیحقوقی ها به کارگران، و عدم مسئولیت دولت در قبال جامعه بر میگردد جمهوری اسلامی کاملا منطبق بر خط بانک جهانی و اقتصاد بازار آزاد نوع فریدمنی کار میکند با این تفاوت که بازار آزاد تماما در خدمت مافیای اقتصادی حکومتی است. میتوان گفت سرمایه داری در ایران امروز ورژن اسلامیزه شده سیاست ریاضت کشی بانک جهانی است. از این نقطه نظر سرمایه داری در ایران کاملا در چهارچوب سیاستهای بورژوازی جهانی کار میکند.
خلاصه کنم دولتی یا خصوصی و تقویت این یا آن بخش سرمایه داری نه وضعیت اقتصادی در ایران را توضیح و نه میتواند مشکل اقتصاد ایران را حتی تخفیف بدهد. واقعیت اینست که جمهوری اسلامی کل طبقه سرمایه دار را نمایندگی میکند و شرایط اقتصادی حاضر تنها شکل عملی و ممکن ادامه سلطه سیاسی و اقتصادی بورژوازی بر جامعه ایران است. اگر این نظام خصولتی و دزدسالار و مافیائی است راه حل آنست که تیشه به ریشه کل این نظام بزنید. معضل اقتصاد ایران در چهارچوب سرمایه داری پاسخ ندارد.
خلیل کیوان: اجازه بدهید از دید کارگران و اعتراضاتشان به مساله نگاه کنیم. میدانید که یکی از خواستهای کارگران اعتصابی نفت قطع دست پیمانکاران است. یک خواست مهم کارگران هفت تپه هم لغو خصوصی سازی بود. اگر اقتصاد ایران نه دولتی و نه خصوصی است خواست کارگران به چه معنی است؟ آیا خواستشان دولتی شدن اقتصاد است؟
حمید تقوائی: خود کارگران هفت تپه در اعتصابشان به این سئوال شما جواب داده اند. کارگران به روشنی اعلام کرده اند که خواستار خلع ید از بخش خصوصی و اداره شورائی هستند. اداره شورائی مکمل خواست خلع ید از بخش خصوصی است. این خواست را کارگران از همان ابتدا، از چهار سال قبل که اعتصابات خود را شروع کردند، مطرح کرده بودند و در جشن پیروزیشان هم تاکید کردند که که خلع ید از اسدبیگی به این معنی نیست که ما به کارفرمای دیگری، چه خصوصی و چه دولتی، رضایت میدهیم. بلکه هر کس بجای کارفرمای خلع ید شده بیاید شرکت نیشکر هفت تپه باید تحت کنترل و یا نظارت شورای کارگران اداره شود.
به نظر من هفت تپه به نمایندگی از کل طبقه کارگر ایران صحبت میکند. کارگران نفت هم وقتی قطع دست پیمانکاران را مطرح میکنند منظورشان خاتمه بخشیدن به تمام چپاول و بیحقوقی ها و شرایط برده واری است که در شرایط حاضر پیمانکاران بر مراکز نفتی حاکم کرده اند.
پیمانکاری در کنار طرح مناطق ویژه اقتصادی یک سیاست اقتصادی معین حکومت برای تحمیل شرایط برده وار به کارگران است و کارگران با طرح خواست قطع دست پیمانکاران از مطالبات مشخص فراتر میروند و کل این سیاست را بچالش میکشند. درست همانطور که در مخالفت با خصوصی سازیها کارگران هفت تپه یک رکن دیگر سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی را هدف قرار داده اند.
کارگران نفت خواهان ان هستند که دستمزد هیچ کارگری کمتر از ١٢ میلیون نباشد، خواهان ده روز مرخصی ماهیانه هستند، میخواهند شرایط زندگیشان در خوابگاهها کاملا بهبود پیدا کند، میخواهند حق تشکل داشته باشند، و غیره. با پیمانکار و یا بی پیمانکار باید این خواستها عملی بشود. امروز پیمانکاران عامل تحمیل این شرایط هستند و بهمین دلیل هم قطع دست پیمانکاران یک خواست مشخص کارگران است.
این را هم باید در نظر داشت که پیمانکاری معادل است با قراردادهای موقت، عدم انعقاد قراردادهای جمعی، فعال مایشائی کارفرما در اخراج کارگران هرگاه اراده کند، اخراج و بی مسئولیتی کامل دولت در قبال شرایط کار، و در یک کلام تحمیل شرایط برده وار به کارگران. روشن است که خواست قطع دست پیمانکاران به معنی ادامه همین شرایط برده وار این بار تحت سلطه مستقیم دولت نیست.
باید توجه داشت که در اقتصاد خصولتی جمهوری اسلامی مافیای دولتی و پیمانکاران در هم تنیده اند و پیمانکاری یکی از راههای چپاول دار و دسته های حکومتی است. اگر در هفت تپه مافیای اقتصادی اسدبیگی با هزار رشته به فرماندار و امام جمعه و اعضای مجلس و کابینه دولت وصل میشد، در نفت هم همین رابطه بین پیمانکاران و دولت برقرار است. کارگران این توهم را ندارند که گویا بخش دولتی تافته جدا بافته ای است. ولی وقتی تجسم این استثمار و ظلم و فساد و تبعیض و بیحقوقی کسی مثل اسدبیگی و یا شرکتهای پیمانکاری هستند طبعا مبارزه کارگران آنها را هدف قرار میدهد. در این مبارزه در واقع کارگران در برابر کل اقتصاد سرمایه داری خصولتی و مافیائی جمهوری اسلامی می ایستند و عملا کل این سیستم را بزیر سئوال میبرند و بچالش میکشند.
اقتصاددانان مدافع سرمایه داری که امروز بر سر خصوصی سازی و دولتی سازی مجادله میکنند در مقابله با خواست کارگران اشتراک نطر دارند. مثلا معتقدند که مثلا دستمزد بالای دوازده میلیون عملی و واقع بینانه نیست چون سرمایه داری ایران از نظر اقتصادی و سطح تولید ناخالص ملی و غیره توان و امکان این افزایش دستمزد را ندارد، سودآور نخواهد بود و توان رقابت نخواهد داشت و غیره.
جواب کارگر بسادگی اینست که اگر نمیتوانید، گورتان را گم کنید. نظامی که نمیتواند شرایط یک زندگی انسانی را برای کارگر تامین کند تنها حکم محکومیت خودش را صادر کرده است. باید برود. بقول کارگران هفت تپه اگر نمی توانید، بدهید بدست ما، ما میتوانیم. کارگران هفت تپه در یک مقیاس کارخانه ای این را اعلام کردند ولی در سطح جامعه هم این امر صادق است. ما میتوانیم. ما میتوانیم طوری اقتصاد ایران را سازمان بدهیم که زندگی در خور شان انسان را نه فقط برای کارگران، بلکه برای همه مردم ایران تامین کند. در جامعه ایران باندازه کافی منابع ثروت هست، باندازه کافی نیروی کار هست، باندازه کافی امکانات هست که بتوانیم رفاه بالائی را برای همه مردم تامین کنیم. اگر نمیشود، اشکال از نظام سرما یه داری و سازماندهی تولید با هدف سودآوری است. اقتصاد دانان طبقه سرمایه دار از عدم سودآوری نظامشان در صورت تامین خواستهای کارگران به این نتیجه میرسند که کارگران "واقع بین" نیستند و باید کوتاه بیایند. ما برعکس، میگوئیم اگر سرمایه داری ایران نمیتواند خواستهای برحق کارگران را تامین کند باید کنار زده بشود. باید سرنگون بشود. باید این نظام جای خود را به نظامی بدهد که نه بر مبنای سود بلکه در خدمت رفع نیاز انسانها کار کند. یعنی نظامی سوسیالیستی باشد.
خلیل کیوان: اشاره کردید که اقتصاد ایران باید سوسیالیستی بشود. اما عده ای میگویند اقتصاد آمریکا و اروپا نیز سرمایه داری است ولی شرایط خیلی بهتر از وضعیت حاضر در ایران است. میگویند این وضعیت حاصل سیاستهای غلط اقتصادی جمهوری اسلامی است و با سرنگونی این رژیم میتوان یک دموکراسی پارلمانی شبیه آمریکای شمالی و یا اروپای غربی را در ایران ایجاد کرد. در این مورد چه نظری دارید؟
حمید تقوائی: اولین نکته اینست که یک اقتصاد غیر طبقاتی خالص نداریم. علم اقتصاد مثل علم فیزیک و شیمی نیست که درست و غلط بودنش امری مطلق و عینی باشد. سئوال اساسی اینست که معیار چیست؟ از زاویه منافع کدام طبقه درست و غلط بودن سیاستهای اقتصادی را می سنجید؟ از دید طبقه سرمایه دار اقتصاد ایران همین است که هست. آلترناتیو عملی و واقعی دیگری نداشتند و هنوز ندارند.
تا آنجا که به شرایط ایران بر میگردد طرفداران اقتصاد سرمایه داری، که میکوشند با محدود کردن نقد شرایط موجود به بی عرضگی و نابلدی و نادانی اقتصادی جمهوری اسلامی، نظام سرمایه داری را از زیر تیغ بدر ببرند، میخواهند این توهم را ایجاد کنند که ایران میتواند سوئیس و سوئد بشود؛ سرمایه داری ایران میتواند شبیه سرمایه داری فرانسه بشود. این حقیقت ندارد. قریب صد سال است، از انقلاب مشروطه تا امروز، به مردم وعده دموکراسی و آزادی داده اند و هنوز این وعده متحقق نشده است. صد سال است دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری داریم. علت اینست که سرمایه داری در ایران بدون دیکتاتوری عریان امرش نمیگذرد. از همان صدر انقلاب مشروطه نیروها و فعالین و انقلابیونی میخواستند ایران را شبیه اروپا کنند. انقلابیون مشروطه الگویشان قانون اساسی بلژیک بود. بعد از آن هم بارها خیزشهای اجتماعی علیه دیکتاتوری و برای رسیدن به یک سیستم پارلمانی شبیه به غرب شکل گرفت ولی بجائی نرسید. چرا؟ چرا سرمایه داری ایران نمیتواند شبیه سرمایه داری فرانسه بشود؟ به نظر من اساس مساله اینست که سرمایه داری ایران از نظر تکنولوژی تولید و بارآوری نیروی کار و کلا شرایط و ملزومات کارکرد سرمایه ها از کشورهای صنعتی غرب عقب تر است. نمیتواند همان شرایطی که کارگر غرب دارد- که خود محصول مبارزات طولانی طبقه کارگر در آن جوامع است- را در ایران تامین کند و سودآور باقی بماند. بعبرارت دیگر نظام اقتصادی ایران در چهارچوب سرمایه داری نمیتواند رفاه اجتماعی و آزادی های مدنی حتی در همان حد کشورهای غربی را تامین کند. ممکن است دیگر اسلامی نباشد ولی دیکتاتوری سرجایش میماند.
علاوه بر شرایط داخلی، وضعیت جهانی هم دیکتاتوری عریان و افسار گسیخته سرمایه در ایران را ضروری میکند. اگر بخواهد اقتصاد ایران در سطح جهانی رقابت کند ناگزیرست تسمه از گرده کارگر بکشد. بجز این نمیتواند در بازار جهانی، با سرمایه داری آمریکائی و اروپائی، و امروز حتی چینی، رقابت کند. ناگزیرست کارگران را با نرخ استثمار بالاتری از کشورهای صنعتی بکار بکشد تا بتواند رقابتی و سودآور باشد.
این فاکتورهای عینی مبنای دیکتاتوری عریان سرمایه در ایران است. برای تحمیل این شرایط برده وار به کارگران باید شدید ترین بیحقوقی ها را به آنان تحمیل کنند و جلوی اعتراض و متشکل شدن و طلب حق کردن طبقه کارگر را بگیرند، باید به طبقه کارگر اجازه متشکل شدن ندهند اجازه اعتصاب و اعتراص ندهند و هر اعتراضی حتی برای پایه ترین حقوق صنفی کارگران را مهر امنیتی بزنند و سرکوب کنند.
این تحمیل بی حقوقی به کارگران مستلزم گسترش چتر اختناق و دیکتاتوری به کل جامعه است. هم از این نظر که نمیتوان طبقه کارگر را از حق تشکل و اعتراض و اعتصاب و تحزب محروم کرد ولی این حقوق را برای بقیه مردم برسمیت شناخت. و هم بخصوص به این دلیل که اکثریت مردم، باصطلاح امروز نود و نه درصدیهای جامعه، به همراه کارگران بزیر خط فقر رانده شده اند و خود یک نیروی اعتراضی موثر علیه وضع موجود هستند.
خلاصه کنم: ضرورت سودآوری سرمایه داری در ایران دیکتاتوری را با خودش می آورد. این صرفا یک حکم تحلیلی و نظری نیست، تجربه صد سال اخیر هم این را تاکید میکند. دیکتاتوری در ایران بخاطر بدجنسی شاهان و آخوندها نیست بلکه ضرورت عینی کارکرد سرمایه و حفظ سلطه سیاسی طبقه سرمایه دار در ایران است.
از اینجا به چه نتیجه ای میرسید؟ به سوسیالیسم. بحث من اینست که در ایران امروز حتی کسی که سنگ دموکراسی را به سینه میزند، حتی کسی که خواهان رعایت حقوق بشر است، حتی کسی که میخواهد جلوی فاجعه نابودی محیط زیست را بگیرد، باید خواهان سوسیالیسم باشد. بدون سوسیالیسم این خواستها متحقق نخواهد شد.
آلترناتیو ما سوسیالیسم است نه تنها به این دلیل که جامعه ای که بر مبنای استثمار بنا شده را انسانی و قابل دفاع نمیدانیم - این نقد عمیق ما به سرمایه داری است که در مورد کشورهای غربی هم صدق میکند- بلکه بطور مشخص در مورد ایران به این خاطر که حتی ابتدائی ترین آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی هم زیر سلطه سرمایه تامین نمیشود.
اقتصاد ایران تنها در صورتی میتواند آزادی و برابری و رفاه را تامین کند که سوسیالیستی باشد. هم از جنبه اقتصادی، هم سیاسی، هم از نظر معیشتی، هم از نظر تامین آزادی و رفع تبعیضات جنسی و ملی و مذهبی، هم از نطر برابری بین انسانها و از بین بردن فاصله عظیم بین فقر و ثروت که امروز در شعار حقوقهای نجومی فلاکت عمومی منعکس میشود ، از هر نظر نگاه کنید تنها راه حل رهائی جامعه ایران سوسیالیسم است. راه دیگری وجود ندارد.
١٦ ژوئیه ٢٠٢١

این نوشته بر مبنای مصاحبه با کانال جدید تدوین شده است