در فهرست پیروزیهای اولیه اسرائیل، اثری از آسیب پایدار به برنامه هستهای ایران — هدف اعلامشده این جنگ — دیده نمیشود. دستیابی به آن هدف، یا هر سناریوی بلندپروازانهتری، مستلزم حمایت آمریکاست. بارانی از موشکهای ایرانی بر سر اسرائیل فرود آمد.
حمله آغازین اسرائیل به ایران در صبح زود جمعه، موفقیتی خیرهکننده از نظر عملیاتی و اطلاعاتی بود. نزدیک به ۳۰ سال است که این دو کشور تهدیدهایی را علیه یکدیگر رد و بدل کردهاند و در ماههای اخیر، جنگی مستقیم میان آنها تقریباً اجتنابناپذیر به نظر میرسید.
با این حال، نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) و موساد حملهای هماهنگ را اجرا کردند که در عرض چند ساعت، بهطور جدی سیستمها و تسلیحات رژیم تهران را آسیبزده، دهها افسر ارشد نظامی، دانشمند هستهای و کارشناس فنی را کشتند، و آخرین سامانههای دفاع هوایی محافظ کشور را منهدم کردند.
صبح شنبه، نیروی هوایی اسرائیل اعلام کرد که به «آزادی عمل هوایی» در آسمان غرب ایران دست یافته و طی چند نوبت، چندین ساعت در آن منطقه بدون مانع عملیات انجام داده است. اینها نتایجی فوقالعاده چشمگیر هستند که حاصل سالها برنامهریزی دقیق و پیچیدهاند. این موفقیتها در نخستین مرحله جنگی به دست آمد که اسرائیل علیه خطرناکترین و قدرتمندترین دشمن خود آغاز کرده است.
آنچه فعلاً در این فهرست موفقیتها غایب است، آسیب جدی و پایدار به برنامه هستهای ایران است — هدف اصلی اعلامشده این جنگ. روزنامه نیویورک تایمز جمعه گزارش داد که تاکنون تنها آسیبهای جزئی به سایتهای هستهای وارد شده است.
اما در اسرائیل، این ارزیابی به چالش کشیده شده: تأسیسات نطنز بهشدت آسیب دیده و به نظر میرسد برای چند سال از کار افتاده است. بخشی از سایت اصفهان نیز خسارت قابل توجهی دیده است. ارتش اسرائیل پنهان نمیکند که قصد دارد سایتهای بیشتری را هدف قرار دهد، بهویژه تأسیسات فردو.
اما زمانی که کارشناسان غربی پیش از شروع حمله موازنه قدرت میان دو طرف را تحلیل میکردند، سؤال اصلیشان این بود: آیا اسرائیل قادر است اجزای حیاتی برنامه هستهای ایران را — که پراکنده، مستحکم و عمدتاً در اعماق زمین پنهان است — نابود کند؟ هنوز پاسخ روشنی به این سؤال وجود ندارد، اگرچه تسلط هوایی گامی ضروری در آن مسیر است. در هر صورت، برای رسیدن به این هدف تلاشهای بیشتری لازم است.
همانطور که انتظار میرفت، ایران از شوک اولیه حمله بهسرعت بازیابی شد. حماس و حزبالله در گذشته موفق شدهاند جانشینانی — هرچند گاه کمتجربهتر — برای فرماندهان ترورشده بیابند. ایران سازمانیافتهتر است و پس از تغییراتی در فرماندهی، دستور حمله تلافیجویانه جمعه شب صادر شد. صبح شنبه، بیش از ۲۰۰ موشک بالستیک در قالب چهار موج حمله شلیک شد، بههمراه بیش از ۴۰ پهپاد. نرخ رهگیری همچنان بالا بود، اما حدود ۱۰ موشکی که در منطقه کلانشهری تلآویو فرود آمدند، خساراتی بیسابقه به بار آوردند.
در اثر این موشکباران، سه غیرنظامی کشته و حدود ۷۵ نفر مجروح شدند و میلیونها نفر ساعتها را در پناهگاهها و اتاقهای امن سپری کردند. میزان تخریب چشمگیر بود و به نسخهای کشندهتر و دقیقتر از موشکهای اسکاد عراقی در جنگ خلیج (۱۹۹۱) شباهت داشت.
تصاویر منتشرشده احتمالاً بسیاری از شهروندان را متقاعد میکند که توصیههای «فرماندهی جبهه داخلی» را جدیتر بگیرند — نهادی که در برابر موشکهای حوثی (که معمولاً تکتک و رهگیریشده بودند) گاه نادیده گرفته میشد.
حملات ایران احتمالاً ادامه خواهند داشت. نیروی هوایی اسرائیل شمار زیادی از پرتابگرهای موشک را هدف قرار داده، اما تهران همچنان دارای زرادخانهای قابل توجه است. باید انتظار تلفات و ناکامیهایی برای اسرائیل در این جنگ داشت — از آسیبهای داخلی گرفته تا خطر آسیب به هواپیماها.
منابع ایرانی ادعا کردهاند که آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، به نیروهای امنیتی خود دستور داده بود هزار موشک به سمت اسرائیل شلیک کنند. موجهای کوچکتری که در نهایت جمعه شب شلیک شدند، شاید نشانگر مشکلات عملیاتی یا آسیب گسترده به انبارهای موشکی ایران باشند.
عامل مهم دیگر در توازن قوا، حزبالله است. اسرائیل سالها برای سناریوهای فاجعهبار داخلی در صورت درگیری با این گروه آمادگی داشته — گروهی با زرادخانه عظیم موشکی که ایران با هدف واکنش به حمله اسرائیل آن را ایجاد کرده بود.
اما ارتش اسرائیل حزبالله را در لبنان در اکتبر گذشته شکست داد، بخش بزرگی از انبارهای موشکی آن را نابود کرد، و رهبری جدید حزبالله تمایلی به آغاز جنگی تازه ندارد. در حال حاضر، رهبران شیعه این گروه به ابراز همبستگی با تهران بمبارانشده بسنده کردهاند. اگر از سوی ایران دستور مستقیمی دریافت نکنند، احتمالاً ترجیح میدهند فقط نظارهگر باشند.
هماهنگی آمریکا و اسرائیل
هماهنگی میان اسرائیل و ایالات متحده پیش از حمله بیشتر از آن بود که به نظر میرسید. رئیسجمهور دونالد ترامپ چند ساعت پیش از بمباران نسبت به حمله اسرائیل ابراز نگرانی کرد، اما این واکنش، اکنون چنین به نظر میرسد که بیشتر برای فاصلهگیری در صورت شکست حمله بوده است.
ترامپ عاشق «برندهها»ست. وقتی روشن شد که حمله آغازین موفق بوده، بهسرعت خود را همراه آن نشان داد. او جمعه گفت امیدوار است که این حمله، ایرانیان را به بازگشت به میز مذاکره برای توافق هستهای جدید ترغیب کند، آن هم با انعطاف بیشتر در برابر خواستههای او. اما تحقق این امید تردیدبرانگیز است و به هر حال، چیزی نیست که بنیامین نتانیاهو خواهان آن باشد.
ترامپ چراغ سبز لازم برای عملیات نخست را به نتانیاهو داد. (در جلسات مقدماتی، رئیس ستاد ارتش اسرائیل، ژنرال ایال زمیر، حمایت آمریکا را پیششرط آغاز عملیات عنوان کرده بود.)
اکنون نخستوزیر اسرائیل برای دو هدف مهم دیگر به آمریکاییها نیاز دارد: نخست، مشارکت برای وارد آوردن ضربههای شدیدتر به برنامه هستهای ایران؛ و دوم — سناریویی بلندپروازانهتر — کمک به سرنگونی رژیم. ارتش اسرائیل میگوید چنین مأموریتی به آن محول نشده، اما نتانیاهو بعدازظهر شنبه اعلام کرد: «ما هر سایت و هدفی از رژیم آیتاللهها را هدف قرار خواهیم داد.»
این لحن تهدیدآمیز احتمالاً بازتابی از ابعاد موفقیت نظامی است، اما نتانیاهو باید دعا کند که این اظهارات به ضد خودش تبدیل نشود — بهویژه آنکه پیش از رسیدن هواپیماها به آسمان تهران، ویدیویی منتشر کرد.
یک کارزار آگاهی و تأثیرگذاری، عملیات نظامی موفق را همراهی میکند: هدف آن، ایجاد ترس در دل رژیم سرکوبگر و منفور تهران، تشویق مخالفان داخلی آن، و القای حس پیروزی به مردم اسرائیل است. این حس هنوز میان شهروندان اسرائیلی ترکیبی از تردید و افتخار است، بهویژه به خاطر کشتهشدن غیرنظامیان.
نتانیاهو دهههاست که نابودی برنامه هستهای ایران را هدف خود قرار داده — یکی از وعدههای اصلی او در کنار مخالفت با تشکیل کشور فلسطینی.
طنز ماجرا آنجاست که شکست فاجعهبار تحت رهبری او — کشتار ۷ اکتبر — که منجر به جنگی طولانی و بینتیجه شد، سرانجام مسیر حمله به ایران را هموار کرد. موفقیت در لبنان، اطلاعات دقیقتر پیرامون «طرح نابودی» ایران علیه اسرائیل، و شواهد اخیر از شتاب در پروژه هستهای ایران، همه در نهایت کفه ترازو را به نفع حمله اسرائیل سنگین کرد.
ماهیت اطلاعات جدید به رسانهها ارائه نشده است. طبق معمول، اینگونه موضوعات تفسیربردار هستند و بستر مناقشههای سیاسی و حرفهای آینده خواهند بود.
از عوامل دیگر در تصمیمگیری برای حمله، جایگاه تضعیفشده نهادهای دفاعی در برابر نتانیاهو است — پس از آنکه او از مطالبات عمومی برای استعفایش جان سالم به در برد و سران نظامی و امنیتی را برای فاجعه غزه مقصر دانست.
هرکس در سطوح بالای ارتش نظر متفاوتی داشته باشد، احتمالاً در رساندن صدایش دچار مشکل خواهد بود. و البته نخستوزیر به ترامپ نیاز دارد — کسی که هنوز در عملیات نظامی مشارکت فعال ندارد. (نتانیاهو احتمالاً امیدوار است که ایران اشتباهی مرتکب شود و به پایگاههای آمریکا در منطقه حمله کند تا آمریکا را هم وارد نبرد کند.)
در دو روز گذشته، نتانیاهو دو ویدیو منتشر کرده که در آنها از موفقیتهای ارتش اسرائیل سخن میگوید و ایران را تهدید میکند. هیچیک از وزرای کابینه در ابتدای درگیری زحمت صحبت با مردم یا بازدید از مناطق آسیبدیده را به خود نداد.
زمانی که موشکهای ایرانی شروع به فرود آمدند، فقط یک افسر یونیفورمپوش، سرتیپ اِفی دفرین، سخنگوی ارتش اسرائیل، برای توضیح وقایع به رسانهها آمد.
و با این حال: این نتانیاهو — که اپوزیسیون سالها او را به ترسویی متهم میکرد — بود که اینبار تصمیم به عملیاتی با پیامدهای راهبردی گسترده گرفت. این لحظه آزمون اوست، و اگر قمارش نتیجه دهد، احتمالاً به سود سیاسی نیز خواهد انجامید.
در غزه، به دلیل تمایل او به ادامه جنگ و ترس از فروپاشی ائتلاف افراطیاش، نتانیاهو هنوز نتوانسته طرحی برای پایان جنگ ارائه دهد. ارتش اسرائیل بیش از ۲۰ ماه در این جنگ فرسایشی گرفتار شده، بدون آنکه بتواند نبرد را پایان دهد یا گروگانهای بیشتری را آزاد کند.
اسرائیل نمیتواند یک جنگ فرسایشی با ایران را تحمل کند، اما همچنان روشن نیست که راهبردی برای خروج از جنگ — جز بمبارانهای هوایی، هرچند موفق — دارد یا نه.
سخن پایانی درباره ارتش اسرائیل (IDF):
این همان ارتشی است که در منطقه مرزی در ۷ اکتبر به طرز فاجعهباری شکست خورد. موفقیتهایش در ایران، لبنان و تا حدی در غزه نمیتوانند شکستهای گذشته را پاک کنند یا مسئولیت آنها را از دوش ارتش یا نتانیاهو بردارند.
اما شایان ذکر است که صدها نفر از نیروهای ذخیره نیروی هوایی که در دوران مناقشه بر سر اصلاحات قضایی داوطلبانه حاضر به خدمت نشدند، اکنون در این حمله نقش دارند — چه در کابین خلبانها و چه در اتاقهای فرماندهی.
ژنرال تومر بار، فرمانده نیروی هوایی اسرائیل، در آن دوران هدف حملات تند جناح راست قرار گرفت چون به باور آنان به اندازه کافی با تهدیدات نیروهای ذخیره برخورد نکرد.
پس از کشتار ۷ اکتبر، و فارغ از عملکرد (نسبتاً محدود) ارتش در آن روز، همین افراد او را مقصر اصلی معرفی کردند و خواستار برکناریاش شدند.
اکنون، همانها او را قهرمان ملی میخوانند — فراموش کردهاند که اگر اخراج شده بود، دیگر فرمانده نیروی هوایی نبود. این موضوع درباره رئیس ستاد، ایال زمیر، نیز صدق میکند — کسی که تنها دو ماه پیش به دلیل سرپیچی از دستورات سیاسی کورکورانه مورد حمله قرار گرفت.
این موفقیت نظامی — که هنوز کامل نیست و به سود سیاسی نیز تبدیل نشده — به همان اندازه که به نتانیاهو تعلق دارد، به ژنرال بار، زمیر، و مأموران موساد به رهبری دیوید بارنئا نیز تعلق دارد.
برگردان: رضا فانی یزدی
لینک مطلب به زبان انگلیسی را از اینجا دنبال کنید.