امیر پیام: در باره اهمیت تاریخی و طبقاتی «منشور مطالبات حداقلی»

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 یادداشت های جنبش کارگری: بی تردید یکی از لحظات درخشان انقلاب حاضر «منشور مطالبات حداقلی تشکل های مستقل صنفی و مدنی ایران» است که از سوی بیست تشکل منتشر شده است. در شرایطی که جریان سلطنت طلب و کل اپوزیسیون بورژوایی برای مصادره قیام و نفی ماهیت رهایی بخش آن و بدل نمودن مبارزه زحمتکشان و ستمکشان به سکوی پرش خود به قدرت سیاسی و احیای اشکال دیگری از نظم استثمارگر و ستمگر مشغولند، حقیقتا که «منشور مطالبات حداقلی» فریاد رسای قیام کنندگان را از اعماق کار و رنج و ستم در جامعه ایران به سطح کلان سیاست برکشید و در برابر ارتجاع حاکم و اپوزیسیون بورژوایی قرار داد.

اگر چه شعار «زن، زندگی، آزادی»، علی رغم انتقادات سطحیِ مبنی بر «سطحی» بودن آن، به تنهایی حامل همه آمال و آرزوهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه زحمتکشان و ستمکشان است و شعار پیشین و جاری «نان، کار، آزادی، اداره شواریی» را در خود نهفته دارد، اما این «منشور مطالبات حداقلی» است که همراه با دو شعار فوق گامی بلند برداشته و به ادراکات و مطالبات انقلاب تعیین رشد یابنده ای بخشیده است. از اینرو لازم است که این منشور مورد حمایت بی شائبه و بی دریغ همه آزادیخواهان و برابری طلبان قرار بگیرد.

ابتدا قابل ذکر است که ممکن و مقدور بود تا با افزودن یک پاراگراف صریحا به ضرورت عبور از جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری و برپایی حکومت شورایی و نقش و اهمیت طبقه کارگر در این پروسه اشاره می شد. اما لازم به تاکید است که با وجود فقدان این صراحت نیز «منشور مطالبات حداقلی» با همین متن و فرمولبندی و ادبیات از جمله اسناد تاریخی و طبقاتی است و از چنین اهمیتی برخوردار است.

اهمیت تاریخی «منشور مطالبات حداقلی» را می توان از سه منظر مورد توجه قرار داد.

اول اینکه این منشور یک همگرایی و همراهی بی سابقه ای را از دو سو، بین فعالین کارگری و نیز بین فعالین کارگری و فعالین اجتماعی مبارزات آزادیخواهانه فراهم آورد. همگرایی دو سویه ای که برای مبارزات ستمکشان بطورکلی و انقلاب حاضر بطور اخص ضروری است. خود جنبش مستقل کارگری ایران در دو دهه گذشته از فقدان این همگرایی ضروری و رهایی بخش آسیب دید و هزینه داد و رنج کشید. همچنین فعالین کارگری پراکنده نتوانستند همراهی موثری را با فعالین دیگر جنبش های آزادیخواهانه شکل دهند. اکنون انتشار این منشور و امضای بیست تشکل مستقل «صنفی و مدنی» نشان از این دارد که دوران پراکندگی تاکنونی می رود که سپری شود و امید که بطور قطع چنین شود.

به نظر می آید همین متن و فرمولبندی و ادبیات منشور است که قادر گشته این همگرایی و همراهی گسترده را بوجود آورد و اهمیت تاریخی آن بیش از هر چیز در همین است. اگر نویسندگان متن برای رسیدن به این همگرایی و همراهی لازم دیدند بیان ضمنی را جایگزین برخی صراحت ها کنند و یا به جای طرح حداکثری ادراکات و مطالبات، ترسیم حداقلی را مناسب دیدند باید گفت چه کار درست و بجایی انجام دادند. در میان دو قطبی «هدف نهایی همه چیز و جنبش هیچ چیز» از یکسو، و «هدف نهایی هیچ چیز و جنبش همه چیز» از سوی دیگر، منشور تناسب موثر و کارسازی بدست داده است.

این حرکت، اگر چه با تفاوت هایی، یادآور یک تجربه تاریخی است. می دانیم که در برابر انقلابات 1848، اتحادیه کمونیست ها و مارکس و انگلس «مانیفست کمونیست» را قرار دادند. پانزده سال بعد اما برای ایجاد انترناسیونال اول اهداف تعدیل شده تری را طرح نمودند. انگلس در پیشگفتار 1888 بر چاپ انگلیسی مانیفست اینطور توضیح می دهد که برنامه انترناسیونال اول «نمی توانست بلافاصله اصولی را که در مانیفست بیان شده بود اعلام دارد. برنامه بین الملل می بایستی آنقدر وسیع باشد که هم برای تریدیونهای انگلیسی و هم برای پیروان پرودون در فرانسه و بلژیک و ایتالیا و اسپانیا و هم برای لاسالی های آلمان قابل قبول شمرده شود. مارکس که این برنامه را بنحوی نوشته بود که همه این احزاب را راضی کند، کاملا متکی به رشد فکری طبقه کارگر بود.»

جنبه دیگر اهمیت تاریخی منشور مربوط‌ به‌ طرح ادعانامه و مطالبات کارگران و زحمتکشان و ستمکشان در برابر طبقه حاکمه و حاکمیت استبدادی و اپوزیسیون بورژوایی است. در دورانی که یک انقلاب همه ارکان نظام موجود را بلرزه درآورده و جریانات سیاسی و طبقاتی می کوشند تا مهر افق و آلترناتیو خود را بر سیر تحولات بکوبند؛ در شرایطی که نیروهای سوسیالیست و آزادیخواه توانستند با آگاهگری و افشاگری علیه تحمیل سیاست «همه با همی» به انقلاب ابتذال پروژه «وکالت می دهم» را به نمایش بگذارند تا نیروی ارتجاع ناچار شود در نشست جورج تاون ارائه منشور مطالبات اش را وعده دهد؛ و نیز هنگامیکه که استبداد حاکم انواع ترفندها را بکار می گیرد تا انقلاب را پایان یافته بنمایاند؛ در چنین شرایطی بسیار ضروری است که مطالبات ا‌کثریت استثمار شونده و تحت ستم جامعه در تقابل با این تحرکات اعلام شود و این کاری بود که «منشور مطالبات حداقلی» انجام داد.

زمان انتشار «منشور مطالبات حداقلی» نیز نکته مهمی است که به اهمیت تاریخی آن می افزاید. از این نظر بعضا با نگاه غیر تاریخی به منشور مواجه ایم که زمان انتشار آنرا مهم نمی داند. گویی هر موقع، قبل از انقلاب، در انقلاب، و بعد از انقلاب، این منتشر می شد فرقی نمی کند و باز هم علیه رژیم و اپوزیسیون بورژوایی است و لذا «عجله» نباید کرد و باید « فرصت» داد و روزها و هفته ها و شاید هم ماه ها کوشید تا به یک‌ منشور کامل و بی نقض و مورد رضایت همگانی در بین فعالین کارگری و اجتماعی دست یافت. مستقل از اینکه آیا اساسا با این رویکرد اکمل گرایانه می توان به نتیجه رسید یا نه، بدیهی است که یک منشور کامل و بی نقض همیشه خوب است. اما اگر چنین منشوری به ضرورت تاریخی و طبقاتی و سیاسی برخاسته از یک انقلاب جاری پاسخ ندهد و همین امروز در برابر نیروهای ارتجاعی که فی الحال برای شکل دادن به سرنوشت انقلاب می جنگند قرار نگیرد کمکی نمی کند. «منشور مطالبات حداقلی» به نیازهای یک انقلاب پاسخ داده و این را باید تشخیص داد. به همین دلیل اساسی است که این سندی تاریخی می باشد حتی اگر بعدا تغییراتی را از سر بگذراند.

اهمیت طبقاتی این منشور اما در محتوای متن آنست که در جای جای آن آشکار می باشد.

این منشور ضد سرمایه داری است. اگر چه این عبارت در آن بکار نرفته اما با تفسیر ساده متن می توان آنرا دید. اگر می پذیریم که در ایران نظام سرمایه داری حاکم است، بنابراین آنگاه که گفته می شود این جنبش مبارزه ای است علیه «ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی» و «فقر و فلاکت» و «بردگی مزدی» و «ستم طبقاتی» و برای رهایی از همه اشکال «ستم و تبعیض و استثمار»، و اینکه این مبارزات برای «پایان دادن به وضعیت ضد انسانی ویرانگر موجود» است، و بر دوش جنبش های بزرگ اجتماعی و از جمله «جنبش کارگری» قرار دارد، و نیز اشراف دارد که هیچ چشم انداز روشن و قابل حصولی برای خروج از بحران های جاری «در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور نیست» و بالاخره اینکه این «انقلابی» علیه همه اشکال ستم است، همه و همه گویای ماهیت ضد سرمایه دارانه منشور است.

«منشور مطالبات حداقلی» رفرمیستی نیست. رفرمیسم اولا ادراکات و مطالبات خود را در چهارچوب نظام موجود محدود و محصور می کند. دوما امکان کسب مطالبات در چهارچوب نظام موجود و نیز حفظ پایدار آنها را ممکن و عملی می داند. سوما هرگونه ارتباط با افق و چشم انداز ضد سرمایه داری و فراتر رفتن از نظام سرمایه داری را مسدود و ممنوع می سازد. بالاتر نشان دادیم که این منشور ضد سرمایه داری است و بنا بر همین تعریف بدیهی است که نمی تواند رفرمیستی باشد. اما مستقل از این، هیچ رگه ای از توهم به احتمال دست یابی به مطالبات در نظام موجود را در منشور نمی توان یافت. بر عکس با این تاکیدات که چشم اندازی برای پایان دادن به بحران‌ها «در چهار چوب روبنای سیاسی موجود متصور نیست» و این «انقلابی علیه هر شکلی از استبداد» و برای «برپایی جامعه ای مدرن و مرفه و آزاد است»، نه تنها جای هیچ توهمی نسبت به امکان اصلاح در نظام موجود باقی نمی گذارد، بلکه به افقی فراتر از نظام موجود متصل است و به فراسوی نظام سرمایه داری چشم دوخته است.

ممکن است تصور شود که غیر از مبارزه علیه «بردگی مزدی» و «ستم طبقاتی» مابقی مطالبات دمکراتیک هستند و در نظام سرمایه داری قابل تحقق اند. این بطور کلی درست است. اما از آنجا که مبارزه برای همین مطالبات دمکراتیک در منشور با مبارزه علیه «بردگی مزدی» و «ستم طبقاتی» پیوند خورده لذا عمق و وسعت تحقق این مطالبات دمکراتیک بسیار فراتر از سطح تحقق آنها در نظام سرمایه داری مد نظر است و به چشم اندازی فراتر از سرمایه داری و به افق سوسیالیستی گره خورده است. دوما، اگر به تجربه سلطه یک قرن استبداد نظام سرمایه داری در ایران توجه شود آنگاه احتمال روی کار آمدن یک حکومت «سرمایه داری دمکرات» پس از جمهوری اسلامی که بخواهد و بتواند به این مطالبات دمکراتیک تن بدهد نزدیک‌ به صفر است. لذا برای کسب همین مطالبات نیز لازم است علیه جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری انقلاب کرد و منشور در این جهت و در پرتو این افق قرار دارد.

منشور در مسیر عبور از جمهوری اسلامی و هموار نمودن سرنگونی آن است. عبارت «سرنگونی» در منشور ذکر نشده و بی شک این ناشی از ملاحظات امنیتی امضا کنندگان است که در نبرد رو در رو با ارتجاع قرار دارند. طبعا می توان در برآورد اوضاع امنیتی و وزن ملاحظات احتمالی نظرات متفاوت داشت. اما حتما باید به این ملاحظات احترام گذاشت و با آن همراه شد. بویژه اینکه عبور از جمهوری از اسلامی در متن منشور جاری است. این مساله نه فقط در تاکیدات که بالاتر ذکر شد مانند اینکه هیچ چشم اندازی برای پایان دادن بحران ها «در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور نیست» و این «روبنای سیاسی» چیزی جز کلیت نظام جمهوری اسلامی نیست، بلکه همچنین «مردم ستم دیده ...... خیابان‌های شهرها را به مرکز مصافی تاریخی و تعیین کننده برای خاتمه دادن به شرایط ضد انسانی موجود تبدیل کرده اند» و «این انقلابی علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیر مذهبی است» همه گویای این امر است.

مطالبات دوازده گانه منشور که در نوع خود در ردیف پیشرو ترین ها در جهان قرار دارند نیز مطالباتی از هر حکومتی اند. ظاهرا چون این حقوق پایه ای انسانها تحت عنوان "مطالبات" فرموله و طرح شده اند پس مطالباتی از رژیم و توهم انگیزند. خیر، این استدلالی نادرست است. اینها مطالباتی از هر نیروی سیاسی در قدرت است. اول از همه این می تواند مطالباتی از خود طبقه کارگر و حاکمیت شورایی آن باشد. اگر سیر تحولات بنحوی پیش رفت و حاکمیت شورایی طبقه کارگر مستقر شد موظف است در کنار کلیت انقلاب اجتماعی که در دستور دارد به این مطالبات نیز فورا جامه عمل بپوشاند. اما اگر روند اوضاع به گونه ای شد که با روی کار آمدن انواع رنگارنگ حکومت های بورژوایی مواجه شدیم، تحمیل این مطالبات پرچم مبارزه ما با هر حکومت بورژوایی خواهد بود. و بالاخره تا لحظه ای که جمهوری اسلامی توسط انقلاب بزیر کشیده نشده این مطالبات برای تحمیل به رژیم نیز هست.

مطالبات دوازده گانه منشور کلی اما جهت دار و رادیکال هستند. در پایان منشور گفته شده این مطالبات «محورهای کلی مطالبات ما امضا کنندگان» است و «بدیهی است که در تداوم مبارزه و همبستگی خود بصورت ریز و دقیق تر به آنها خواهیم پرداخت». اما مستقل از این تاکید مسئولانه و هوشیارانه، خود مطالبات در همین سطح کلی در جهت تعمیق و گسترش مضامین آنها فرموله شده و رادیکالیسم آن نیز در همین است. یعنی این مطالبات از امکان تعمیق و گسترش در جهت بهتر شدن برخوردارند، اما حرکت معکوس و استنتاجات نافی محتوی کلی از آنها ممکن نیست. به عنوان مثال از بند مطالبات مربوط به دفاع از حقوق زنان و برسمیت شناسی و دفاع از حقوق جامعه «ال جی بی تی کیو آی ای پلاس» به هیچ ترتیبی نمی توان استنتاجات زن ستیزانه و هموفوبیک کرد. این مثال در باره همه بندهای مطالبات صادق است و با اطمینان می توان گفت «شیطان در جزییات» این مطالبات موجود نیست و با خیال آسوده می توان از آنها دفاع نمود.

امضا کنندگان منشور واقعی و اصالت دار و حاضر در مبارزه ای مستقیم با ارتجاع حاکم هستند. قاعدتا طرح این حقیقت ضرورتی ندارد چرا که امضا کنندگان منشور شناخته شده اند. همچنین اسناد تاریخی مانند این منشور پس از انتشار موجودیتی مستقل می یابند و مستقلا مورد قضاوت قرار می گیرند. بنابراین اگر با محتوی منشور و نقش تاریخی و طبقاتی آن موافقیم، دیگر چند و چون امضا کنندگان آن تعیین کننده نیست. بهرحال از آنجا که بعضا شاهد ابهام پراکنی در مورد امضا کنندگان و بواسطه آن تضعیف خود منشور بودیم لازم به تاکید است که، همه تشکلات امضا کننده مستقل از طول و عرض شان، و میزان نفوذشان در محیط های کار و اجتماع، و سیر تحولات و فراز و نشیب هایی که از سر گذرانده اند، و سیاست های درست و نادرستی که داشته اند، آری مستقل از همه اینها، تشکلاتی مستقل از حاکمیت استبدادی و اپوزیسیون بورژوایی و شناسنامه دار و تاریخ دار هستند و در یک مبارزه واقعی و چهره به چهره با ارتجاعی خونبار از جان و زندگی خود مایه گذاشته اند و به اشکال مختلف هزینه های زیادی را متقبل شده اند.

پروسه پیدایش منشور نیز نقشی در اهمیت محتوایی منشور و قضاوت نسبت به آن ندارد. نگاه عمومی جامعه به چنین اسنادی بدرستی متوجه محتوی آن و اینکه آیا به ضرورتی مهم پاسخ می دهد یا نه متمرکز است. این مساله بعضا برای فعالینی مشکل می شود که در مبارزه مشترک دخیل اند و محق اند که نسبت به پروسه نیز حساسیت داشته باشند. اما وزن و اهمیت این حساسیت بحق آنقدر نیست و یا نباید باشد که بر قضاوت ما بر محتوی و نقش منشور سایه اندازد تا جایی که حتی آن محتوی به ناحق تخطئه شود. ممکن است که برخی از فعالین انتظار داشته باشند که چرا به «من و ما"» گفته نشد. این نگارنده مطلقا از پروسه پیدایش منشور اطلاعی ندارد. ایکاش دست اندرکاران تهیه منشور از همان نقطه آغاز همه سعی خود را برای مشارکت هر چه بیشتر فعالین مستقل کارگری و اجتماعی بکار می گرفتند تا هیچ انتظاری بی پاسخ نماند. اما ترکیب بسیار متنوع بیست تشکل نشان می دهد که به احتمال زیاد چنین تلاشی صورت گرفته و اگر در مواردی غفلت شده قصد و عمد خاصی در کار نبوده است. بهر رو اگر به هر دلیلی به انتظار «من و ما» پاسخ داده نشد اما پس از انتشار منشور با محتوای آن مشکل اساسی نداشته باشیم می توان گذشت کرد و از آن انتظار عبور کرد و به جمع مدافعان منشور پیوست و به این ترتیب «من» را در خدمت امر بزرگتر قرار داد.

حال پرسیدنی است اگر لازم است از این منشور با همین متن و فرمولبندی و ادبیات بی اما و اگر حمایت کرد و برای طرح وسیع آن در جامعه کوشید، در اینصورت آیا باید به همین راضی باشیم و نقد و تغییر در آن را بر نتابیم؟ پاسخ بروشنی منفی است. این منشور می تواند و لازم است عمق و گسترش یابد. اما توجه به دو نکته ضروری است. اولا از آنجا که بالاتر نشان دادیم منشور دارای انحراف و خطا نیست، لذا مهم است که نقد و تغییر بیش از هر موقع با روح سازندگی و برای بهتر شدن آن باشد. مگر اینکه پای نقدی بنیادین و نفی سازنده در میان باشد که در آنصورت مساله فرق خواهد کرد و حتما باید جدا مورد توجه قرار گیرد. اهمیت این تاکیدها از اینروست که نباید نقدهای اصلاحی بر منشور را تا سر حد آن نفی آن کش داد. دوما خوب و مناسب است که نقدها و پیشنهادهای اصلاحی ما در همفکری و همراهی با جمع تهیه کننده منشور پیش رود تا به انسجام هر چه بیشتر ما حول منشور یاری رساند.
ضرورت اجتناب از یک خطای محتمل
اگر چه «منشور مطالبات حداقلی» به لحاظ اجتماعی انعکاس وسیعی داشته و با استقبال اکثریت نیروهای آزادیخواه و برابری طلب و سوسیالیست مواجه گشته و نیز نیروهای ارتجاعی را به واکنش واداشته است و هم اینها تا اینجا دستاورد خوبی برای مبارزات کارگران و زحمتکشان‌ و ستمکشان است، در همین حال اما از میان برخی انتقادات احساس می شود که ممکن است فعالینی برای تهیه منشوری دیگر و "چپ تر" و با ترکیب متفاوتی از امضا کنندگان تلاش کنند. اگر این احساس، که بروز آن در این نگارنده صرفا انعکاسی از تجربیات قبلی جنبش است، درست باشد و با چنین چیزی مواجه شویم آنگاه ضربه ای آسیب زننده به اتحاد و انسجام ضروری برای مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه خواهد بود و انشقاقی که ایجاد خواهد کرد بسادگی ترمیم نخواهد شد.

در این رابطه توجه به یک تجربه منفی در جنبش کارگری ایران بسیار مهم است. جنبش کارگری ما پس از سرکوب دهه 60 و جنگ ایران و عراق و دوران اعمال ریاضت کشی اقتصادی توسط رفسنجانی تا اوایل دهه 80 خورشیدی در محاق رفته بود و بروز بیرونی چندانی نداشت. در نیمه اول همان دهه با نوعی بیداری در جنبش کارگری و تحرکاتی برای تشکل یابی مستقل مواجه می شویم. یکی از این تحرکات پیدایش «کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلات کارگری» بود که با گرد آمدند طیف متنوعی از فعالین آندوره و جمع آوری طومار 3000 هزار امضا خواستار مجوز از وزارت کار برای ایجاد تشکلات مستقل کارگری بود. پیدایش کمیته پیگیری شور و شعف زیادی در بین فعالین مستقل کارگری و چپ ایجاد نمود. در مجامع عمومی اولیه کمیته پیگیری فعالین کارگری و چپ با نحله های فکری گوناگون در داخل حضور داشت و این امید ایجاد شد که با وجود این همگرایی و گسترش آن می توان جنبش مستقل کارگری را دوباره به میدان آورد.

اما این امید بسیار زود گذر بود و دیری نپائید که کمیته پیگیری با انتقاداتی ظاهرا چپ مواجه شد که چرا می خواهد با کسب مجوز از وزارت کار تشکل بسازد و این حرکتی راست روانه است و کارگران باید با اتکا به نیروی خود تشکل شان را بسازند. منتقدین اعلام داشتند که می خواهند تشکلات ضد سرمایه داری با اتکا به نیروی خود بسازند. به این ترنیب به فاصله دو سه ماه پس از تشکیل کمیته پیگیری، شاهد تشکیل «کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری» و آن نیز با جمع آوری 4000 هزار امضا از داخل بودیم. کمیته هماهنگی که در ابتدا با ظاهری چپ تر و نقد موضوع کسب اجازه از وزارت کار جدایی و تشکیل خود را توجیه می کرد اما پس از تشکیل، خود اعلام داشت از وزارت کار درخواست کسب مجوز خواهد کرد. این نگارنده همان موقع، یعنی هیچده سال پیش، طی یادداشتی کوتاه و علنی تحت عنوان «یک اشتباه مهم!»* از رفقای کمیته هماهنگی خواست که به این روند ادامه ندهند و با رفقای کمیته پیگیری متحد و همراه شوند.

بهرحال کمیته هماهنگی و کمیته پیگیری به دو مسیر جداگانه ادامه دادند و شکاف و انشقاقی بزرگ در جنبش مستقل کارگری نحیف و نوپا و زیر سیطره ارتجاع پدید آمد. خیلی زود معلوم شد که اختلاف بر سر ایجاد تشکل "با اجازه" یا "بی اجازه" یک اختلاف تراشی بی پایه و ناشی از رقابت های فرقه ای بود. دیری نپائید که تداوم این رویکرد فرقه‌ای دامن هر دو کمیته را گرفت و بحران ها و درگیری های درونی آنها را چنان گسترش داد که دیگر هیچگاه این دو کمیته نتوانستند در قد و قامت و وزن اولیه شان ابراز وجود نمایند. به دنبال این تجربه غمبار کوهی از هم گسیختگی و پراکندگی و اختلافات عجیب وغریب و کدورت های بی پایان بین فعالین مستقل کارگری که همگی زیر سیطره سرکوب ارتجاع قرار داشتند برجا ماند.

ضعف کنونی جنبش مستقل کارگری بعضا حاصل همین تجربیات منفی است. تجربیاتی که روحیه و توان و انرژی فکری و مبارزاتی زیادی را از طبقه ما گرفت و بر باد داد. می توان تصور کرد که اگر همان موقع، یعنی هیجده سال پیش، این فهم و درک عمیقا وجود داشت که منافع و پیشروی کل طبقه کارگر اساس همه چیز است و ایجاد اتحاد و یکپارچگی در بین فعالین مستقل کارگری در راس همه امور قرار دارد، قطعا امروز جنبش ما در موقعیت بسیار بهتری قرار می داشت.

یاد آوری این تجربه تنها از اینروست که نباید بگذاریم بار دیگر آنهم در دل این تحولات د وران ساز، انشقاق و دو دستگی و یا چند دستگی اینبار بر سر منشور فرود آید. آن تجربه باید امروز به ما نهیب بزند و نیازهای مبارزه طبقاتی در دوران حاضر و روح انقلاب جاری را درک کنیم. امروز بیش از هر موقع ضروری است که با رویکرد طبقه در برابر طبقه و با ایجاد اتحادی یکپارچه و مستحکم به همراه فعالین جنبش های آزادیخواه و برابری طلب و در پرتو یک منشور واحد به استقبال مصاف های پیش رو برویم.
امیر پیام

29 اسفند 1401
19 مارچ 2023
amirpayam.wordpress.com

*
یک اشتباه مهم!

با کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگر
رفقای عزیز

در بیانیه ای که منتشر نموده اید، مشروعیت اقدام خود یعنی ایجاد تشکلات کارگری بدون کسب مجوز از وزارت کار را به مقاوله نامه های 98 و87 سازمان جهانی کار و اینکه جمهوری اسلامی ایران هم این مقاوله نامه ها را پذیرفته است متکی کرده اید. روشن است آن تشکیلاتی را که مقاوله نامه های سازمان جهانی کار به رسمیت می شناسند نه تشکیلات ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی و یا تشکیلات ستیز طبقاتی که هیچ سطی از سه جانبه گرایی رانمی پذیرد، بلکه صرفا تشکیلاتی برای فروش مناسب تر نیروی کار است. با این وجود شما درست عمل کرده اید. اگر چه حق تشکل یک حق بورژوائی است، اما طبقه کارگر باید بیشترین استفاده ممکن را از این حق ببرد.

شما همچنین تاکید کرده اید که پس از ایجاد تشکل مورد نظر از دولت می خواهید که آنرا به رسمیت بشناسد. اینجا هم روشن است که دولت جمهوری اسلامی ایران، با یا بدون مقاوله نامه های سازمان جهانی کار، هیچ تشکل ضد سرمایه داری، بویژه اگر آن تشکل انکار نکند که خود جمهوری اسلامی هم به عنوان عمده ترین و بزرگترین سرمایه دار ایران مورد مبارزه ضد سرمایه داری آن است، و یا تشکل بر مبنای ستیز طبقاتی را به رسمیت نخواهد شناخت. به نظر من شما در این مورد هیچ توهمی ندارید. اما حتما تشکلی را ایجاد خواهید کرد که به رسمیت شناخته شدنی باشد. در غیر اینصورت دلیلی برای تاکید بر به رسمیت شناسی آن توسط دولت وجود نداشت. این جا هم شما درست عمل کرده اید. چرا که در موقعیت کنونی جنبش کارگری ایران بیش از هر چیز و در درجه اول این حیاتی است که طبقه کارگر از حق انتخاب نمایندگان خود و ایجاد تشکلاتش، کاملا مستقل از کل حکومت و خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و همه شاخ و برگ هایشان، برخوردار شود.

اما مسئله مهم اینست که همین اقدامات درست شما نیز حدود سه ماه پیش توسط «کمیته پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران» اعلام شد. آنها هم مانند شما مشروعیت تشکلات مورد نظرشان را به مقاوله نامه های سازمان بین المللی کار و پذیرش آنها توسط جمهوری اسلامی متکی کرده اند. با این تفاوت که آنها در بیانیه شان از وزارت کار خواسته اند با رفع موانع تشکل یابی کارگران نمایندگان کارگران را برسمیت بشناسند و شما در مقابل گفته اید اول تشکیلات را ایجاد میکنید و بعد خواستار به رسمیت شناسی آن توسط دولت خواهید شد. این تفاوت مهمی نیست. چرا که هر دو کمیته بر قانونی بودن تشکلات مورد نظرتان در چارچوب مقاوله نامه های 98 و87 و ضرورت به رسمیت شناخته شدن آن توسط وزارت کار شبه ای نداشته و در مورد آن صریح هستید. بنابراین هر دو بناچار با اندک تفاوت زمانی به وزارت کار برای به رسمیت شناسی تشکلات مستقل مراجعه میکنید. این نه از «راست روی» هیچیک از دو کمیته که از واقعیا ت سخت جنبش کارگری در دوره حاضر ناشی میشود. در شرایط کنونی ایران، تحمیل قانونی بودن تشکلات کارگری مستقل ازدولت، پیش از ایجاد آنها یا پس از ایجاد آنها، یک مصاف حیاتی و تعیین کننده در مقابل طبقه کارگر است. تا زمانی که تناسب قوا تکانهای بزرگی به نفع طبقه کارگر نخورد، تشکلات غیرقانونی که بوجود می آیند متاسفانه فراگیر و توده ای و ظرف مبارزه سراسری طبقه کارگر نخواهند شد. اما نبرد برای تحمیل قانونی تشکلات مستقل کارگری به جمهوری اسلامی کاملا از این پتانسیل برخوردار است که تناسب قوا را به نفع طبقه کارگر دگرگون کند.

همانطور که می بینیم تفاوت مهمی بین دو کمیته نیست. در این صورت این سوال بدرستی مطرح می شود که چرا شما یک کمیته و طومار جداگانه را سازمان دادید. حتی اگر بخواهیم بر تفاوت « اول مجوز خواستن یا بعد خواستار رسمیت یافتن شدن» اصرار کنیم این هنوز یک تفاوت جزئی تاکتیکی است. در مبارزه طبقاتی از این اختلافها و تفاوتها به وفور یافت می شود. تمام خاصیت مجمع عمومی در جمع ها و تشکلات کارگری پاسخ گوئی به همین اختلافها و تفاوت هاست. اگر قرار باشد از مکانیزم مجمع عمومی سود نجویم و بر سر هر خرده اختلافی خرج خود را جدا کنیم آنگاه چیزی از مبارزه مشترک و جمعی باقی نخواهد ماند. در این مورد شما دچار اشتباه مهمی شده اید. اصولی این بود که در همان «کمیته پیگیری» شرکت می کردید، سازمان یافته هم شرکت می کردید، مسائل و نظرات خود را طرح می نمودید، از مکانیزم مجمع عمومی برای جا انداختن نظرات خود سود می جوستید، برای نماینده شدن و سخنگو شدن کمیته تلاش می کردید، و در کنار سایتهای «آوای کار» و «شورا» سایت خود را ایجاد می کردید و انتقادها و نظرات خود را با سطح وسعیتری درمیان می گذاشتید. در این صورت مطمئن باشیم که عقل جمعی همه دوستداران و فعالین متعهد طبقه کارگر حتمی به راه حل بهتری می رسید. برای همه اینها هنوز دیر نیست. هیچوقت دیر نیست. میتوان یک کمیته و یک طومار داشت. این هم اصولی است و هم بهتر است.

رفقای عزیز

در مقابل دشمن طبقاتی، بویژه از جنس رژیم اسلامی و خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار، طبقه کارگر هیچ سلاحی بجز اتحاد یکچارچه و مستحکم طبقاتی خود ندارد. ایجاد و گسترش و تحکیم و حفظ این اتحاد یک اصل خدشه ناپذیر طبقاتی و عالی ترین ملاک رادیکالیسم طبقاتی در موقعیت کنونی جنبش کارگری ایران است. این موقعیت را در یابیم. جنبش کارگری ایران علیرغم همه مبارزات بی وقفه اش نحیف تر از آن است که بتواند اینگونه دو پاره شدن ها و چند پاره شدن ها را تحمل کند.

مخلص شما
امیر پیام
30 اپریل2005

***************